...Melody
پسندها
3,108

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • واقعا ممنونم
    یک دنیا خوشحال شدم بالاخره تکراری نبود
    این جستجوگرم مورد داره هااااااااااااااااااا
    من یه بار سرچ کرده بودم
    ملودي:w36:
    باور ميكني تنها چيزي كه منو مياره اينجا دوستاي قديميمه؟ تويي؟ شما ها هم نبودين ديگه نميومدم..
    دل منم برات تنگ شده..خيلي :cry:
    چطوري عزيز دل؟:gol:
    خدایا شرح غم خواندن چه سخت است..
    نمیدانی که با دست بریده ز پشت اسب افتادن چه سخت است..
    نمیدانی که با چشمان خونین جمال فاطمه دیدن چه سخت است..
    کنار علقمه با مشک خالی ببین شرمنده گردیدن چه سخت است...
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/326944-روز-دانشجو-مبارک-.-.?p=4317220#post4317220
    طرح ده هزار صلوات تقدیم به شهدا وبازماندگان شهدای کربلا
    سهم شما 10 صلوات وارسال به 10 عاشق حسینی
    ای دوست گرامی ام....
    خیلی خیلی ممنون....
    این پیغامت رو هم بزار کنار اونیکی که گفتم خیلی بهم حال داد!!!!
    انشالله شما هم زیر سایه عزیزانت سر بلند و شاد و موفق و ... باشی...
    تو که اقدامی برای مدیر شدنت نمی کنی!!!
    برای تشکر از این همه محبتت، تا ماه های آینده خودم این محمدحسین رو خفه میکنم که تو مدیر شی!!!
    اصلا این بار که رفتیم کوه از اون بالا پرتش میکنم پایین!!!
    :دی
    بازم ممنون!
    :d
    :gol:
    میترسی طلبکارا بیان دم خونت که نمیگی بچه کجایی؟
    این نامردیه...
    من باهات روراست بودممممم [IMG]
    الان يه مقدار دلم سرماخورده صداش گرفته!!شما به بزرگي خودت ببخش
    خودت ميدوني عزيزي همينه كه ميگريزي!
    راستي گوشيم رو دزد برده ديگه هم نياورده!شماره هام همه ش پريد..شماره ت رو وقتي گوشي درست و حسابي خريدم ازت ميگيرم الان گوشي مامانم دستمه كه هر موقع زنگ ميزنه خيلي زمين رو تشويق ميكنم دهانش رو باز كنه من برم توش!!! :w25:
    18 ساعت نبودیییییی
    گفتم شاید از عزاداری زیاد غش کردی... :دییییییییی
    سر اسب را كج كرده بود و بي صدا از فاصله دو سپاه گذشته بود.فكر كرده بود خيلي خوب اگر پيش برود مي بخشندش و مي گذراند با بقيه هفتادو دو نفر بجنگد...وقتي هم گفتند:«خوش آمدي!پياده شو..بيا نزديك»نتوانست.ياد اين افتاد كه آّب را خودش سه روز پيش رويشان بسته.گفت:«سواره مي مانم تا كشته شوم»
    مي خواست چشم در چشم نشوند.

    اصلا حساب اين را نكرده بود كه بيايند سرش را بگيرند روي زانو..خون هاي پيشانيش را با انگشت پاك كنند...باز دلشان راضي نشود..دستمال خودشان را ببندند دور سرش.
    در خواب هم نمي ديد بگويند:«آزادمرد،مادرت چه اسم خوبي رويت گذاشت»
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا