ehsan-eng
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • درمقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یکساله باش که وقتی اورابه هوامی اندازی میخندد چون ایمان داردکه تو اورا میگیری. (کوروش بزرگ)
    گاهی گمان نمی کنی ولی می شود

    گاهی نمی شود که نمی شود

    گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

    گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

    گاهی گدای گدایی و بخت نیست

    گاهی تمام شهر گدای تو می شود
    می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد چی بهم گفت:؟ جایی که می ری مردمی داره که میشکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم، تو تنها نیستی، تو کوله بارت عشـق میذارم که بگذری، قلـب میذارم که جا بدی، اشـک میدم که همراهیت کنه، و مـرگ که بدونی بر می گردی پیشم
    می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد چی بهم گفت:؟ جایی که می ری مردمی داره که میشکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم، تو تنها نیستی، تو کوله بارت عشـق میذارم که بگذری، قلـب میذارم که جا بدی، اشـک میدم که همراهیت کنه، و مـرگ که بدونی بر می گردی پیشم
    when the egg breaks by an external power,a life ends...
    when an egg breaks by an internal power,a life begins..
    great changes always begin with that internal power.
    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری ! دکتر علی شریعتی
    راه رفتن میان آدم ها
    گم شدن توی کوچه ی بن بست!
    تکیه دادن به سیــ ــنه ی دیوار!
    بغض از دست دادن «از دست»
    از نخی پاره گم شدن در باد
    شورش چند بادبادک مست
    شستن و پهن کردن یک عشق
    بر طنابی که در تو پاره شده ست...
    گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم...
    گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم...
    گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند...
    گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم...
    باز آسمان همچون دلم طوفانی ست.

    باز ابرهای غم ستیغ کوههای دشت خیالم را در بر گرفته اند؛ تاریک و
    خشمناک و غرشهای مهیب خویش را بر سر مردمان بیگناه فرود
    می آورند و من تنها بدین امید زنده ام که
    باور دارم روزی خورشید از میان ابرهای
    گره خورده و تار طلوع خواهد کرد.......
    راهی برای رفتن
    نفسی برای بریدن
    كوله بارم بر دوش
    مسافر میشوم گاهی...

    عشقی برای خواندن
    بغضی برای شكفتن
    خاطراتم در دست
    بازیچه میشوم گاهی...
    فكرهای كوتاه
    صبری طولانی
    صدایی در باد
    زمستان میشوم گاهی...
    روزهای رفته
    ماه های مانده
    تقویم ام بی تاب
    دلم تنگ میشود گاهی...
    جای پایی سرد
    رد پایی گنگ
    در این سایه ی تنهایی
    چه بی رنگ میشوم گاهی...
    پيداست هنوز شقايق نشدي
    زنداني زندان دقايق نشدي
    وقتي كه مرا از دل خود مي راني
    يعني كه تو هيچ وقت عاشق نشدي
    زرد است كه لبريز حقايق شده است
    است كه با درد موافق شده است تلخ
    عاشق نشدي وگر نه مي فهميدي
    پاييز بهاريست كه عاشق شده است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا