رزیتا جون$
پسندها
1,018

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/375481-خلاقیت-فقط-با-یک-برگه-کاغذ?p=5060908#post5060908
    نمیدونم چرا بین این همه ادم پیله کردم به تو شاید فقط با تو پروانه میشم...
    ﺭﻧﺞ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻲ ﮐﺸﻴﻢ
    ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﻧﺨﻮﺍﻧﻴﻢ،
    ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﮐﺎﺭﻱ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺷﮑﻴﺒﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ
    ﻃﻌﻢ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﭼﺸﺎﻧﺪ
    ﻭ ﭼﻪ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﻟﺬﺕ ﺭﺍ “ﺗﻨﻬﺎ” ﺑﺮﺩﻥ
    ﻭ ﭼﻪ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻳﺪﻥ
    ﻭ ﭼﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﺁﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺳﺖ “ﺗﻨﻬﺎ” ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ
    ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮐﻮﻳﺮ ﺍﺳﺖ
    ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﻫﺮ ﻧﺴﻴﻤﻲ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ
    ﻳﺎﺩ “ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ” ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﺪ
    “ﺗﻨﻬﺎ” ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺍﻱ ﺭﻧﺞ ﺁﻭﺭ ﻭ ﻧﻴﻤﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ
    ” ﺗﻨﻬﺎ” ﺑﻮﺩﻥ ، ﺑﻮﺩﻧﻲ ﺑﻪ ﻧﻴﻤﻪ ﺍﺳﺖ
    ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺍﻡ ﺭﻧﺞ “ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ” ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ
    delam bachegi mikhahad..........ruberuye kodam maghaze paa bekubam ta baraayam aaraamesh bekharand??!!!!........!!i
    روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری.... مهمون ما باشید.... نیشابوریهای باشگاه
    چه داروی تلخی است ، وفاداری به خائن صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل . . .
    امشب از آن شب هایی است که ، دلم هوای آغوشت را کردهافسوسکه جز پاهای بغل کرده ام مهمان دیگری ندارم . . .
    بیا ای آشنا دیگر،که دلتنگم ز بیگانه
    رها کن روح بیتابم از این دنیای دیوانه
    نمانده طاقتی جانا بیا دردم تو درمان کن
    که دل از خنجر یاران شده صدباره ویرانه
    فنا شد عمر بی حاصل بیا طرحی ز نو شاید
    که عمری به خطا رفتم به مسجد یا میخانه
    شدم در مکتب و دیدم همه رسم دغل بازی
    عطایش بر لقا دادم چنین محراب و پیمانه
    همه لیلای مجنون کش همه مجنون بی لیلا
    بمان ای آشنا با من رهایم کن ز بیگانه
    هی بالا رفتم ، هی افتادم...
    تو می دانستی که من از تنهایی، و تاریکی می ترسم
    ولی فیتیله ی فانوس نگاهت را پایین کشیدی!
    من بی چراغ دنبال دفترم گشتم
    بی چراغ قلمی پیدا کردم
    و بی چراغ از تو نوشتم!
    نوشتم،نوشتم...
    حالا همسایه ها با صدای آوازهای من گریه می کنند!
    دوستانم نام خود را در دفاترم پیدا می کنند
    و می خندند!
    عده ای سر بر کتابم می گذارند و رویا می بینند!
    اما چه فایده؟
    هیچ کس از من نمی پرسد
    بعد از این همه ترانه بی چراغ
    چشمهایت به تاریکی عادت کرده اند؟
    عشق یا دوست داشتن ؟؟؟!!!

    عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی


    دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

    عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است


    دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد

    همگام با آن اوج می گیرد

    عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها

    بر آن اثر می گذارد


    دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

    عشق طوفانی و متلاطم است


    دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

    عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی

    “ فهمیدن و اندیشیدن “ نیست


    دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود

    و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد
    سلام خانومی............خوبی عزیزم؟
    نیستی.....بابا یاد منم باش ناسلامتی دوستیما
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا