خداوندا: تو ميداني که من دلواپس فرداي خود هستم/مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را / مبادا گم کنم اهداف زيبا را
دلم بين اميد و نا اميدي ميزند پرسه / مي کند فرياد ، ميشود خسته. مرا تنها نگذار خدا
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.