❤تولـد یـه پـسـر اردیـبـهشـتـی ❤
- شروع کننده موضوع "Dezire"
- تاریخ شروع
میشه بیای تو تاپیکت بگی اون عکسو کجا انداختی؟:دی
ذهنم مشغوله خو
کدوم تاپیک؟
کدوم عکس؟
:|
طفولیته رضا(هیچ منطقی برا تغییر نژاد رضا هنوز یافت نشده واقعا متاسفیم..
این زشتستای ها کلا آدمای مبهمی ان : )))
نو داهی
تو انتخاب بابا یکمی مشورت میگرفتی از من
ناسلامتی پشتیبانم
دایی مگه کنکور میخواستم بدم =))
خیلی وقته بابامه آ :|
سلام و دورودو صد بدرودو دوصد دوردو دوصد بدرود مرسییییییییییییی داری
چه کلاه زیبایی
[/QUOTE]واسه توء ام قشنگه
که دیروز تو بارون عکس گرفتی
مگه آبجیمی؟هـــــــــا صفحه اول و نگاه کن دادا
فک کنم با نحوه ی تبریک تولد من آشنا باشید،یه تبریک،یه عکس از دوران کودکی همراه با توضیح
اینبار میخوام داستان تولد پسری رو بگم که با بودنش یه دنیا شادی رو برای ما به ارمغان آورد
بلی منظورم ددی رضاس
هوا هنوز اونقدر گرم نشده بود که احتیاجی به کولر باشه،زشتستان یک سرزمین کوهستانی با کوهای سر به فلک کشیده بود
آفتاب هنوز به طور کامل از پشت کوه ها بیرون نیومده بود که صدایی در سراسر زشتستان طنین انداز شد:
عبضیــــــــــــــــــــــــــــا
و اینگونه بود که رضا متولد شد.
روزها از پی هم میگذشتن و رضا بزرگ و بزرگتر میشد،علاقه ای که به مرغ وجوجه ها داشت باعث شد تا در سالهای آینده با دیدن هر شخص به او بگوید سلام جوجه(خوردی رضا؟؟؟)
رضا بیکار و الاف در کوچه پس کوچه های زشتستان با الی اش دور دور میکرد و هر از گاهی با تیر و کمونش(استعاره از زبونش)لک لک هایی که در آسمان زشتستان پرواز میکردند را نشانه میگرف و نا
ناکار میکرد
و او بود که باعث بر افروخته شدن جنگ میان دو سرزمین لک لکستان و زشتستان شد
با شروع جنگ جهانی و درخواست کمک هیتلر رضا هم مانند همه ی نیروهای ناخدا ویکی به سمت اقیانوس استرس(آرام)حرکت کرد.از رشادت هایش در میدان جنگ و همکاری صمیمانه ش با همتای خود احسان چیزی نمیگوییم.سالها گذشت و گذشت و رضا صاحب فرزندی شد،خرج نگه داری بچه اش انقدر زیاد بود که برای درآوردن خرج به همه کاری روی اورد:
بنایی،لوله کشی و غیره(اوسا)
از افتخارات او میتوان به اسپمر بودن و مقام بالای او در میان کارمندان گوگل اشاره کرد(اسپمر بزرگ،رضا گوگل)
باشد که در تمامی مراحل زندگیش موفق باشد
امضا مرجی قصه گو
اینبار میخوام داستان تولد پسری رو بگم که با بودنش یه دنیا شادی رو برای ما به ارمغان آورد
بلی منظورم ددی رضاس
هوا هنوز اونقدر گرم نشده بود که احتیاجی به کولر باشه،زشتستان یک سرزمین کوهستانی با کوهای سر به فلک کشیده بود
آفتاب هنوز به طور کامل از پشت کوه ها بیرون نیومده بود که صدایی در سراسر زشتستان طنین انداز شد:
عبضیــــــــــــــــــــــــــــا
و اینگونه بود که رضا متولد شد.
روزها از پی هم میگذشتن و رضا بزرگ و بزرگتر میشد،علاقه ای که به مرغ وجوجه ها داشت باعث شد تا در سالهای آینده با دیدن هر شخص به او بگوید سلام جوجه(خوردی رضا؟؟؟
)رضا بیکار و الاف در کوچه پس کوچه های زشتستان با الی اش دور دور میکرد و هر از گاهی با تیر و کمونش(استعاره از زبونش)لک لک هایی که در آسمان زشتستان پرواز میکردند را نشانه میگرف و نا
ناکار میکرد
و او بود که باعث بر افروخته شدن جنگ میان دو سرزمین لک لکستان و زشتستان شد
با شروع جنگ جهانی و درخواست کمک هیتلر رضا هم مانند همه ی نیروهای ناخدا ویکی به سمت اقیانوس استرس(آرام)حرکت کرد.از رشادت هایش در میدان جنگ و همکاری صمیمانه ش با همتای خود احسان چیزی نمیگوییم.سالها گذشت و گذشت و رضا صاحب فرزندی شد،خرج نگه داری بچه اش انقدر زیاد بود که برای درآوردن خرج به همه کاری روی اورد:
بنایی،لوله کشی و غیره(اوسا)
از افتخارات او میتوان به اسپمر بودن و مقام بالای او در میان کارمندان گوگل اشاره کرد(اسپمر بزرگ،رضا گوگل)
باشد که در تمامی مراحل زندگیش موفق باشد
امضا مرجی قصه گو
مگه آبجیمی؟
همینجوری گفتم :|
این تیکه ش معرکـــــــــــه بود =)))))))))
چجوری؟
کیک رو اولِ مجلس دادم که
مــــــا که ندیدم !!!
آخرین ویرایش:
sleeping beauty
اخراجی موقت
کی هس اصلا؟
تولدش مبارک
تولدش مبارک
تولدتون مبارک ان شالله به تمام آرزوهای خوبتون برسین
تبریک...
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
همیـن الان یـه کاری کــن :.( به مناسبت روز مادر ) | مناسبت‌ها | 55 |