از بهر هنرمند غمی بدتر از این نیست
کابنای زمان پایه ی قدرش نشناسند
همچون دگرانش نگرند از ره غفلت
وانگونه که بایست مقامش نفزایند
باری چو توقع نتوان داشت زه جهال
کز بهر گهر چون صدف آغوش گشایند
فرض است که اهل خرد و دانش و معنا
قدر هنر و ارج هنرمند بدانند
در راه هنر برده هنر مند بسی رنج
شایسته بود خلق به صدرش بنشانند