گاه مي انديشم
خبر مرگ مرا با تو چه كس ميگويد؟ آن زمان كه خبر مرگ مرا ميشنوي، روي تو را،
كاشكي ميديدم. شانه بالازدنت را _ بي قيد_ و تكان دادن دستت كه
مهم نيست زياد! و تكان دادن سر را كه، عجب! عاقبت مرد
افسوس! كاشكي ميديدم
من به خود ميگويم
( چه كسي باور كرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاكستر كرد؟)