asal royaei
پسندها
14

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام بهار جان ...خواهش میکنم عزیزم..دوست داشتم تو هم از دیدنشون لذت ببری..
    در کوچه پس کوچه های دل تنگم به دنبالت میگردم!
    تویی که خواستی و بودم، اما حالا که میخواهم باشی، نیستی!
    یادت بخیر...
    در صفحه شطرنج زندگی ام،تمام مهره هایم مات مهربانی ات شدند و من با اسب سفید قلبم سوی تو تاختم تا بگویم:شاه دلم، دوستت دارم
    شمع دانی که دم مرگ به پروانه چه گفت؟... گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی... سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد... گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی...
    مرام فقط مرام گاو،چون نگفت من گفت ما
    صفا فقط صفاي مورچه که هر وقت گريه کرد هيچکس اشکش نديد
    رفيق فقط کلاغ نه بخاطر سياهيش به خاطر يه رنگيش
    معرفت فقط معرفت کرم نه به خاطر کرم بودنش به خاطر خاکي بودنش
    صفای ما پا برهنه ها می دونی چیه؟ اینکه هیچ ریگی به کفشمون نیست!
    گفتمش بی تو دلم میمیرد
    گفت با خاطره ها خلوت کن
    گفتمش خنده به لب میمیرد
    گفت با خون جگر عادت کن
    گفتمش با که دلم خوش باشد
    گفت غم را به دلت دعوت کن
    گفتمش راز دلم را چه کنم
    گفت با سنگ دلم صحبت کن
    همچون پرنده ای باش که بر روی شاخه ای سست آواز میخواند...
    شاخه میلرزد ولی پرنده میخواند....
    زیرا اطمینان دارد که بال و پر دارد...
    "گوته"
    دل من تنها بود دل من هرزه نبود دل من عادت داشت که بماند یک جا
    به کجا؟معلوم است به در خانه تو دل من عادت داشت که بماند انجا
    پشت یک پرده تور که تو هر روز ان را به کنار بزنی دل من ساکن دیوار و دری
    که تو هر روز از ان می گذری دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغچه بود
    که تو هر روز به ان می نگری دل من را دیدی؟ ساکن فلب تو بود. یادت هست؟
    توی ناودون خیالم، صدای شُرشُر باروننگاه خیس دل من، به خاک خشک تو گلدون
    صدای جیغ درختا، زیر تازیانۀ باد
    لیلی تنها تو بیابون، غرش تیشۀ فرهاد
    بالهای خیس پرنده، من و تو، یه چتر بسته
    جاده های بی سر و ته، بوی خاک، پاهای خسته
    رو درخت یه یادگاری، یه سکوت، یه بغض مونده
    یه نگاه خالی و سرد، یه بغل شعر نخونده
    پیچیده عطر تن تو، تو فضای خیس کوچه
    گل عشقمون دوباره، توی دستای تو پوچه
    گرمی قطرۀ بارون، بیشتر از حضور سردت
    غصه هام همیشگی شد، من شدم وارث دردت
    از صدای وحشی رعد، به خودم میام تو بارون
    می بینم که خیس خیسم، ایستادم توی خیابون
    ندگي دفتري از خاطرهاست

    يك نفر در دل شب

    يك نفر در دل خاك
    يك نفر همدم خوشبختي هاست
    يك نفر همسفر سختي هاست
    چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد
    ما همه همسفريم
    کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
    اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
    کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را
    از نگاهش می توان خواند
    اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
    و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
    سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
    دنیا را ببین...بچه بودیم از اسمان باران می امد
    بزرگ شده ایم از چشمهایمان می اید
    بچه بودیم دل دردها را به هزار ناله گفتیم همه فهمیدند
    بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم...هیچ کس نمی فهمه
    گاهی گمان نمیکنی و می شود
    گاهی نمی شود که نمی شود
    گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
    گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
    گاهی بساط عشق خودش جور می شود
    گاهی به صد مقدره ناجور می شود
    گاهی گدای گدایی و چاره نیست
    گاهی تمام شهر گدای تو میشود!
    فقط نگران بودیم از نبودنتون
    به سراغ من اگر می ایی،
    تند و اهسته چه فرقی دارد؟؟؟
    تو به هر جور دلت خواست بیا!
    مثل سهراب دگر...
    جنس تنهایی من چینی نیست
    که ترک بردارد
    مثل اهن شده چینی نازک تنهایی من
    توفقط...
    زود بیا!!!!
    سرگیجه نگیری یه بار....
    منم ول میچرخم ...البته ولگرد نیستم ..وبگردم...
    تو هم درست تموم میشه بعد میبینمت..
    سلام خانوم خانوما
    چه عجب بابا راه گم کردین..
    چیکار میکنی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا