به کجا چنین شتابان؟» گون از نسیم پرسید.
دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم، اما چه کنم که بسته پایم. . .
به کجا چنین شتابان؟ به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم. سفرت به خیر اما، تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفهها، به باران، برسان سلامِ ما را.