باید برای روزهای بیتو فکری کرد< نمیشود که به باران سلام هم نکنیم < ماه گاهی کاملاً هم ماه نیست < روح من یک معبر تاریک، چشم تو فانوس در فانوس < کتابها خوابند، و واژهها بیدار < بوی آغوش تو دارد ماه < سراپا نگاهم < خدایا غرور مرا باز دریاب < درین غروب غریبانه دوستت دارم < اوقات من بیتو، اوراق اوراق است < باران کنار توست، و حسرت باران کنار من < با صد هزار پنجره هم وا نمیشوم < عشق دارد توی اوقاتم نمیبارد < در خوابهایم حاضری هر شب < درد میکند نبودنت < حس دلتنگی، از سر و کول اتاقم میرود بالا < من از دیوار میآیم < وقتی که دستت نیست، از دست باران نیز کاری بر نمیآید < ماه هم بی تو دلش میگیرد < میخواهمت میخواهمت میخواهمت یعنی.