نازنین فاطیما
پسندها
1,501

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برا من که خوب نبوده...
    نه هم رشته نیستیم...
    مرسی عزیزم...بای
    سلام نازنین جون...ممنون هنوز شروع نشده امتحانام از شنبه شروع میشه...
    من که فک نکنم دلم تنگ شه...:w20:
    ادامه:

    مادرش ازسر دلسوزی گفت
    ای الهی که بمیری رعنا

    عاشقانت چه فراوان بودند
    پشت در غلغله می شد بر پا

    صفشان از صف شیر آنسو تر
    همه هم کیس مناسب والا

    آنجلینای ونک بودی تو
    واقعاً با نمک و خوش سیما

    مانده از آنهمه عاشق، امروز
    پینه دوز محل اسمال آقا

    هرکه آمد تو گرفتی عیبی
    از دماغ و دهن و گوشش تا ...

    این یکی آمد و گفتی هرگز
    آن یکی آمد و کردی دعوا

    خواستی ثروت و تحصیلات و
    مرسدس بنز و کنارش ویلا

    فله ای آنهمه عاشق کشتی
    می کنی دکرِ مصیبت حالا

    یکسره خوردی و هی خوابیدی
    طول و عرضت شده ماشاءَالا...

    زیرسنگینی آن لپ هایت
    کمرت خم شده ماندی دولا

    یک نگاهی بخودت کن دختر
    هیکل است این که تو داری آیا

    بشنو این گفته ی سعدی فعلاَ
    که چه خوش گفت و عجب بامعنا

    "آن شنیدستی که در زیبا کنار
    دختری ترشید با صد خواستگار

    آنکه بختش وا شد و شوهر نکرد
    می شود از چهره های ماندگار"
    دختری گفت به مامانش که
    خسته ام از همه چیز ،از دنیا

    حالم انگار کمی طوفانی است
    متلاطم شده ام چون دریا

    عشق وقتی که نباشد در دل
    می شود ذهن بشر بحران زا

    روی این اصل ،پزشکان گفتند
    که دوای بَر و بچ یعنی ما

    ازدواج است همان معجونِ
    روحیه بخش و سلامت افزا

    حال من ،مادرِ من اورژانسی است
    شوهری کاش که می شد پیدا

    گرچه هیچ آش دهن سوزی نیست
    دارد اکسیر سلامت اما

    عالی اش گیر بیاید شاید
    بشود کرد تحمل اورا

    همه ی هول و هراسم این است
    که مبادا نشود بختم وا

    پشت این ایفون تصویری نیست
    خواستگاری خفن و توپ چرا

    ای دریغ از یک اس ام اس ، یک زنگ
    فوت یا جمله ی چرتی حتی

    آه یک فاجعه ی انسانی
    مانده در قحطی مجنون ، لیلی

    می شود دیر ،بجنب ای مادر
    سن و سالم زده از چل بالا

    تو برای همه مادر هستی
    واسه ی من شده ای زن بابا

    دوست دارم بروم بر سر کوه
    بزنم داد آهای آدم ها

    چه کسی گفت کسی تنها نیست
    یک نفر هست در اینجا تنها
    اسفند:
    دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!
    دی:
    به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.
    بهمن:
    انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.
    آبان:
    پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.
    آذر:
    عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت تو رو سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!
    مرداد:
    تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات….
    شهریور:
    هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.
    مهر:
    تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.
    خرداد:
    امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.
    تیر:
    تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و...
    فال ازدواج دختران مجرد:
    فروردین:
    امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.
    اردیبهشت:
    کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.
    غیر از آن روزی که گشتم همسفر
    با سعیدویاسر وایضا صفر
    با سه تاشان رفته بودم سینما
    بگذریم از مابقی ماجرا!
    یک سری هم صحبت صادق شدم
    او خرم کرد آخرش عاشق شدم
    یک دو ماهی یار من بود و پرید
    قلب من از عشق او خیری ندید
    مصطفای حاج علی اصغر شله
    یک زمانی عاشق من شد،بله
    بعد جعفر یار من عباس بود
    البته وسواسی وحساس بود
    بعد ازآن وسواسی پر ادعا
    شد رفیقم خان داداش المیرا
    بعد او هم عاشق مانی شدم
    بعد مانی عاشق هانی شدم
    بعدهانی عاشق نادر شدم
    بعد نادر عاشق ناصر شدم
    مادرش آمد میان حرف او
    گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!
    گرچه من هم در زمان دختری
    روز و شب بودم به فکر شوهری
    لیک جز آن که تو را باشد پدر
    دل نمی دادم به هرکس اینقدر
    خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی
    واقعا که پوز مادر را زدی
    دختری با مادرش در رختخواب
    درددل می کرد با چشمی پر آب
    گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
    زندگی از بهر من مطلوب نیست
    گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
    روی دستت باد کردم مادرم!
    سن من از بیست وشش افزون شد
    دل میان سینه غرق خون شد
    هیچ کس مجنون این لیلا نشد
    شوهری از بهر من پیدا نشد
    غم میان سینه شد انباشته
    بوی ترشی خانه را برداشته!
    مادرش چون حرف دختش را شنفت
    خنده بر لب آمدش آهسته گفت:
    دخترم بخت تو هم وا می شود
    غنچه ی عشقت شکوفا می شود
    غصه ها را از وجودت دور کن
    این همه شوهر یکی را تور کن!
    گفت دختر مادر محبوب من!
    ای رفیق مهربان و خوب من!
    گفته ام با دوستانم بارها
    من بدم می آید از این کارها
    در خیابان یا میان کوچه ها
    سر به زیر و با وقارم هر کجا
    کی نگاهی می کنم بر یک پسر
    مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟
    نازنین خانوم شرمنده
    اما این شعری که فرمودین برای دختراست که برداشتن عوضش کردن
    دراصل گفتگوی دختر با مادرش هستش
    الان اصلشو برات میزارم بخونی
    خدایا زن گرفتن سخت گشته
    مجرد این زمان بد بخت گشته

    امان از دختران پر افاده
    كلام “نه”بر لبها نهاده

    اساسا عاشق ماشین وخانه
    وماهر در بروز هر بهانه

    همه در انتظار تكسوارند
    به رویا عاشق زیبا نگارند

    الا دختر بیا واقع نگر شو
    بیا با خواسگاران همسفر شو

    اگر آمد جوانی خوب ومسكین
    بله گویان زبهرش باش تسكین
    درد دل یه مرد متاهل: (دل آدمو خون میکنه این درد دل)

    سخن از زن نگو من سیرم از زن
    خدا داند که من دلگیرم از زن

    خوش آن مردی که اصلا زن ندارد
    بلای خانگی چون من ندارد

    الهی زن اسیر درد گردد
    بلا گردان جان مرد گردد

    الهی چون به بالین سر گذارد
    دگر سر را ز بالین برندارد

    هزاران زن فدای موی یک مرد
    فدای گوشه ابروی یک مرد

    الهی غرق ماتم باشی ای زن
    همیشه همدم غم باشی ای زن

    کی گفته زن شریکه عمر مرده
    مگه زن میکنه تخم دو زرده

    زن ار باشد چو حوری نزد بنده
    بود بدتر زهر مار گزنده

    :biggrin::biggrin:
    هیچکس جای مرا دیگر نمی داند کجاست


    آنقدر در عشق او غرقم که پیدا نیستم.
    حرامم باد اگر بعد از نـــگاهت
    نگاهی لرزه اندازد به جـــــانم...!
    درد دل دخترها::

    دختری هستم به سن سی و سه
    فارغ از درس و کلاس و مدرسه

    مدرک لیسانس دارم در زبان
    دارم از خود خانه و جا و مکان

    مرغم و خواهم زبهر خود خروس
    مانده ام در حسرت تاج عروس

    مبل و اسباب و لوازم هر چه هست
    پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت

    هست موجود و جهازم کامل است
    پول نقد و زانتیا هم شامل است

    هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست
    برسرم گیسو و زلف و موی نیست

    ترسم از بی شوهری گردم تلف
    بر دهانم آید از اندوه کف

    کاش جای این همه پول و پِله
    گیر میکرد شوهری توی تله

    میشدم عبد و کنیز شوی خود
    می نمودم چاره درد موی خود

    گیسوانی عاریت چون یال اسب
    می نشاندم بر سَرَم با زور چسب

    زلف خود را چون پریشان کردمی
    حتم دارم دردلش جا کردمی

    آنچنان شوری زخود برپاکنم
    تاکه شاید در دلش ماًوا کنم

    بارالها تو کرم کن شوی را
    خود مرتب میکنم این موی را

    :biggrin::biggrin::biggrin:
    اینم جوابت دوست عزیز
    (حریف من نمیشی دختر)

    من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
    از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

    نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
    نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

    زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
    نرود از سر ذلت به هوا فریادم

    "هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست"
    نکته ای بود که فرمود به من استادم

    شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
    چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

    هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
    محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)

    زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
    مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

    هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
    نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

    الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: "من
    از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟"
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا