دل نوشته های نیکی فیروز کوهی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیای غریبی است رفیق

به یکی‌ که دست میدهی‌

میدانی که دیر یا زود از دستش میدهی‌
...
عجیب نیست ؟



نیکی‌ فیروزکوهی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]هراس[/FONT] ....
[FONT=&quot]یعنی‌ ... من باشم[/FONT]
[FONT=&quot]و ... تو باشی‌[/FONT]
[FONT=&quot]و حرفی‌ برایِ گفتن ............ نباشد[/FONT]
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشنا‌ها می‌آیند با تو آشنا می‌‌شوند دستت را به دوستی می‌‌فشارند با تو آشناتر میشوند خودمانی تر ... آشنا‌ها با دوستان تو آشنا میشوند با نزدیک‌ترین دوستانِ تو آشناتر می‌‌شوند خودمانی تر نزدیک‌ترین دوستت را به آغوش می فشارند آشناها غریبه میشوند دستِ تو را برایِ بار آخر می فشارند با نزدیکترین دوستِ تو برای همیشه می‌‌روند
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آخر قصه را بردار و با خودت ببر ...

همان یکی بود و یکی نبود !

همان گنبد کبود را برای من بگذار ....

در فکر شروعی دوباره ام !

من بودم و هنوز کس دیگری نبود
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزی که ترکش می‌‌کنی‌
پاکت سیگارت را بردار
فندک ( که لازم نباشد از کسی‌ آتش بخواهی)
شالِ گردنش ( آغشته به بویِ لعنتی اش)
چتر ... لازم نیست

...
دفتر خاطراتت ( بردار ، فندک هم داری خو و و و و و ب گرمت می‌‌کند)
هر چه قرصِ خواب در کشوی آشپز خانه داری
و یک شیشه ی پر ، از بهترین عرقی که در زیرزمین قایم کرده ای
کفش‌هایت را بپوش
و برای همیشه
برو
....
پشتِ جلدش نوشته : مصرفِ داروهای خواب آور همراه با الکل احتمال ایست قلبی - تنفسی را بالا میبرد
جایِ من اگر باشی‌ میگویی

به جهنم
اعتماد هم احتمالِ خیانت را بالا می‌‌برد
...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چشمهای نا نجیب
از هیچِ تو شروع می‌‌کنند

تا تو را به صفرِ خودشان نزدیک کنند


پناه ببر به آغوش‌های گرم


...

تو

تنها کسی‌ هستی‌ ... که ... هرزه نیست
هیچکس ... به تنهایی‌ ... هرزه نیست
هیچ هرزه‌ای ... تنها نیست

پناه ببر به شانه‌های محکمِ یک " مرد "

...
( چه دردی می‌‌کشم ... با ... درد‌های تو)





 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو و خورشید باهم در آمدید

کاش تو هم

پشت نیرنگ‌هایت

کمی‌ محبت داشتی

و چقدر راست میگفت

شازده کوچولو

که گلها پر از تناقض اند


هیچ وقت نفهمیدم چطور دوستت داشته باشم

هیچ وقت نفهمیدی چطور دوستم داشته باشی‌


نیکی‌ فیروزکوهی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آقا ! برایِ من یک قهوه تلخ لطفا !!!!

میدانید اتفاقِ شیرینی‌ افتاده

من اما ، در اضطرابِ رخدادِ یک اشتباه دوباره ، دلشوره دارم

آقا ! در این حوالی تردید بیداد می‌کند ... تردید آقا

بر سر در کافه تان حک کنید

به روزگاری که عشق به شکوهمندیِ لحظه واپسینِ یک شعبده بود!

-----------------
نیکی‌ فیروزکوهی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیا زیرِ گنبد‌هایِ سبزِ سبز ، دل آسمان را نگاه داریم ، بی‌ آنکه بشکند

نطفه من یک حادثه بود ... تولدی اتفاقی‌ ... و بر حسب عادت زندگی‌ را ادامه دادم

مادرم بچه نمی‌‌خواست ... پدرم پسر می‌‌خواست ... و من شاعر شدم ... و کمی‌ دیوانه

امروز نوشتم ... زندگی‌ چیزی نیست جز سراب ... هر چند آبادانی هزار هزار

باز نوشتم ... غروب را فراموش کن ... دل به گرگ و میش سحر ببند

تناقض نیست ... اینها انعکاس روح شاعری است که با کمی‌ تاخیر به دنیا آمد
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
غفلت کرده‌ای مادر !
پشتِ یک قلبِ عاشق
فرزندت آرام آرام می‌‌میرد
و تو فراموش کردن را
به من نیاموختی
مادر !
به من بیاموز چگونه دوست نداشته باشم کسی‌ را که دوستم ندارد؟
مرا دریاب مادر !
خالی‌ِ لحظه‌هایِ من پر از اندوهی ژرف است
که مرا به نبودن نزدیک و نزدیک تر می‌کند
مادر !
از ضربانِ قلبِ من بگیر این غمِ کشنده را
من آرام آرام می‌میرم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[h=6]بانو!
فراموش کن‌ آدمک‌های برفی را
دل به گرمایِ دست‌هایِ من بده
به گمانم شهرِ سردِ شما
مردِ عاشق
به خود ندیده است
خدا حافظ یخبندان
خدا حافظ روز‌های بی‌ عشقی‌
خداحافظ بانو ی خسته ی من
مردِ شما
این بار
با بهار می‌‌آید...!
[/h]
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[h=6]نبودن‌هایی‌ هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند
...
آرامش عجیبی‌ دارد " مرگ "
... می‌ آید ... با خودش می‌‌برد
طوری که دیده نشود ... حلوا نوش جان می‌‌کند
شیون‌ها را به شوخی می‌گیرد ( خنده هم دارد البته)
گوشه اتاق کمین می‌‌کند ( مثلِ شرلوک هولمز)
سیگار پشتِ سیگار می‌‌کشد
آبها که از آسیاب افتاد
با آرامش می‌‌رود ... و دوباره ... می‌‌آید
....
کسانی‌ هستند ... که هرگز تکرار نمی‌ شوند
حرف‌هایی‌ هست ... که معنی‌‌شان را ... خیلی‌ دیر می‌‌فهمیم ... خیلی‌ دیر...
[/h]
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]محبوب من[/FONT] !!!
[FONT=&quot]این شعر‌ها را با مهر بخوان[/FONT]
[FONT=&quot]کسی‌ که هر شبِ خدا[/FONT]
[FONT=&quot]با خیالِ تو خوابیده[/FONT]
[FONT=&quot]چیزی جز حقیقت نمی‌‌گوید[/FONT]
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]شعر‌های مرا کسی‌ میفهمد[/FONT]
[FONT=&quot]که عزیزش[/FONT]
[FONT=&quot]یک غروبِ جمعه[/FONT]
[FONT=&quot]برایِ همیشه رفته است[/FONT]
[FONT=&quot]شعر‌های مرا کسی‌ میفهمد[/FONT]
[FONT=&quot]که هر شبِ خدا[/FONT]
[FONT=&quot]جایِ خالی‌‌اش را بغل کرده[/FONT]
[FONT=&quot]گریه کرده[/FONT]
[FONT=&quot]در نبودنش تب کرده است[/FONT]
[FONT=&quot]شعر‌هایِ مرا کسی‌ میفهمد[/FONT]
[FONT=&quot]که سالیانِ سال[/FONT]
[FONT=&quot]جز شبحی از خودش[/FONT]
[FONT=&quot]در آینه[/FONT]
[FONT=&quot]چیز دیگری ندیده است[/FONT]
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]در من کودکی هست[/FONT]
[FONT=&quot]ایستاده بر بامِ خانه[/FONT]
[FONT=&quot]با دست‌هایِ باز[/FONT]
[FONT=&quot]با میل وحشیانه به پرواز[/FONT]
[FONT=&quot]در من کودکی هست[/FONT]
[FONT=&quot]نشسته بر لب حوضی‌ قدیمی‌[/FONT]
[FONT=&quot]زیرِ پلک‌هایش موجی از[/FONT]
[FONT=&quot]ماهی‌ و دریا و ساحلی حقیقی‌[/FONT]
[FONT=&quot]در من یک کودک جسور[/FONT]
[FONT=&quot]از تهِ تاریکی‌ خیز بر می‌دارد[/FONT]
[FONT=&quot]در آغوش می‌گیرد[/FONT]
[FONT=&quot]کسی‌ را که از تنهایی ترس دارد[/FONT]
[FONT=&quot]کسی‌ را که اندوهِ چشم‌هایش را[/FONT]
[FONT=&quot]هیچ کس دیگر ندارد[/FONT]
[FONT=&quot]کودکی که هر شب وقتِ خواب می‌پرسد[/FONT]
[FONT=&quot]گنبدِ به این کبودی[/FONT]
[FONT=&quot]چرا من بودم و تو نبودی ؟[/FONT]
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]محبوبم[/FONT]
[FONT=&quot]تو باید باشی‌[/FONT] !
[FONT=&quot]بگذار بگویند ما دیوانه ایم[/FONT]
[FONT=&quot]بگذار بگوئیم که میگویند ما دیوانه ایم[/FONT]
[FONT=&quot]از عشق می‌‌شود سر سام گرفت محبوبم ... سر سا ا ا ا ا ا ام[/FONT]

[FONT=&quot]محبوبم[/FONT]
[FONT=&quot]نگذار درگیرِ تنهایی‌ شویم[/FONT]
[FONT=&quot]برای نبودن همیشه وقت هست[/FONT]
[FONT=&quot]من زندگی‌ را در چشمان تو دیده ام[/FONT]
[FONT=&quot]نگذار به اسم عشق ما را به تختِ مرگ ببندند[/FONT]
[FONT=&quot]بگذار برای یکبار هم که شده[/FONT]
[FONT=&quot]با دل خوش از این دنیا سیر شویم[/FONT]

[FONT=&quot]محبوبم[/FONT]
[FONT=&quot]بگذار شیفته بمانیم[/FONT]
[FONT=&quot]بگذار شیفته بمیریم[/FONT]
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دستم را بگیر[/FONT]
[FONT=&quot]و به من بگو[/FONT]
[FONT=&quot]چگونه در گرگ و میشِ این روزگارِ پر بالا و پایینِ همیشه خاکستری هنوزمی‌‌توانم بخندم ؟[/FONT]
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز


[FONT=&quot]نبودنت را گریسته‌ام ... تلخ، تلخ[/FONT]
[FONT=&quot]خسته ام[/FONT]
[FONT=&quot]از ماتم نگاه خودم خسته ام[/FONT]
[FONT=&quot]خسته از چرا چرا‌های رفتن تو[/FONT]
[FONT=&quot]خسته از خلأ سنگین جوابهای تو[/FONT]
[FONT=&quot]شرمگین خانه خالی‌ از حجم تو[/FONT]
[FONT=&quot]دلتنگ داغی‌ بوسه‌های خودم[/FONT]
[FONT=&quot]دلتنگ سرخی گونه‌های تو[/FONT]
[FONT=&quot]خسته از عطر گلهای کاغذی روی دیوار[/FONT]
[FONT=&quot]خسته از هوای پر از دود سیگار[/FONT]
[FONT=&quot]خسته از تصور مهتاب با دیدن سوسوی چراغ[/FONT]
[FONT=&quot]خسته از داشتن اینهمه آرزوهای محال[/FONT]
[FONT=&quot]خسته از تلخی‌ گریه‌های خودم[/FONT]
[FONT=&quot]خسته از کسی‌ که چنین تلخ میگرید[/FONT]
[FONT=&quot]خسته ام[/FONT]
[FONT=&quot]خسته[/FONT]
[FONT=&quot]خسته[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک روز صبح بیدار میشوی
و حس می‌‌کنی‌
چقدر ر ر ر ر ر دوستش داری
و خدا
از خیلی‌ دور تر ها
دلش برای جای خالی‌ کسی‌ که دیگر نیست
می‌ گیرد

------------
نیکی‌ فیروزکوهی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
برایش نوشتم عزیزم برگرد
برایش نوشتم حال بد بهانه است
بیا و خرابی‌ دنیای مرا ببین
نوشتم نمی‌‌خواهم بدانم چه اتفاقی‌ افتاده
برایت خواهم گفت از اتفاقاتی که هنوز نیفتاده
برایش نوشتم من انتظار میکشم به سبک خودم
همانی که تو غرور میخوانی‌‌اش و من سکوت
برایش نوشتم نگذار سادگی‌ کودکانه من به بلوغ زودرس برسد
نگذار صداقتم زود بمیرد
برایش نوشتم
کسی‌ این نامه را برایت می نویسد که هنوز شبیه خودش است
بازگرد تا دیر نشده
برایش نوشتم جواب لازم نیست
هنوز حس ما گرم است
برگرد عزیزم
برگرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل مسافری که مسیرش جهنم است
دوست دارم تما ا ا ا ا م ٔپلهای پشتِ سرم را خراب کنم
من برای آغوش تو
بی اندازه ... یک زنم

نیکی فیروزکوهی
 
  • Like
واکنش ها: agin

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

این روزها
در بطنِ من
زنی سکته میکند
که در هر نفس
زندگی را سخت تپیده است....تمامِ وجودم قلبی شده که درد میکند

نیکی فیروزکوهی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشق اگر نباشم


عقابی دلمرده را شبیه ام

که نه در اوج بال میزند

نه بر شکاری فرود میآید

و عاقلان گفتند

فرقی نیست

عاشق همواره اسیر است

چه بر قلّه چون عقابی رها، مستِ پرواز

چه پرنده ای اسیر ، در آرزوی آبی آسمان

چه در جلدِ صیدی ترسیده، با چشمهای نگران



و من عقابی که عاشقِ صیدش میشود

و تو صیدی که عاشقِ عقابش میشود

به عاقلان بگویید

که فرقش همین جاست



نیکی فیروزکوهی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=5]تمام شب انتظار کشیده ام
تمامِ این شب‌ها ...
منتظر بوده ام
تا بیایی
و چقدر دردناک است اگر بدانی
برای یک نفر
دنیا خلاصه شده
در یک شب
و یک زن
و مردی که قرار است بیاید

نیکی‌ فیروزکوهی[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در من کودکی


حواسش به بازی دنیاست

دستِ مادر را رها کرده

محوِ چند رنگی*ِ آدم هاست



کودکِ من

نقشِ کوچه*ای تنگ را می**کشد

پشتِ غربتِ یک پیچ

گم شده مادرش

کودکم زیرِ سایه ی دیوار

بغضِ صد گریه را در گلو می**کشد



کودکِ من

عکسِ پدر را قاب می**کند

روی زانو ی بی* کسی*

خودش را با خیالِ فردا خواب می**کند

کودکم در نگاهِ پدر تاب می*خورد

زیرِ این سقف ، در نبودِ خدا

اشک را از چشمِ پدر پاک می**کند



کودکِ من از صدای ماشین*ها خسته است

از هیاهویِ این دنیا

از دروغِ آدم*ها خسته است



کودکم در نبودِ عشق

خدا خدا کرده

پشت یک پیچ

در پسِ غربت

کودکی , دستِ مادرش را رها کرده



نیکی فیروزکوهی
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمهایی را که زیاد دوستت دارند ، بیشتر دوست داشته باش

و آنهایی را که زود ترکت میکنند ، زودتر فراموش کن

زندگی همین است

تعادل میان عشق و نفرت

تعادل میان بودنها و نبودن ها

تعادل میان آمدنها و رفتن ها

زندگی مرزی ست که میگذاری تا کسی هستی تو را نیست نکند

مرزی برای آنهایی که میگویند

" دوستت دارم " و " همیشه با تو خواهم ماند "



نیکی فیروزکوهی

 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید مست بود و گفت


دوستت دارم

باید مست بود و گفت

دوستم داشته باش

باید مست بود و بگوش ماند

باید برایِ همیشه خاموش ماند

سکوت و یک گیلاس

سکوت و دو گیلاس

سکوت و چند گیلاس

باید مست بود و به کوچه و خیابان زد

باید مست بود و زیرِ دستِ دنیا زد

باید مست بود و گریه کرد

باید زندگی را با جسارت وارونه کرد

باید مست بود و از عشق تعبیری تازه کرد

باید مست بود و از عشق تعبیری تازه کرد



نیکی فیروزکوهی



__________________
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو رفته ای
و فرقی‌ نمی‌‌کند چرا
برایِ کسی‌ که با امروز
سالهاست که مرده است
هر گونه محاسبه ای در بعد زمان
مضحک‌ترین اتفاقِ ممکن است

( رفتنِ او حادثهٔ بود ... ماندنِ من فاجعه )
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بانو !
یکی‌ از این جمعه ها
کفش‌هایتان را پا کنید
و به دیدن مردی بروید
که تمامِ هفته را
به عشق جمعه‌ای سر می‌‌کند
که ممکن است
بانویش کفش‌هایش را به پا کند
و به دیدارِ او برود
...
شاید این مرد من باشم
شاید آن بانو تو باشی‌
شاید این جمعه ، همان جمعه باشد


 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]انکارم کن[/FONT]
[FONT=&quot]حقیقت تلخ بودنم را انکار کن[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ ترانه بودنم[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ عشق بودنم[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ لبخند[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ رویا[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ خیال بودنم[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ خیال تو[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ خیالِ تقویم‌های کهنه[/FONT]
[FONT=&quot]وعده‌های دروغی[/FONT]
[FONT=&quot]روزهای آمده[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ خیالِ قرار‌های نیامده[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ خیالِ مرگ[/FONT]
[FONT=&quot]خاطراتِ جعلی[/FONT]
[FONT=&quot]خاطرات مضحک[/FONT]
[FONT=&quot]بی‌ خیالِ خاطراتِ یک مرده[/FONT]
[FONT=&quot]انکارم کن[/FONT]
[FONT=&quot]حقیقت تلخِ بی‌ باوری[/FONT]
[FONT=&quot]هنوز زنده ام[/FONT]
[FONT=&quot]هنوز زنده ای[/FONT]
[FONT=&quot]برایِ همیشه رفته ام[/FONT]
[FONT=&quot]انکارم کن[/FONT]
[FONT=&quot]انکارت کرده ام[/FONT]
 

Similar threads

بالا