می دونی رابطه ی 2 تا چشم چجوریه ؟ با هم پلک می زنن . با هم گریه می کنن . با هم حرکت می کنن . با هم می بینن . با هم می خوابن . گرچه هرگز هم دیگه رو نمی بینن . این یعنی آخر رفاقت .
عزیزم من عصبی نیستم . اگه هم بی احترامی کردم ببخش . ولی همین زود قضاوت کردن بوده که یکی دو ساله من رو نابود می کنه . تو همین دانشگاه انقدرسر این زود قضاوت کردن یه سری از بچه ها من سختی کشیدم که نگو . حالا دلم می خواد بفهمید چرا سر این قضیه حساسم .
راستی . شما که انقدر تلویزیون رو تکذیب می کنی . چطور به هر سایتی اعتماد می کنی ؟ بهتره به جای ایراد گرفتن از هر کس و ناکس . خودت دست به عمل شی . مگه نه نمی زارن ؟ مگه نه اخرش می کشنت ؟ خوب فوقش میشی شهید سرفراز . این بده ؟
ببخشید ولی دفعه ی آخرت باشه که ندونسته در مورد من قضاوت می کنی . ما این جا اصلاً تلویزیون نداریم . منابع ما اصلاً جهت گرفنه نیست و در دست رس عموم هم نیست . و خیلی هم مطمئنه . تازه قرار شد حرف سیاسی زده نشه . منم که معذرت خواهی کردم . پس بقیش انحراف از معیار تاپیکه . :confused:
شاید شما راست بگی . ولی اگه واقعاً حرفش همینی باشه که من می گم . خیلی بی ربطه . به این نمی گن غیرت ایرانی . میگن سادگی جوونای ما که به راحتی گول چند تا آدم پشت پرده که منفعتشون تو این آشوب هاست رو خوردن . :redface:
آها . اگه با داغون کردن بانک ها آتیش زدن ماشین ها و آشوب کردن و مسجد رو به آتیش کشیدن قراره پیشرفت کنیم میخوام 100 سال پیشرفت نکنیم .
بیا برو ببین چه حرف هایی رو تو گوش این خارجیا می کنن که یه همچین حرفایی می زنند :mad::warn:
میگن یه روز یه پسر بچه پاشو گذاشت کنار لونه ی مورچه ها و یه طرف اون خونه ی تپه مانند اونا رو خراب کرد . مورچه ها خیلی ناراحت شدند و دست از تلاش و زحمت برای بدست آوردن غذا و ساختن دوباره ی لونشون بر داشتن . آخه به قول خودشون این وضعیت درست نشدنی بود . وضعیت داشت سخت می شد تا اینکه مورچه ها شروع...