معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بايد امشب بروم‌.

من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم

حرفي از جنس زمان نشنيدم‌.

باید امشب بروم

باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم

و به سمتی بروم

سهراب سپهری
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
عــزیز دلم ....
چه تفاوتی میکنــد آنســوی دنیــا باشیم ؛
یا فقط چند کوچــه آن طرف تــر ؟!
پــای عشق که در میان باشد ،

دلتنگــی دمــــار ِ آدم را در مــی آورد ... !!!:(
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي پســـندم پايــيـز را

که معــافـم مي کنـــد از پنـهان کردن ِ دردي که در صـــدايم مي پيــچـد ُ

اشــکي که در نگاهـم مي چرخـد ؛

آخر هــمه مـي پنــدارن...

سـرمــا خــورده ام
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ته تنهایی

خودم با خودم آشتی می کنم
خودم با خودم هی به هم می زنم
من اونقدر تنها شدم بعد تو
که با سایم اینجا قدم می زنم
بدون بهونه بدونه دلیل
برای خودم عطر و گل می خرم
مث آدم هایی که دیوونه ان
صدات می کنم اسمتو می برم

ته تنهایی همین جاست که میگن
این همون آخر دنیاست که میگن

خودم با خودم زندگی می کنم
خودم میگم و هی خودم می شنوم
دلم خیلی از دست دنیا پره
صدای تورو دیگه کم می شنوم
خودم با خودم درد و دل می کنم
تا از گریه، از غصه خوابم بره
می دونم نمی فهمی تو این اتاق
چقدر زندگی بی تو سخت می گذره
:(
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـــن و دلتنــگی و جا مــاندن از این قــافــلـه هــا
درد دارد غـــم هـر روزه ی ایــن فـــاصـلــــــه هـا
مـن و تـکـرار شب و حســـرت و بغضی خامـوش
نـالـه هــم نـیـسـت در اندیشه ی ایــن حـنجره ها
هـــیـچ کـــس وســعت انـــدوه مـــرا درک نــکــرد
از پـــس خســــتـــگی مـــمــتــد ایـن پـــنـجـره هـا
چــه تــــوان کــرد کســی مـحــرم اســرار نــــبــود
غــصه دارد دل بــی طـاقـــت ایــــن غـــم زده هـــا
خـــــســتــه از هـــــر چـــــــه در آن رنـگ ریـاســــت
از تــو و مــــعــجزه ی هـر شــب ایــن ســاحـره هــا
در دلـم حـس غـــریبی ســت پر از وحشت و ترس
مثـل غــمــگـــینــی یـک شــهـر پــس از زلــزلـه هــا
من که رفــتم چـمـدانــم پــر حـسـرت شــده اســت
تـو بـمــــان بـا در و دیـــــــوار پـــر از خـــــاطـــره هــا
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش میشد....

کاش میشد....

کاش می شد بروم از این شهر

کاش می شد نفسی تازه کنم

کاش می شد بروم سوی افق

سمت آن خانه ی متروکه ی دور

و بیابم یک دوست، دوستی ساده و پاک

کسی از جنس لطیف خوبی

که بفهمد دردم و بخواند قلبم

که کنار غم من ، سفره ای پهن کند

قهوه ای با دل خوش سر بکشیم

تا که از خاطر من ، برود رنگ سیاه غم ها

خنده ها از ته دل، و نگاهی آرام

پر از آرامش صبحی روشن

تا که با هم لب دریا برویم

روزها ، ساعت ها ، خیره بر ماهی ها

خیره بر آن همه زیبایی آب

موج ها بی تکرار ، لحظه هایی آبی

کاش می شد بروم از این شهر.....


********

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مــیان تند باد لحظــه های بی کسی
یک شـــب از عمق سـیاهی می رســی
در به رویـت مــی گــشایـم شادمـان
خنـده هـایم بی امـان ، از عمـق جـان
شـادمان خــواهــی شـد از دیـدار مـن
خیـره خــواهـی مـانـد بر رخـسـار مـن
در رگــم خــون تـو جـاری مـی شــــود
قلــبم از هــر غصــه عــاری می شــود
بــــوی عطـرت باز مـستــم می کــند
غـــافل از دنـیـای پســتــم می کـند
ازپــس تاریــکــی شـــب هــــای راه
مـی رسـد رخـسـار زیـبـایـت چـو مـاه
فــارغ از هــر تــرس و هـر دلـواپـسی
بـی گـمـان روزی بـه دادم مــی رســی
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
این وقت شب

انگار کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را

لای برفها می کارد ...

*


کم می آورم

برف چشمانم

هی آب می شوند...

*

زمستان همین است که هست

حالا در این باغچه

حتی دلتنگی هم نمی روید
!:(:cry:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي دانم دل آسمان مي شكند

چگونه مي توانم گريه نكنم

از آن همه ستاره

تنها سنگي شعله ور به خانه ام افتاد

گيسوانش را بريدند و برايم پست كردند

و باقي اينكه سلامت باشم

چگونه مي توانم گريه نكنم

من از باز كردن هيچ نامه اي خوشبخت نبوده ام .
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
لال شده‌ام
همين‌ قدر كه نمي‌توانم
كلمات را كنار هم بگذارم
تا از دوري تو بگويم...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
آواز عاشقانه ما در گلو شکست

حق با سکوت بود صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
:cry:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل تنگم

من آن ابرم که می خواهد ببارد

دل تنگم هوای گریه دارد

دل تنگم غریب این در و دشت

نمی داند کجا سر می گذارد
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی میــرسَد بـــی هیــــچ خَبـــَـــری

بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم

دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب

رآه خــــوآهم افتـــــآد

مَـــن کـــه غَریبـــــم

چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم

همــه جــــآی جهــــآن

تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
مــرور می کـنـم خاطراتـمـــان را

امـــــا مــگر ...

کـپـــی برابــر اَصـــل می شـــــود ؟!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی دلتنگ باشی

همـه آرامـش یـک سـاحـل را هـم بـه تـو بـدهـنـد

بـاز هـم دل تـو بـارانـیسـت

خـیـس تـر از دریا

خــراب تــر از مــوجــهـا ...
:(
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر وقت احساس تنهایی و غربت کردید ، یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است ...

و یادمان باشد که با تمام بدی هایمان ، خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزهای بدی در زندگی آدم می رسد

که هیچ کسی حتی نمی پرسد: " خوبی ؟ "

برای چنین روزهای بدی نیاز به یگانه مهربانِ دلسوزی داری

به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی

و نامش چه زیباست

... خدا ...
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر کس مرا طلب کند،مرا می یابد.هر کس مرا یافت،مرا می شناسد و هر کس مرا شناخت،مرا دوست می دارد و هر کس مرا دوست داشت،عاشق من می شود و هر کس عاشق من شد،من عاشق او می شوم و هر کس من عاشقش بشوم،او را می کشم و کسیکه او را بکشم،بر من دیه اش واجب و کسیکه دیه اش بر من واجب شد،پس خودم خونبهای او می شوم....
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
alone

alone

ته تنهایی

خودم با خودم آشتی می کنم
خودم با خودم هی به هم می زنم
من اونقدر تنها شدم بعد تو
که با سایم اینجا قدم می زنم
بدون بهونه بدونه دلیل
برای خودم عطر و گل می خرم
مث آدم هایی که دیوونه ان
صدات می کنم اسمتو می برم

ته تنهایی همین جاست که میگن
این همون آخر دنیاست که میگن

خودم با خودم زندگی می کنم
خودم میگم و هی خودم می شنوم
دلم خیلی از دست دنیا پره
صدای تورو دیگه کم می شنوم
خودم با خودم درد و دل می کنم
تا از گریه، از غصه خوابم بره
می دونم نمی فهمی تو این اتاق
چقدر زندگی بی تو سخت می گذره
:(
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای عاشق در انتظار چه نشستی؟
در انتظار بادهای پائیزی؟
باران های بهاری؟
برگهای زرد و یا شکوفه های ارغوانی ،
درانتظار کدامی؟
انتظار بیهوده است ، پنجره را باز کن!
جدار را بشکن
غبار را بشوی
و خاطره ها را به خاطره ها بسپار ؛
تا پایان ، پایانها مانده است .
این است زندگی
این است روزگار!!!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم
[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟؟؟
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=5][FONT=georgia,times new roman,times,serif] دیروز می توانست پایان زندگی من باشد.
پس امروز که زنده ام معجزه ای از جانب خداوند است.
در حقیقت دیدن هر روز معجزه ای از جانب اوست.
خدایا تو را شاکرم به خاطر امروزم که به من عطا فرمودی.
و به تو قول خواهم داد تا امروز را سرشار از زیبایی سازم.
و آن را آنگونه که تو دوست داری بسازم...
[/FONT][/h]
 
بالا