ما اون موقع فوق داشتیم می خوندیم تو آزمایشگاه بعد یه همکلاسی داشتیم این شیرازی بود عاشق یکی از همکلاسیای دیگمون شده بود
یعد هی می اومد می گفت بیاین تست روانشانسی بگییم که از این طریق اون دوستمو بیشتر بشتاسه بعد از اینا که چه حیوونی رو دیون دارین و باید دلیلشم می گفتین
یکی از دوستام زد کلاغ بعد تو توضیحش گفت چون همیشه تاریک وتنها و هیچ کس دوسش نداره همه بدشون می یاد نمی دونم چرا این خیلی دوست داشتم
چند وقت بد من می خواستم یه مقاله پیدا کنم چکیدش تو اینجا بود باید عضو می شدم وقتی خواستم اسممو بذارم یه لحظه تاریک وتنه اومد تو ذهنم فکر کردم چقدر منم تنهام و دور از همه هستم برای همین گذاشتم تاریک وتنها !!!!!!!!!!!!