memarmemar
پسندها
2,292

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قربونت عزیزم
    توام همینطور
    من برم شام بخورم
    فعلا
    سلام عزیزم ای بد نیستم
    ی کم بی حوصلم کمتر میام
    تو چطوری؟ خوبی؟
    وووووووی خاله میسی شکلکمو گم کرده بودم
    تو نخورش فقد واسه خودمه خخخ[IMG]
    سلااام بر سارای خودمون....ممنون تو خوبی؟. هیچی ...سرم شلوغ شده دیگه دقه نودی ام دیگه!!... چه میشه کرد.... تو چه خبرا؟.
    عشخ منه اینقده دوسش دارم که نگوووووووووووووو
    واسه دخترداییم تریف میکردم که تو دانشگامون یه بچه هس همسن خودته باهاش بازی میکنم قهر کرد رف تو اتاقش:| رفتم پیشش میگه اگه بازم بخوای بری دانشگاه دیگه باهات واسه همیشه قهر میشم اگرم میخوای بری یا باید منم ببری یا دیگه با اون بازی نکنی:surprised:دیگه قرار شد ترک تحصیل کنم
    اوفرین ادبیوت منو سرلوحه خودد قرور بده[IMG]
    یه دفعه یاد اون کمد خالیه افتادم یادته یه بار تریف کردم دوستمو انداختم توش درو قفل کردم؟ٰ همون. گفتم قایم موشک جدید تو برو تو اون کمده قایم شو یه دفعه بیا بیرون منو بترسون.درشو یه کم باز گذاشدم که هوا بهش برسه نترسه.خودم کنار کمده واستادم.همون لحظه یکی از استادامون که من باهاش خیلیییییییییی رودروایسی داشتم از اونجا رد شد.اینقد ساکت و آرومه که آدم روش نمیشه پیش این شلوخ بازی دربیاره.اینقده خوشحال شدم که بچهه رو گذاشتم تو کمد گفتم الآن اگه بیرون بود واسه من آبرو نمیذاش دیگه داشتیم سلام علیک میکرردیم با استاد ییهووووووووووووووووووووووو این بچهه با صدای عجیب و غریب که با دهنش درمیاورد از تو کمد پرید جلو استادم:surprised:
    قیافه استادم دیدنی بود اون لحظههههه ها فک کن داری با یکی حرف میزنی یه دفعه یه جغجغه از تو یه کمد بسته بپره جلوت خخخ
    یه نگاه به من کرد یه نگاه به بچهه زد زیر خنده دیگه من سرمو بالا نیاوردم خخخخخخ
    از دست این وروجک دوسداشتنیی[IMG]
    پسر بچه یکی از کارکنای دانشکدمونه اینقده شیطونه که من حریفش نمیشم خخخخ تا حالا بین بچه ها سابقه نداشده کسی به پای من برسه
    من همیشه باهاش تو محوطه دانشکده بازی مبکردم حالا هرجور بازی ولی تو راهرو دانشکده محل رفت و آمد اساتید محترم است نیشه:dمن و دوستام تو راهرو زیاد بازی میکنیما یا گلف بازی میکنیم یا با چوب دنبال هم میکنیم دیگه خیلی بچه های خوبی باشیم میشینیم رو صندلی های راهرو بازی فکری میکنیم:d
    ولی این بچه سروصداش زیاده میان بیرونمون میکنن.[IMG]
    اون روز تو راهرو دانشکده واستاده بودم کلاس من تمووم شده بود منتظر بودم کلاس دوستامم تموم شه بریم تفریح.این بچهه یهو پیداش شد من و دید از اون طرف راهرو جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ کشید اومد پرید بغل من:surprised:
    دیگه گیر داد باید قایم موشک بازی کنیم من موندم چکارش کنم گفتم قبول کنم این میره تو اتاق استادا قایم میشه یا میره سرکلاسای درس حالا بیا درستش کن.
    اره اوایل تالار معماری هم خیلی خو بی ولی الان خیلی خبری نی. فقط موقع ازمون نظام مهندسی مقداری فعال موه..
    سلام علیک.
    بد نیسم .میگذره. اقا مصطفی هم مری رت.
    همه دارن یکی یکی میرن. تا بینم نوبت خومو کی با؟
    راسدی تو دانشگاهم چنتا عشقولکی کوچولو موچولو برا خودم پیدا کردم خخخ وختی اومدی یه خاطره ازش برات تریف میکنم
    اوخی عزیزم.من عاشق بچه هام بچه های فامیل منو که میبینن فک میکنن تاب و سرسرم هی از سروکولم بالا میرن:razz::D
    یه دونه عشخولکی داریم اینقده خوبه بعد مامان بابا اولین اسمی که گف اسم من بود:love:هرروز واسم نامه مینویسه با دسخط الکی خودش هروخ میریم خونشون میره وسایل خودشو کادوپیچ میکنه برمیداره میاره واسه من خخخخیلی عشقه یه روز بهم زنگ نزنه حرف نزنیم شبم روز نیمیشه خخخ[IMG]
    اوخی بچه ها که مریض میشن خیلی مظلوم میشن طفلیا:|
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا