باز باران بي ترانه ....
باز باران با تمام بي كسي هاي شبانه
مي خورد بر مرد تنها
مي چكد بر فرش خانه
باز مي آيد صداي چك چك غم
باز ماتم ...
من به پشت شيشه تنهايي افتاده
نمي دانم ، نمي فهمم
كجاي قطره هاي بي كسي زيباست ....
نمي دانم چرا مردم نمي دانند
كه باران عشق تنها نيست
صداي ممتدش در امتداد رنج اين دلهاست
بشنو از من كودك من
پيش چشم مرد فردا
كه باران هست زيبا از براي مردم زيباي بالا دست...
و آن باران كه عشق دارد فقط جاريست براي عاشقان مست...
و باران من و تو درد و غم دارد