salam.6864
پسندها
370

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام به روی ماه مامانی خوشمل:heart:

    خوبم تو خوبی عزیزدلم؟:love:

    اونم خوبه خداروشکر....ینی لهما مرجان...داغون...انقد دلم براش تنگولیده ولی فعلا نیتونم ببینمش:cry:

    راستی کلی عکس ازش گرفتم برات میل میکنم...انقد خوردنیه مرجان....لپ داره این هوا:Dالهی فداش بشه خاله ش:w22:

    تو چطوری ؟خوبی؟محمدمهدی خوبه؟راه نیفتاده؟:heart:
    اره عزیزم میدونم شرایطت رو:Dیه گازش بگیر این آقا پیسمل قلمبه رو از طرف من:w22::heart::child:
    فدات شم...مقسی:heart::love::w12:

    خداروشکر اونم خوبه...به هوش اومد باهاش صحت کردم خوب بود خداروشکر:smile:
    تو چه خبر؟خوبی خودت؟چه میکنی؟مشغول بچه داری هستی؟:D
    قلفونت ملسی:heart::child:ایشالا روزی تو باشه:w12:

    ساعت 8 صبح امروز:redface:

    نه باو هنوز نرفتم تهران که...اگر بشه جمعه برم عکس بگیرم ازش:cry:

    دل تو دلم نیس مرجان...موخام پر در بیارم برم:cry:
    سلااااااااااااااااام عسیسم:heart:

    خوبی؟محمد مهدی خوبه؟

    مرجان خاله شدم دوباله:w33::w32::w31::w40::w14:
    والا مرجان جون تو ک بهتر میدونی وضعیت ما رو...بعدشم روزا کوتاهه دیگه تا بیای به خودت بجنبی شبه ...خونه ی شمام که دور:D

    چنان خاطره ی بدی دارم از اون باری ک شب برگتشیم از خونه تون که دیگه پشت دستمو داغ کردم شب باشه و برگردم:|:|حالا دیدمت برات تعیف میکنم...

    الهی بگردم...هوام سرده لابد بیرون نمیتونید ببریدش خیلی...همسایه هاتون بچه ندارن بیان بازی کنن باهاش؟

    دلم برای خاطرات خوش یونی تنگ شده:biggrin:
    سلام گلم

    والا چی بگم...باز من و تو یه پیامی اس ام اسی چیزی میدیم بهم بقیه که کلا نابودن عصن:|:|

    اتفاقا امروز با خودم گفتم یه روز پاشم برم خونه مرجان...این محمد مهدی رو یه کم گاز گاز کنم حالم جا بیاد:Dولی کو وقت:|:|

    واقعا یادش بخیر...چقد با این شکلکا خاطره داریم ما مرجان:biggrin:فرجامی رو یادته؟:w15:

    نفهمیدیم انتصار چی کار کرد باهاش؟نرفتن اربیل؟:w15::w15:
    سلااااااااااااااااااااام عزیزم

    خوبی؟خوشی؟:heart:محمدمهدی خوبه؟:heart:
    سلام عزیزم

    فدات بشم...مرسی ک به یادمی عزیزم:heart::gol:

    قربونت برم ممنون..دل به دل راه داره گلکم:love:

    اتفاقا امروز یادت کردم تو ذهن خودم محمدمهدی رو تصور میکردم شیطونی میکنه تو هم هیمن طور هواشو داری:D

    ایشالا ک همیشه سلامت باشید همگی عزیزم:gol:

    تو خوبی؟:heart:
    چرا بابا...خیلی مراقبه ولی قندش عصبیه...از بعد از مهدی خیلی بدتر شد:w05:

    اوهوم...خوبه خداروشکر بد نیست...ولی دندون درد داره خیلی شدید...مامانم میگه منم سر دخترا همین طور بودم...مدلمونه:Dبیچاره کلی لاغر شده...ولی سارا خوبه خداروشکر...الان یه هفته ای هست رفته توی هشت ماه...دعا کن ایشالا این یکی دو ماهه هم به خوبی و خوشی بگذره صحیح و سالم به دنیا بیاد:gol:
    اوخییییی...ناسیییییییییییی:cry:

    الان خیلی مراقبت میخواد

    خداروشکر...هی بد نیستیم...داداش بزرگم(دکتره)قندش زده به چشمش خونریزی کرده چند روزی هست عمل کرده...دعا کن خوب شه زود:w05:

    شما خوبید؟مامان اینا خوبن؟

    خاله نشدی؟;)
    قربونت برم تو خوبی؟محمد مهدی خوبه؟:heart:

    اوهوم...فاطمه قرار بود دعوتمون کنه که:دی

    سلامتی...خبری نیست...اونم هیچی فعلا...هی میگن دولت لغو کرده دوباره میگن برقراره...فعلا تو مرحله ی گزینش وایساده:|

    تو چ خبر؟چه میکنی؟
    خب دیگه...همه مون دل تنگ مهدی هستیم...یه بار کلی توی دفترگریه کردم با صدای بلند..فک کن...خوبه مشتری نیومد اون موقه:w05:

    از اونورم داداشم و مامانم و بابام کلی گریه کردن...کلا محرم که شروع شد انگار هوای دل ما هم گرفت:w05:

    قربونت عزیزم...اگر لایق باشم حتما:gol:
    به بهههههههههههههههههه...سلااااااااام بر عزیز دلم:heart::heart::heart::gol:

    خوبم فدات شم تو خوبی؟محمد مهدی خوبه؟وووووووووووووووووی که چقده دلمبراش تنگولیده...موخوام گازش بگیرم:cry::heart:

    قربونت...سخت مشغولیم این روزا برای مراسم تاسوعا...حالمون هم یه جورایی خرابه:w05:دعا کن برامون عزیزم...خیلی زیاد:gol:

    تو خوبی فدات شم؟خوش میگذره؟چه خبرا؟:heart:
    با عرض سلام و ادب و احترام
    دوست خوبم " salam.6864" من بالاخره برگشتم .
    روزی که عضو باشگاه شده بودم, دانشجوی ترم اول کاردانی IT بودم , ولی حالا دانشجوی ترم دوم کارشناسیIT هستم .
    کجا بودم و چرا آمدم , داستانش مفصله . پس بی خیال میشویم .
    واقعاً از اینکه نسبت به من محبت داشتی و برایم پیغام های تبریک گذاشتی از شما صمیمانه تشکر می کنم .
    الهی بگردم...میدونم چی میکشه الان:cry:

    از این ژله ها هست بی حس میکنه لثه رو...زن داداشم و خواهرم برای علیرضا و امیرعلی استفاده میکردن...هرازگاهی بهش بمال بچه یه کم اروم بگیره:(
    به به سیلاااااااااام بر عسیس دلم:heart:

    قربونت بد نیستم تو خوبی؟محمد مهدی خوبه؟:heart:وووووووووووووووووی ک دلم ضعف میره واسه طبقات دستش...وای :w22:

    خبر سلامتی...میگذرونیم..

    تو چ خبر عزیزم؟خوش میگذره؟
    دشمنت شرمنده گلم...برو به سلامت...محمد مهدی رو هم محکم ببوس:heart:

    شبت بخیر عزیزم:gol:
    فدای اون دل مهربونت بشم من:heart:

    خداروشکر...ایشالا هیشه خوب باشین...

    نمیدونم والا...میگن شاید عصبیه شایدم خسته شدی!!خلاصه که هنوزم یه کم درد میکنه تا ببینم فردا چی میشه:(

    دل به دل راه داره به خدا...یه دو سه ساعت وقت خالی توی روز گیر نمیارم بیام ببینمت...میببینی تو رو خدا:cry:

    قربونت عزیزم...میگم که منم همش هی میخوام بیام هی نمیشه...

    اره دیگه بچه داری وقت زیاد میخواد از نت و چت و اینا میندازه ادمو:D
    دلت میاد باهام قهر کنی؟:w04:

    ای جووووووونم...فداش بشم...

    چی بگم جز شرمندگی:w05:به خدا امروز به مامانم گفتم..گفتم مرجان پسرش شش ماهش شد من هنوز نرفتم دیدنش:cry:

    میخواستم امروز بیام...ولی چنان قسمت بالای کمرم درد گرفته بود که نفس به سختی میکشیدم...الانم یه کم درد میکنه ولی پماد و اینا زدم بهتر شدم:cry:

    پیش خودم گفتم سه شنبه میرم باز اون روز عروسی نوه خالم هست:(

    روزای دیگه هم که عصرا سر کارم...هی میخوام یه تاریخی بگم باز میگم بذار حتمی بشه بعد ...که اینم هی کار پیش میاد...شرمنده تم به خدا:(

    دعا کن هفته ی دیگه بتونم بیام ایشالا...

    حالا خوبی؟آقا داماد خوبه؟:Dفداش بشم من:heart:
    هیچی خو...گفتم قبول دارم بی معرفتم...البته خیلی قبول ندارم چون بیام وضع و اوضامون رو برات بگم دیگه بهم نمیگی بی معرفت:w05:

    به خدا منم همین طور...دلم لک زده یه روز بیام از صبح تا شب ببینمت با هم بگیم بخندیم مثل قدیما ولی به خدا وقت نمیشه...

    هفته پیش میخواستم بیام هر روزش یه موضوعی پیش اومد نشد:(روزا که تا 2 سر کرام بعدشم که تا برم خونه و یه ناهار و نماز 3 و 4 شده...یه روز در میون هم که عصرا باز سر کارم ...روزای دیگه هم عصراش مجبورم کارای عقب افتاده م رو انجام بدم:cry:در جریان اوضاع منزل ما هم که هستی:razz:

    اینه که وقت نمیکنم...حالا با مردانی دیروز چتیدم بعد از شونصد سال در حد نیم ساعت س رکار...قرار شد با هم بیایم ایشالا...ولی گفت تا مهر من سرم شلوغه و نیستم و اینا بذار مهر بریم گفتم باشه...گفتم همین طور بگذره باید بریم عروسی پسرش:D

    اما من بازم این وسطا یه روز بیکار بشم بهت خبر میدم مزاحمت میشم...به خدا همش یادتم:gol:

    چه خبرا؟چه کارا میکنی؟
    سلام عزیزم

    چی بگم والا...عیب نداره...بازم که یاد این بی معرفت هستی خودش خیلیه:heart::gol::love:

    تو خوبی گلم؟محمد مهدی خوبه؟
    سلام عزیزمممممممممممممم...

    هی بدک نیستم...تو خوبی؟محمد مهدی خوبه؟:heart::gol:

    منم همین طور...ولی خو اوضامون یه کم در هم برهمه عصن نمیرسم یه روز وقت بذارم بیام خونه تون:(انقد دلم میخواد یه دل سیـــــــــــــر برات حرف بزنم بلکه سبک شم.... تلاشمو میکنم ایشالا تو این هفته حتما یه سر بهت بزنم عزیز دلم...لپای نی نی رو اماده کن:D
    سلام عزیزم

    چند وقت بود اینجا بهت پیام نداده بودم:D

    خوبی گلم؟ژیگر طلامون خوبه؟:heart:

    قبول باشه طاعات و عباداتت ...برای منم دعا کن ک شدیدا محتاجم:gol:
    من همیشه دعاگوتم عزیزم..

    فدامدات:heart::gol:

    سلامتی...خبر خاصی نیس

    راستی گلم هر کاری داشتی بهم بگیا تعارف نکن:gol:

    خیلی مراقب خودت باش:gol:
    سلااااااااااااااام عزززززززززززززززیز دلم:heart:


    خوبی قربونت برم؟

    روزمهندس مبارک مامانی خومشل:redface::gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا