حکایت مرد رهگذر و ابلیس:
مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود!
ابلیس را دید که با انواع طناب ها به دوش در گذر است.
کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس این طناب ها برای چیست؟
ابلیس جواب داد: برای اسارت آدمیزاد !؟!
طنابهای نازک برای اسارت افراد ضعیف النفس و سست ایمان، طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند.
سپس از کیسه ای طناب های پاره پاره شده ای را بیرون ریخت و گفت:
اینها را هم انسان های با ایمانی که راضی به رضای خداوند بودند و اعتماد به نفس داشتند پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند.
مرد پرسید: طناب من کدام است؟
ابلیس گفت اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را به یکدیگر گره بزنم؛ خطای تو را به حساب دیگران خواهم گذاشت ...
مرد قبول کرد و مشغول شد.
ابلیس خنده کنان گفت:
عجب با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت!!!
مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود!
ابلیس را دید که با انواع طناب ها به دوش در گذر است.
کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس این طناب ها برای چیست؟
ابلیس جواب داد: برای اسارت آدمیزاد !؟!
طنابهای نازک برای اسارت افراد ضعیف النفس و سست ایمان، طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند.
سپس از کیسه ای طناب های پاره پاره شده ای را بیرون ریخت و گفت:
اینها را هم انسان های با ایمانی که راضی به رضای خداوند بودند و اعتماد به نفس داشتند پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند.
مرد پرسید: طناب من کدام است؟
ابلیس گفت اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را به یکدیگر گره بزنم؛ خطای تو را به حساب دیگران خواهم گذاشت ...
مرد قبول کرد و مشغول شد.
ابلیس خنده کنان گفت:
عجب با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت!!!