به البرز تکیه می زنم!
با تاجی از شکوفه های بهار نارنج باغ های شیراز بر سر!
و جامه ای سبز از مخمل شالیزارهای گیلان، در بر...
من
شهرزاد قصه گویم!
و هزار قصه ی ناب و نگفته به لب دارم!
از کارون و زنده رود!
از سکوت و ستاره و سادگی کویر!
از خراسان ؛
مطلع خورشید علم و ادب!
از دره ی پاتاق که هنوز، آواز های تنهایی شیرین را
می توانی در عبور باد رهگذر از لابه لای شقایق هایش بشنوی!
از شعر و شراب و شکوفه های گیلاس آذربایجان!
هزار قصه دارم!
هزار ترانه....
شهرزاد منم و نام تورا
ای نگین درخشان مشرق زمین
تا همیشه خواهم سرود!