اسب منو یاد یه خاطره میندازه..تقزیبا" 3 سال پیش بود رفته بودیم جنگل سیسنگان طرفای گرگان..دو تا اسب بودن نر و ماده؛ من واستاده بودم کنارشون داشتم نگاهشون میکردم که یهو اسب نر هجوم اورد طرف من بازومو گاز گرفت!!همون لحظه نفهمیدم چی شد فقط احساس کردم دستم داره میسوزه..تا اینکه بابا از پشت سرم داد زد برو کنار داره میاد دنبالت! عجب روزی بود..رفتیم دکتر جای دندونای اسبو شمرد، 11 تا بود! هنوزم که هنوزه جای دو تاش مونده!