بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان
آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش
و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم
]چهار شنبه سوریت مبارک
باغ وحش واسه يه دقيقه اش بود
فقط چون مجبور بودم تحمل كردم و وقتي كاراموزيمو رد كرد با وجود اينكه حقوقم بدك نبود ديگه نرفتم
شركت باز كردن راحت نيست
درضمن هيچ كدوم از دوستام ديگه نيستن
همه رفتن شهر خودشون
منم ديگه كسيو نميشناسم
خانوم مدير!
محيطش بد بود..
گاهي ميشد ميومدم خونه از عصبانيت نه ناهار ميخوردم نه حرف ميزدم
با يارو داشتم صحبت ميكردم اون به هيكل من نگاه ميكرد...
من داشتم بحث ميكردم چرا فلان كاري انجام نشده،طرف ميگفت ميتونم شمارتونو داشته باشم!!!!!
دوتا كاراموزي داشتم كه هر دوتاش رفتم تو يه شركتي كه پروژه هاي صنايع انجام ميداد
واسه دوميش كه رفتم منو كردن مجري پروژه بهبود روشها كه تو يه شركت دولتي انجام ميشد
از كار روتين و پشت ميز نشيني متنفرم
به خاطر رشته ام ميتونم كاهاي پروژه اي قبول كنم
واسه كاراموزيم هم چون كارم خوب بود مجري 2تا پروژه شدم
ولي در حال حاضر بيكار،الاف،دنبال ناموس مردم:دي