در شهر زشت ما
فریدون مشیری
...
در شهر زشت ما،
اینجا که فکر کوته و دیوارهی بلند
افکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما!
من سالهای سال
در حسرت شنیدن یک نغمهی نشاط،
در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز،
یک چشمه، یک درخت،
یک باغ پرشکوفه، یک آسمان صاف،
در دود و خاک و آجر و آهن دویدهام!....
فریدون مشیری
...
در شهر زشت ما،
اینجا که فکر کوته و دیوارهی بلند
افکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما!
من سالهای سال
در حسرت شنیدن یک نغمهی نشاط،
در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز،
یک چشمه، یک درخت،
یک باغ پرشکوفه، یک آسمان صاف،
در دود و خاک و آجر و آهن دویدهام!....