کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم
و او نمازش را شکست و گفت:
مگر ندیدی که من در حال نمازم، باعث شدی نمازم بشکند
مجنون گفت : من که عاشق لیلی ام متوجه تو نشدم
تو که عاشق خدای لیلی هستی چطور متوجه من شدی
جاندارُ مجسّم!
حادث میشودُ
تحمیلش نمیتوان کرد.
قلب را لبْریز میکند.
با عقل فهمیده نمیشودُ
به چنگ نمیآید.
مقدّریست که همه چیز را
دگرگون میسازد.
عشق، هدیه است...
تُردترینُ گرانمندترینِ هَر زندهگی.
دوست داشتنُ
دوست داشته شُدن
وَ از نو شناختنِ هر روز.