Oopsoop
پسندها
29

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سخته همه تولدتو تبریک بگن جز اونیکه حس کنی بخاطرش بدنیا اومدی تولدت مبارک
    بیشتر مواظب رویاهات باش
    "‎نباید هم دنیا تمام می شد وقتی فرزندان من هنوز به دنیا نیامده اند! وقتی تو برای صدا کردنم هنوز نام کوچکم را نمی دانی! پس چرا دنیا تمام شود؟ فشار این همه آرزوی معلق را نه دنیا و نه حتی خدا هم قبول نمی کند عجله ای در کار نیست نام کوچکم را برایت زمزمه می کنم وفرزند پشت فرزند...‎"













    You are receiving this
    "‎چشم بر هم که می گذاری شهامتم بر می گردد اسب وحشی می شوم می خواهم به زبان خودم ببوسمت دستانم را به دور گردنت بیاویزم عطر تمام علف زار های مست شده را بر اندامت جا بگذارم چشم بر هم که می گذاری رویاهایت را هدایت می کنم مثلا می گویم از این خیابان نرو پرواز کن منظره ی این دریا عجیب زیباست بیا یال هایم را بگبر گیاه ممنوعه همین اطراف است دست بر آن می زنیم ورویا تمام می شود آن وقت تجربه ی ناشناسمان آغاز می شود‎"
    "‎انتظارت که فرقی نمی کند چه در آرامش باران چه در لرزش زمستان وقتی نیایی درخت اقاقی سیب نمی دهد تنها در زیبایی نامش پیر می شود آمدنت اجبار فصل هاست نجات باغ هایی است که یائسه می شوند‎"













    You are receiving this
    آسمان برقي زد
    ومن به لحظه اي همه چيزرافهميدم

    بازگو نمي توانم كرد
    جز با زبان اين باران
    یه سری حرفای شخصییه ترانه ی خصوصی می نویسم رو پیانوبا یه خودنویس توسییه قشون حس منظممث یه ارتش محکمپشت تو واستادن اینجاتوی این توسی مبهم
    نه خانه تحمل این همه هیجان را دارد نه آفتاب نای خشک کردن رطوبت این همه احساس را! حالا می فهمم چرا از کوچه ی ما عبورهم نمی کنی حتی من هم دیگر حوصله ی شعر کردن قدم هایت را ندارم تنها نشان به نشان فراموشی ای داد اما سر نمی رسد!
    تصويرت رادرآب ديدمتورفتيمن به دنبال رودخانه راه افتادم
    س....ولامن موندم توفلسفه کارای شما :eek:
    برحال خوشحالم که بالاخره خودتون جواب سوال خودتوناپیداکردین:smile:
    برخواستن از عدم و در آمدن بر سیرت انسانی باشکوهترین پدیده هستی ست-این باشکوهترین بر شما مبارک...
    هزار آتشکده توی نگاهت
    غرق آتیشن
    یه عالم یشم و مروارید
    تولبخندت یکی میشن
    تموم حس تاریخو
    توی برق چشات داری
    شبیه دخترک های
    رو قلیونای قاجاری
    روحمو می شکافم این بار
    تا یکی از نو ببافم


    نوسان دارم و در من
    همه چی رنگ جنونه
    یه سری حرفای شخصی
    یه ترانه ی خصوصی
    می نویسم رو پیانو
    با یه خودنویس توسی
    یه قشون حس منظم
    مث یه ارتش محکم
    پشت تو واستادن اینجا
    توی این توسی مبهم
    بدون توهیچم
    یه درد تو دردم
    توکوچه ای تاریک
    تنهاترین مردم
    قرار کنسل و
    یه کافه ی تعطیل
    یه سیگار خیس و
    یه قهوه ی سردم
    بدون توهیچم
    یه خالیه سرشار
    یه تیزی روی رگ
    تو روزای شب وار
    اتاقی در حموم
    وچندکاغذ پاره
    یه تقویم سوخته
    یه ساعت بی کار
    بدون تو هیچم
    یه خالیه تو هم
    تصویری مخدوشم
    ازپازلی مبهم
    یه اشک بی بقض و
    یه ابر بی بارون
    یه درد بی درمون
    یه زخم بی مرحم
    بدون توهیچم
    یه سایه توسایه
    توخونه ی وحشت
    بدون همسایه
    یه پیچک رودیوار
    به هیچی می پیچم
    بدون توهیچم
    موجی سرازیرم
    یه رفت وبرگشت
    فقط عقب میرم
    یه شعربی شاعر
    یه عشق بی معشوق
    یه کوه بی قله
    یه دشت بی شیرم
    بدون توهیچم
    یه تانگوی مفرد
    یه جاده بی مقصد
    یه پوچیه ممتد
    سرابی تودرتو
    پسه ته پیچم
    بدون تو هیچم
    سر کوچه ملی یه مرده یه مرد
    که سی سال پیش ساعتش یخ زده
    نمی دونه دنیا چه رنگی شده
    نمی دونه کی رفته کی اومده
    سرکوچه ملی یه مرده یه مرد
    توی پالتوی کهنه ی عهدبوق
    داره عابرارونگاه می کنه
    که ردمیشن از کوچه های شلوغ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا