poone72
پسندها
4

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﻣﺤﺼﻮﻝِ ﺗﻔﮑﺮ درست است، اما گاهی ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﻫﻨﺮِ ﻧﯿﻨﺪﯾﺸﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﻮﻩِ ﻣﺴﺎﺋﻠﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵِﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ را ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ …

    لحظه هایت سزشار از آرامش...
    زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
    زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
    زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
    لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
    من دلم می خواهد
    قدر این خاطره را دریابیم.

    سهراب سپهری
    اگر میخواهی بدانی که چقدر ثرتمند و غنی هستی

    لازم نیست ثروتت را بشماری !

    کافیست قطره ای اشک بریزی

    و تعداد دستهایی که برای پاک کردن اشک های تو می آید را بشماری !. . .

    ((کوروش بزرگ))
    ای کاش میشد:بچگی را زنده کرد !کودکی شد کودکانه گریه کرد! شعر قهر قهر تا قیامت راسرود! آن قیامت که دمی بیشتر نبود!فاصله با کودکی هامان چه کرد! :child: کاش میشد بچه گانه خنده کرد!:D
    دنیا نباشد....
    فقط کوچه ای باشد

    و اندکی باران

    و دوستی که زلالتر از باران است

    [IMG][IMG]
    من دلم می‌خواهد
    خانه‌ای داشته باشم پر دوست
    کنج هر دیوارش
    دوست‌هایم بنشینند آرام
    گل بگو گل بشنو…؛
    هر کسی می‌خواهد
    وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
    یک سبد بوی گل سرخ
    به من هدیه کند
    شرط وارد گشتن
    شست و شوی دل‌هاست
    شرط آن داشتن
    یک دل بی رنگ و ریاست…
    بر درش برگ گلی می‌کوبم
    روی آن با قلم سبز بهار
    می‌نویسم ای یار
    خانه‌ی ما اینجاست
    تا که سهراب نپرسد دیگر
    ” خانه دوست کجاست ؟ ”
    فریدون مشیری
    قلب من
    قالی خداست
    تاروپودش از پر فرشته هاست
    پهن کرده او دل مرا
    در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
    برق می زند
    قالی قشنگ و نو نوار من
    از تلاش آفتاب

    شب که می شود، خدا
    روی قالی دلم
    راه می رود
    ذوق می کنم، گریه می کنم
    اشک من ستاره می شود...
    نیا باران زمین جای قشنگی نیست من از جنس زمینم خوب میدانم که این جا جمعه بازار است ،،دیدم عشق را در بسته های کوچک زرد نسیه می دادند ، در این جا قدر نشناسند شعر حافظ را به مال کولیان اندازه می گیرند .نیا باران زمین جای قشنگی نیست من از اهل زمینم خوب می دانم که گل عقد زنبور است ولی پروانه راهم دوست دارد نیا باران .............نیا باران
    زندگی چیست؟
    زندگی یک گُل سرخ
    که من از بوته ی احساس خودم می چینم
    لب یک پنجره ی آبی چوبی
    به تماشای جریان سرخی اش می شینم
    لب این پنجره تا این گُل هست
    می توان تا قله های اوج رفت
    می شود پرنده بود
    از درٌه های غم گذشت
    زندگی دیگر چیست؟
    زندگی راز شکیبایی توست
    وقت آزادی پروانه ی عشق
    که تو از عمق وجود
    در پیله ی دل پروردی
    از برای آزادی اش
    مهرش از دل افکندی
    از عشق خود دل کندی
    وباز زندگی
    رودی خروشان
    می رود از کنار تو
    پا در این رود گذاری
    تا همیشه در جریانی
    ور نه از دور ببینی
    از قافله جا می مانی..
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا