K.K.J
پسندها
210

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هنوز هم دلم تنگ مي شود....براي محض حرف زدنت....و براي تكيه كلام هايت....كه نميدانستي فقط كلام تو نبود.....من هم به آنها تكيه داده بودم....
    تشنه ات كه ميشوم....دلتنگيت را سر ميكشم....
    چقدر زود دلم برای کسی تنگ می شود

    که زخمهای کاری بر قلبم به یادگار گذاشت و رفت

    چه بی دلیل و بی منطق
    ... ......
    دلم تنگ می شود

    این روزها
    اگر باز بیایی و بمانی

    اگر باز رد پایی نه ازسر هوس،
    که از سر عشق

    بر سرسرای ویرانه قلبم نهی
    دوباره می نوشیدمت
    شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
    تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
    و تو در پاسخ آبی ترین موج نمناک دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی!
    و من…
    ومن تنها برای دیدن زیبایی آنچه تو در سر داشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
    و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی، نمی دانم کجا، تا کی، برای چه …
    ولی رفتی…
    و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارد!
    و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت!
    و بعد از رفتنت …!
    و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت: تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم!
    و من…
    و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
    و من در اوج پائیزی ترین ویرانه ی یک دل
    میان غصه ای جنس بغض کوچک یک ابر
    نمی دانم چرا …
    نمی دانم چرا! شاید به رسم عادت پروانگی من باز برای شادی و خوشبختی باغ آرزوهایت دعا کردم …
    این روز ها
    تلخم
    تلخ
    تلخ می‌‌نویسم
    تلخ فکر می‌کنم
    تن‌ به تلخی‌ آغوش های خیالی می‌ دهم
    میگذارم بوسه‌های تلخ
    شهوتِ جنون آسا یِ فرار از ریشه‌هایم را در من بیدار کنند
    این روز ها
    دست برداشته‌ام از توجهِ بی‌ وقفه به حضور آدم ها
    پرهیز می‌‌کنم از ثبتِ وجود‌هایی‌ که ماندگاری ندارند
    این روز ها
    تلخ تر از همیشه
    از همه ی آدم‌ها بریده ام
    ...
    همیشه با خودت تکرار کن
    عکس‌های فوری خاطره نمی‌‌سازند
    زندگی جان...عزیزم...اگه افتخار میدی...چند قدمی باهام راه بیا....
    من تلخی بی تو بودن را زندگی می کنم.
    من اینجا کنار دلتنگی هام منتظرتم.
    اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد.
    می گویند زمان گذر ثانیه هاست و کمرنگی دیرینه ها....!
    اما نمی دانم چرا زمان در من ایستاده است و دیرینگی ام رنگ نمی بازد.
    سر سبزترین خاطره ام خاطره دست تو بود بهترین حادثه ام حادثه چشم تو بود که افق در پی وسعت آن گم می شد... به تو می اندیشم... به تو که حادثه ای در پس فردای منی... به تو که از دیروز ، یافته ای در دل شیدای منی... به تو می اندیشم مثل اندیشه یک برگ به گل مثل پروانه به شمع مثل عابد به عبادت مثل عاشق به زیارت و چه زیباست صدایت و چه زیباست صدایی که مرا می خواند... و چه زیباست نگاهی که به آن سوی افق دوخته ام... و تو را پس از درخشانی آن می نگرم... دوستت میدارم از همین نقطه خاکی تا عرش ....
    به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد
    اندوه پنهان شده در لبخندت را، عشق نهان در عصبانیتت را و معنای حقیقی سکوتت را...
    من خودم هيچوقت نمي خواستم و نميخوام .تورو هرگز فراموش نميكنم .بالاخره يه روزي پيدات ميكنم و بغض تموم اين سالها رو ميشكونم .ديگه داره گريه ام ميگيره توام مواظب خودت به خاطر خودش باش .بدرود:heart:
    براي همه چي ممنون....مواظب خودت باش.....خداحافظ
    آره...فك كنم اينجوري براي دوتامون بهتره.....فك ميكردم به خاطر تو هيچوقت نميتونم اينكارو بكنم....ولي حالا كه خودت ميخواي منم راحتترم.....
    خودت خوب ميدوني تو تنها كسي هستي كه تموم لحظه هامو پركرده و بينهايت دوستت دارم .اما وقتي تو خودت اينجوري دوس داري من چيكار كنم ؟
    اونش مهم نيست جابجا كنن از اينجام بيرونمم كنن بازم مهم نيست برام از گشنگي نميميرم.شايد اينجوري برام بهتر باشه
    الانم اومدم كه ديگه باهات خداحافظي كنم دوس ندارم بيشتر از اين تورو ناراحت كنم راس ميگي من برات يه روياي توخالي و پوچم
    فك كنم رئيست ازت ميترسه كه ميخواد اينكارو بكنه....
    خب بكنن....مگه مهمه؟شايد رفتي يه جاي بهتر؟
    من ديگه تو رو از سلام كردنت هم ميشناسم!!!!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا