Modernist
پسندها
346

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اسمش simaست
    بد بخت فلک زده راست میگه سربازی نرفته
    فقط اومده دلقک بازی در بیاره بره
    اون آقا با باده هوا زندگی میکرده
    لابد سرباز فراری هم بوده
    الان هم فکر کنم از زندان مرخصی گرفته اومده اینا رو نوشته
    آخه فکر کنم زنش مهرشو گذاشته اجرا
    راستی شایدم یارو با خورزوخان ازدواج کرده
    سلام خوبی؟
    چند وقت نبودم تایپک کوبنده ی زده ای! چه می کنی!؟
    ای بلا!
    از هر فرصتی برای تبلیغ تایپیک خودت استفاده میکنی :)
    سلام
    من مظورم مسائل مالی نبود جواب یکی دیگه از دوستان بود
    من سوالم این بود
    خب دوستان میگن به خود شخص بستگی داره
    ولی خانواده چی؟
    توی جامعه ایرانی خانواده نقش اساسی داره
    ببینید (با خودم مثال میزنم که به کسی توهین نشه) من مثلا 23 سال دارم
    اولا وضعیت سربازی رو باید در نظر بگیرم
    اگه دوستی داشته باشین که سرباز باشه متوجه میشین زمان اعزام شخص پس از ثبت نام 14 تا 15 ماه بعده
    که یعنی سن من میشه تقریبا 26 (با احتساب زمان سربازی)
    خب حالا باید بیام برم سر کار
    خوب حالا اگه بیایم بگیم تا آدم کار پیدا کنه جا بی افته و پولی جمع کنه واسه ازدواج میشه
    28
    حالا با این تفاسیر من میتونم در سن 23 سالگی برم خاستگاری و بهم جواب مثبت بدن
    یعنی خانواده همچین اجازه ای رو به دخترش میده؟
    سلام
    خوبید
    من فکر می کنم امضام خیلی شبیه شماست
    ولی عقایدم...
    به هر حال امدم سلامی عرض کنم
    سلام مهندس
    انگار چند وقته کمتر پشت اینترنت میشینی :)
    نمیخوای بیای بیرون از هوای تازه لذت ببری :D
    زندگی یکنواخت شده، اگه نگم کسل کننده
    Sincerely
    :gol:
    سلام
    لطفا به تاپیکتون مراجعه کنین
    میخوام نظرتون رو بدونم
    مرسی عزیزم انشالله شما هم شاد و خوشبخت باشی
    متاسفانه یا خوشبختانه عمری از ما گذشته
    من که دارم شاخ در میارم
    میگن برو طلاق بگیر
    وای وای وای
    مردم از خنده
    اتفاقا دیدن اینجور آدما به این درد میخوره
    موقعهایی هست که مشکلی که خودت می تونی حلش کنی برایت خیلی بزرگ به نظر میاد ولی فقط کافیه به خودت ایمان داشته باشی و سرپا وایسی
    حالا یکی نیست به اینا بگه در مورد مادر و خواهر خودتون هم همینطور قضاوت می کنید؟؟؟؟
    انسان وقتی به کمال عقلی رسید می فهمه دیگران هم با شرایطی که دارند زندگیشون سخته
    ممکنه شرایطی که برای من ایده ال هستش برای کس دیگه ای که تو شرایط روحی و خصوصیات روحی دیگه ای هست عذاب الیم باشه، این رو بیشتر افراد نمی فهمن تنها خودت می فهمی که چه شرایطی داری پس روی قضاوت دیگران اصلا خودت رو ناراحت نکن، هر کسی بنا به دانش و عقلانیت خودش جواب می ده پس زیاد هم مهم نیست که چی میگن
    بعضی ها وقتی پای نت و کی بورد پیش می یاد شیر می شن
    ;)
    عزیز جان یه برگ وردار و چیزهایی که دوست داشتی و داری رو بنویس ، چیزهایی که آرزو داشتی بشی و یا انجام بدی اما این برگه هات به عنوان یک برگ از دفتر خاطرات نباشه چون همه اون خاطره هایی که اذیتت می کنه یه روز باید پاک بشه
    الان نزدیک 11 سال هستش که داریم این زندگی رو می چرخونیم هیچ کس نمی تونه بگه که کم مایه گذاشتیم هر دومون، یه موقعهایی بوده که اونهم ناراحت بوده من اینو درک می کنم
    اما اعتراض من به جایگاه یک زن تو زندگی هستش
    همونجور که گفتی باید فقط قابلمه ها رو بسابه که سفید تر بشه !!!!!!
    این معنی زن بودنه؟؟؟
    خیلی ممنمون
    واسه من که هیچوقت خوب نمیشه ولی امید وارم واسه شما حل شه
    من یه موقعی دقیقا مثل شما فکر میکردم
    مشکلاتم کلا با واسه شما فرق داشت و داره
    من یه مریضی دارم که باید باهاش کنار بیام تا اخر عمر
    من هم مثل شما از خدا شاکی میشم
    انقدر که نمازم نمیخونم
    واسه این که خدادادیه
    ولی من مینویسم
    شبا قبل خواب
    شما این کارو بکن
    چند دلیل داره که خودت میفهمی
    واسه من که مفید واقع شد
    می دونم مثل خودم معتادی، ولی گفتم شاید اراده کردی و می خوای ترک کنی

    من رو بگو که می خواستم تو رو الگوی خودم توی ترک کردن قرار بدم
    خدا رو شکر...خیلی آروم شدم...ممنون گلک خبر دادی..ان شاءا... هر جا هستی تنت سالم دلت گرم و شاد باشه.....
    پریسا جون کجایییییییییییییییییییییییی...بیا دیگه...نگرانتم...
    بهشت و جهنم
    روزي يك مرد روحاني با خداوند مكالمه اي داشت (( خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند ؟ ))
    خداوند او را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آن ها را باز كرد
    مرد نگاهي يه داخل انداخت ، درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه وري آن يك ظرف خورش بود ، كه انقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند ، به نظر قحطي زده مي آمدند ، آن ها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند ، اما از آن جايي كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود ، نمي توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .
    مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آن ها غمگين شد ،
    خداوند گفت : تو جهنم را ديدي ، حال نوبت بهشت است ،
    آن ها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز كرد ، آن جا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود ، يك ميز گرد با يك ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز ، آن ها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند ، ولي به اندازه كافي قوي و چاق بوده ، مي گفتند و مي خنديدند ،
    مرد روحاني گفت : خداوندا نمي فهمم !؟
    خداوند پاسخ داد : ساده است ، فقط احتياج به يك مهارت دارد ، مي بيني ؟ اين ها ياد گرفته اند كه به يك ديگر غذا بدهند ، در حالي كه آدم هاي طمع كار اتاق قبل تنها به خودشان فكر مي كنند !
    هنگامي كه موسي فوت مي كرد ، به شما مي انديشيد ،
    هنگامي كه عيسي مصلوب مي شد ، به شما فكر مي كرد ،
    هنگامي كه محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد
    گواه اين امر كلماتي است كه آن ها در دم آخر بر زبان آورده اند ،
    اين كلمات ازاعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي كنند كه يكديگر را دوست داشته باشيم ، به همنوع خود مهرباني نماييد ، كه همسايه ي خود را دوست بداريد ، زيرا كه هيچ كس به تنهايي وارد بهشت ( ملكوت الهي ) نخواهد شد .


    يا حق
    عزیزم، کلمات رو که همیشه هستی

    توی شعر هم بیا یه سر بزن
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا