massom11111
پسندها
1,510

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :gol:فدات بشم گلم:w27::w27:
    امرزو تبریکا هم بوی غم میده:w05:
    خانواده که جشنو گذاشتن برای 5شنبه که همه دور هم باشیم
    مرسی گلم:w16::w16::gol::gol:
    سلام معصوم جان
    نمی دونم جواب همدلیتو بدم یا تیکه هاتو؟؟؟؟؟؟
    خدایی بهم نمیاد دل نازک باشم ؟؟؟
    به هر حال ممنون هم به خاطر اون حرفات هم به خاطر نابود کردنم!
    اِ cute تولدته تبریک. الان میام صفحه خودت تبیرک می گم!
    زودتر مدالمو بدین...البته کادوی تولدم فراموش نشه
    من نمی خوان چرا روز تولد من شهادته
    ...
    این تصویر بمب قبل از کار گذاشنشه در حال حاضر وجود خارجی نداره
    برای دکی مجلی گرفتیم امشب ...یه سر به پروفایلش بزن:w16::lol:
    سلام
    ببینم مگه از دنیای ارواح هم میشه اومد تو باشگاه
    معصوم روحتم خشنه
    یعنی پریشب اینهمه من نطق کردم تو خواب بودی
    دیدم حرف نمی زنیا:question:
    حالا مجبورم همه رو برات بگم
    قرار شد من به عنوان عامل نفوذی برم تو تشکیلات دکی و نابودشون کنم
    که موفق هم شدم
    و دکی در حال حاضر وجود خارجی نداره
    و با این بمب بشریت را از وجودش راحت نمودیم
    باشد درس عبرتی باشد برای سایرین تا به اینگونه از برای ما شاخ نشوند:twisted:

    برای شادی روح تازه گذشته اجماعا صلوات:w05:
    خب رنگ شادي و گرميه.;):heart: اينا دل منو توي مسابقه عکس شکوندن. به کي بايد بگم؟ خيلي ناراحتم. بعضي تالارا همون مدير نداشته باشه بهتره. اصلا فکر کنم مديري هم نداره. مثل همين تالار عکاسي:mad:.:razz::razz::razz: ببخشين کسيو نداشتم دردو دل کنم. سر شما رو به درد آوردم.:redface::redface::redface::gol:
    سلام.:gol: آخه خيلي با ارزش بودن.:gol: همينطور خيلي طولاني بودن معلوم بود خيلي براشون زحمت کشيدين.:cry: قابلتون رو نداشت. :w23:
    سلام خانوم مهندس . خانوم مهندس مارو تنها گذاشتید ؟ جواب مارو هم که نمی دید
    سلام .ممنون از احوالپرسیتون ما که خوبیم امیدوارم شما هم خوب باشید .
    حالا چرا قهر کردید .
    به جنگتون ادامه بدین

    این دکی خیلی مظلومه
    زورشم نمیرسه :D
    چشم معصوم :cry::cry::cry:

    شب خوش :gol:

    تو جنگ پیروز بشیاا
    من پشتتم، البته از در صلح
    الان به دکی هم میگم :gol:
    ببین دکی مدام داری به جرایمت اضافه میکنی
    جوجو جان به خاطره این دکی خودتو به زحمت ننداز این ادم بشو نیست
    خودم باید دست به کار بشم
    مرسی خواستی صلح برقرار کنی
    دارم دنباله یه ادم کشه حرفه ای میگردم سراغ داشتی معرفی کن همینطوریا قصدی ندارم اصلا ابدا
    صلح می خوایم چی کار بابا
    تو هم پرتیا جوجو
    ما انجمن جوانان خشانت طلبیم
    اگر می تونی اسلحه بمون بده اگر نمی تونی مزاحم نشو
    من اول صحبت میکنم
    به دکی هم گفتم

    باید صحبت کنم بعد بینتون صلح برقرار کنم

    با مدیریت جوجو :w05::gol:

    فقط صلح و دوستی و صفا
    :gol:
    حالا باشه برا شروع بد نبود! :w24:
    ولی به شرطی که قول بدی پیشرفت کنیا :w15:
    تو 2 دقیقه؟؟؟؟!!!!!!
    والا ما که دیدییم 5 ساعت طول کشید!
    راستی این ارغوان کجاست؟ شنیدم خودکشی کرده! راسته ؟ :w15:
    سلام
    منم خوفم
    خوشحالم تو هم خوفی
    غریب شدی به ما سر نمیزنی
    ما گناهی کرده‌ایم آیا ی نه‌آیا ؟
    به به کیوت بد ضد حال زده بهت حالتو گرفته :D

    سلام
    خوفی ؟
    سلام (ای بابا تو هم که سلام نمیکنی میای اونورا؟؟)
    نصیحتت یادم می مونه. :w20:
    خدایی داستانت جدا از اینکه قصه اش ابتدایی بود، پرداخت و توصیف هاش هم خوب نبود! چرا شما انقدر بی استعدادین آخه؟؟؟!!!! :w06:
    (راجع به اون پرانتز اولیت باید بگم که درست زدی وسط خال! ارغوان جونیته!!(بش نگیا... ))
    خوشم امد خودت دیاز رو انتخاب کردی. خدایی روز اول که اسم فرشتگان چارلیو آوردی در جا درو باریمور رو دادم به ار ارغوان (اینم بش نگیا ... پرو می شه! توهم خوشملی می زنه! :w15: ) کامرونم دادم به تو شانلی هم شد لوسی لیو
    خوب انگار جفتمون جون سالم به در بردیم. ... پس نبرد ادامه داره آخ جون :w11:
    ;)
    یا ا... یا ا...
    کسی چادر سرش نباشه!
    سلام علیکم حاج خانوم
    خواستم یادآوری کنم سر افطار ما رو از دعای خیر فراموش نکنید انشا ا...
    فی امان ا... انشا ا...
    :w15:
    سلام
    اهووم اهووم ! در باحالی من که شکی نیست !! :w12:
    عمراً بتونی جواب منو بدی!
    سرویس کجا ذغالی شده؟!! نکنه یونی تونو می گی؟! خوب یونی که تو قبول بشی بهتر از اینم نمی شه دیگه !!! :w15:
    به هر حال مشتاقانه منتظرم جوابتو بخونم.
    ;)
    سلام معصوم جون:gol:
    فکر میکنم این جنگ بدون خون و خون ریزی به پایان رسید؛:w16: :surprised:تبریک میگم.
    فقط دلم برای دکی احسان سوخت که دمدمه های آخر دچار توهم فانتزی شده بود!:w25:
    (چند بار بهم گفته بود اون مزرعه رو بدم بهش توش کار کنه..منم اینکارو نکردم، طفلکی آخر سر همش فکر میکرد مزرعه مال اونه!! :w22:)
    دیگه چه کنیم!..سرنوشت همه ی جنایتکارا همینه دیگه!:w37::w47:
    امیدوارم درس عبرتی بشه برای کاربران باشگاه!:cool:
    سلام قند عسل
    بابا چیکار کردی تو
    دمت گرم
    کارت حرف نداره
    میبینم که احسان به خاطره ها پیوست
    خب بریم سراغ کافر...البته احتمالا نوادگان احسان میان تا حقشو از ما بگیرن..ولی بی خیال خودش که اینقدر ادعا داشت اینجوری تارومار شد....نوادگانش که جای خوددارند
    _________________
    معصووووووووووووم امروزم کلاسمو نرفتم..بابا بی خیال.....اصلا حال نداشتم که برم........ایشالا 4 شنبه جبران میکنم دیگه قول دادم از 4 شنبه برم....
    -______________________
    می بینی معصوم من میگم این پسره عجیب غریبه باورت نمیشه
    اخه کی میتونه تو 4 دقیقه یه همچین داستانی سرهم کنه
    واقعا محشره
    ولی تو پروفایل خودش میرم میگم مزخرف بودتا جو نگیرتش
    تا حالا نمایشنامه ننوشته بودم که اونم نوشتم.
    بداهه بود، چطوره؟
    معصوم از پروفایل دکی میاد بیرون. کلاهشو روی سرش جابجا میکنه و یقه بارونیشو بالا می ده.... بعد به ساعت مچیش نگاه میکنه (نمای بسته از ساعت معصوم. نگاه دوربین از زاویه چشم معصوم) عقربه ثانیه شمار داره به 12 نزدیک می شه 3 ثانیه مونده 2 ... 1 همزمان معصوم لبخند می زنه ولی ... صدای انفجار نمیاد حتی یک ثانیه هم میگذره . . . زاویه دوربین عوض می شه و از کمی بالاتر از سطح زمین نیم تنه بالای معصوم رو نشون می ده معصوم سرشو بر میگردونه و دفتر دکی رو نگاه می کنه نگرانی ترس و تعجب توی چشماش دیده می شه... یه دفعه صدای حرکت سریع ماشین میاد. معصوم سرش رو با شتاب برمی گردونه و نگاه می کنه ...دوتا کادیلاک "فایربرد" مدل 1961 از دو طرف می پیچن توی کوچه و ضربدری دو طرفش پارک می کنن هر هشت در هر دو ماشین با هم باز می شه و 8 تا قلچماق با اسلحه های نیمه اتو ماتیک میان بیرون اسلحه هارو از پشت در و از داخل شیشه ماشین که باز شده به سمت معصوم گرفتن. نفری که دور تره یه نگاه سرسری و لی از رو ترس به دو سمت کوچه می کنه به نظر تازه کار میاد ...
    معصوم می خاد برگرده تو که یه دفعه . . . دکی داره میاد بیرون بادیگاردشم پشت سرش. همینطور که داره میاد بیرون داره توتون های توی پیپش رو هم سفت می کنه .
    معصوم میگه تو .. . تو .. ولی ...
    همزمان دکی داره کبریت رو می کشه به دیوار
    حرف معصوم رو قطع می کنه : ببین پسر جون من 50 سال توی سیسیل کار کردم. هه هه هه این اسباب بازیو از فرانکی تو کوچه کلودینی گرفتی درسته؟!! همزمان برمی گرده و بمب عمل نکرده معصوم رو از دست بادی گاردش می گیره . خیلی بی تفاوت . همون طور بی تفاوت بمب رو پرت می کنه سمت معصوم .. . معصوم جا خورده خودشو می کشه عقب و همزمان سعی می کنه بمب رو رو هوا بگیره...
    دکی سرش رو خم می کنه و دستاش رو دور پیپش می گیره و اونو روشن می کنه. بعد سرشو می گیره بالا و در حالی که داره کبریت رو توی هوا و کنار بدنش تکون می ده( بالا و پایین می کنه) تا خاموش بشه می گه متأسفم پسر جون. بعد دکتر درحالی که توی چشمای معصوم نگاه می کنه کبریت رو به طرز معنی داری پرت می کنه رو زمین و برمی گرده و میره به سمت داخل...
    معصول شتاب می گیره که بره به سمتش همزمان داره میگه "دُن دکترینو"  ...
    ولی حرفش ناتمام می مونه اسحه ها شروع به شلیک می کنن و قهقه شلیک ها صدای معصوم رو محو میکنه دوربین در حالی که داره از بالا به شلیک کننده ها نگاه می کنه همون جور اریب تو فضا بالا می ره و صحنه مدام باز تر می شه .. کو چه های بقلی . . خیابونا و غیره دیده میشن...یواش یواش صحنه فید اوت می شه و سکانس تموم می شه
    (کم اوردی)
    کوزته مننننننننننننن:w24:
    دو راه داری:twisted:
    یا میای و این بچه های خوب هر دوتارو میگی
    یا پا میشی می ری سحر درست می کنی
    ظرفهای شامو میشوری
    خونه رو جارو می کنی
    به گلا آب میدی....
    بازم بگم:w02:
    انتخاب کن ....:gol::gol:
    ببینم قضیه این پیشنهادای احسان چیه؟؟
    به راه خلاف کشیده نشی مادر....
    هان:w15:
    چی میگه:w15::w15:
    واقعا نمی دونی:w15:
    راجع به عنوانت باید تجدید نظر کنن:w16:
    اشکالی نداره....بشر جایز الخطاست:w02:
    دیدی اصلا نخندیدم
    من منتظرم گلم:w27:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا