پرواز
پاداش شکیبایی پروانه است
نه من که تاروپود پیله ام از جسم و روحم گذشته است ...
از مرز شعر و شعار که گذشتم
دلم می خواست راهی بیابم از درون تاریکیهای جهل و خودخواهیم
راهی که هیچکس دیگر نرفته باشد
راهی به سرچشمه نور
دلم می خواست
از این شفیرگی هزارساله دربیایم
شاید شفیره هم نیستم ، همان کرم ناچیزم ، که واژه هایم را نشخوار می کنم
راه زیادی مانده
باید هزار سال دیگر در این پیله کتاب قلندر و قلعه را بخوانم
پرواز
پاداش شکیبایی پروانه است ...