زرتشت را دیدند مشعل و جام آب در دست
پرسیدند کجا میروی؟
گفت:میروم با این آتش,بهشت را بسوزانم
و با این آب جهنم را
تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند نه بخاطر عیاشی در بهشت
آرزویم این است نتراود اشک از چشمت مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را میخواهد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت میخواهد