یک روز میرسد که یک ملافه سفید پایان میدهد به من ....
به شیطنت هایم
به خنده های بلندم
به بغض هایم
روزی که با دیدن عکسم بغض میکنی ومیگویی:
دیوونه دلم واسه مسخره بازیات تنگ شده پاشو...
روزگاری پیر مردی بود
که از خرپف زنش هر روز ب او شکایت میکرد،
پیر زن باور نمیکردو میگفت بهونته
تا اینکه شبی پیر مرد خرپف زنش را ضبط کرد و صبح منتظر ماند که مدرک نشون بده
اما زنش هیچوقت بیدار نشد
و اون صدای ضبط شده،
لالایی همه شب های پیر مرد شد...