»«»« زنـــدگـی یعنــــی .. »«»«

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
زندگی یعنی داشتن حس یه روز بارونی توی بهار:gol:


 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
زندگی یعنی یه شب بارونی توی ماشین زیر بارون رفتن و اهنگ مورد علاقتو (ترجیحا اهنگ باران امید) رو گوش کردن:gol:


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی همچون یك خانه شلوغ و پراثاث و درهم و برهم است
و تو درآن غرق ...
این تابلو را به دیوار اتاق مى زنى ،
آن قالیچه را جلو پلكان مى اندازى،
راهرو را جارو مى كنى،
مبلها به هم ریخته است،
مهمان ها دارند مى رسند و هنوز لباس عوض نكرده اى،
در آشپزخانه واویلاست و هنوز هم كارهات مانده است .
یكی از مهمان ها كه الان مى آید نكته بین و بهانه گیر و حسود
و چهارچشمى همه چیز را مى پاید...
از این اتاق به آن اتاق سر مى كشى،
از حیاط به توى هال مى پرى،
از پله ها به طبقه بالا میروى، بر میگردى
پرده و قالى و سماور و گل و میوه و چاى و شربت و شیرینى و حسن
وحسین و مهین و شهین .......
غرقه درهمین كشمكش ها و گرفتاری ها و مشغولیات و خیالات
مى روى و مى آ یى و مى دوى و مى پرى
كه ناگهان سر پیچ پلكان جلوت یك آینه است ...

از آن رد مشو...!

لحظه اى همه چیز را رها كن ،
خودت را خلاص كن،
بایست و با خودت روبرو شو،
نگاهش كن
خوب نگاهش كن
او را مى شناسى ؟
دقیقا ور اندازش كن
كوشش كن درست بشنا سی اش،
درست بجایش آورى
فكر كن ببین این همان است كه مى خواستى باشى ؟
اگر نه
پس چه كسى و چه كارى فوری تر و مهم تر از اینكه
همه این مشغله هاى سرسام آور و پوچ و روزمره و تكرارى و زودگذر و
تقلیدى و بی دوام و بى قیمت
را از دست و دوشت بریزى و به او بپردازى،
او را درست كنى،
فرصت كم است
مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟!
چه زود هم مى گذرد
مثل صفحات كتابى كه باد ورق مى زند،
آنهم كتاب كوچكى كه پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد...

دکتر علی شریعتی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی زیباست




و هر روزش آغازی دوبارهبرایاستفاده از فرصت ها و جبران گذشته

زندگی زیباست ...
به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ...
و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ گل رُز ...




و اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی
با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش ...
بی سایه، بی غم





و با اندکی پستی و بلندی ...
کسی چه می داند ؟
همیشه آنگونه که میخواهیم نیست ...
و هرچه میخواهیم به دست نمی آید ...
هجران ها هم حکمتی دارند




اما زندگی همچنان زیباست
می توان خاطراتی خوب در ذهن حک کرد
و باقی را دور ریخت ...
یاد زیبایی های زندگی تا پایان عمر نشاط و سرزندگی به دنبال دارد




پاییز را هم می توان زیبا دید
نگو خزان است و زردی
اتفاقات هم حکمت خاص خود را دارند
همانطور که شاخه های خشک مجموع صدای دل نشین ِ قدم هایمان را می سازند
خش خش برگ ها هم زیباست
اگر بخواهیم




مشکل همیشه هست
نگاه ماست که به آن قیمت و تخفیف می دهد
باید دید و نگرش عوض شود
نگاه کردن از قابی دیگر به زندگی هم جذابیت و سودمندی اثر بخشی را
برایمان به ارمغان می آورد
این راهی ست برای غلبه بر مشکلات و نهایت پیروزی و شادکامی




گاه باید مسیر خود را عوض کنیم
همیشه یک راه پاسخگو نیست
جرئت انتخاب روشی جدید را داشته باشیم
شاید اینگونه پیروز شدیم ...
راه های حل مشکلات زیاد است و
همه کلیدی به دستمان خواهند داد




و البته به شرط آن که ریسمان امید و هدفهایمان
گسیخته نشود ...




بپذیریم که مسئول اعمالمان خودمان هستیم
و خالق ِ یکتا، بی حساب و کتاب ما را رها نخواهد کرد
و نظاره گر و دست گیر ماست
تنهایمان نمیگذارد
چه در سختی
و چه شادی




و بدانیم هرچه انجام میدهیم ثبت خواهد شد
و خوبی و نیکی کردن را فراموش نکنیم
آری اینگونه است رسیدن به اوج
باید بخواهیم
نهراسیم
بتوانیم
ببینیم
تلاش کنیم
فردا را بخواهیم
از گذشته به جز تجربیاتش مابقی را دور ریزیم




آریزندگی با همه سختی ها و مشکلاتشباز هم زیباسترنگارنگو شیرین
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی یک مشکل است با آن روبرو شو.

زندگی یک معادله است موازنه کن

زندگی یک معما است آن را حل کن.

زندگی یک تجربه است آن را مرور کن.

زندگی یک مبارزه است قبول کن.

زندگی یک کشتی است با آن دریا نوردی کن.

زندگی یک سوال است آن را جواب بده.

زندگی یک موفقیت است لذت ببر.

زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو.

زندگی یک هدیه است آن را دریافت کن.

زندگی دعا است آن را مرتب بخوان.

زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با آن روبرو بشی .

زندگی هدیه ای است که خدا در هنگام تولد به ما تقدیم می کند.

زندگی آغاز یک راه است بسوی افتخار و سربلندی، یا انحراف و سرافکندگی.

زندگی دشتی است که سبزه های آن نمایانگر زیبایی اند و دریایش نشان از عمردارد بلندیهای آن شدائد زندگی است و سرانجام پاییزش فانی بودن این دنیا رابه نمایش میگذارد.

زندگی پازلی از ترکیب همین ثانیه هاست.

زندگی نتیجه ای است که از حل معمای ثانیه ها حاصل می گردد.

زندگی تئاتری است در حد واقعیت و ما بازیگران واقعی این تئاتر هستیم.

زندگی ترکیبی از تنوع است، پس متنوع اش ساز.

زندگی برد و باخت نیست، بردن در عین باختن است.

و چه زیبا :
مفهوم زندگی در نهاد خودش نهفته است، زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است ...

و در آخر:
زندگی با همه ناملایمات اش دوست داشتنی است چون هدیه ای از جانب پروردگار است ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی جيره ی ناچيزی ست


مثل يك فنجان چای

و كنارش عشق

مثل يك حبه ی قند


زندگی را با عشق نوش جان بايد كرد ... !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی..!!"

گاهگاهی به خودم می گویم : زندگی آسان نیست

زندگی پر شده از تلخی ها
زندگی خالی خالیست پر از خالی ها

گاهگاهی دوستان می گویند: زندگی شاخه نباتیست که حافظ دارد
زندگی فصل بهاریست که هردم دوسه تا شاخه پرازگل دارد
زندگی آب حیاتیست که انسان دارد

مادرم می گوید: زندگی چیزی نیست توچرا سخت گرفتی آنرا؟
زندگی پروازیست میبرد پیش خدا روح تو را؟


دگری می گوید: زندگی آزادیست
زندگی یک بازیست


و من سرگردان ، مانده ام در گرو یک معنا
زندگی چیست...؟!..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی بايد كرد


گاه با يك گل سرخ


گاه با يك دل تنگ


گاه بايد رويـيد در پس يك باران


گاه بايـد خـنـديـدن با غم بی پايان.......

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وزی از عابری پرسیدم:زندگی چیست؟ خندید و رفت.

از عابری دیگر پرسیدم;او نیز خندید و رفت.
و از عابر دیگری پرسیدم و پاسخ او جز خنده چیزی نبود.
بعدها هر سه عابر را دیدم;در صبح عابر اول را دیدم که می گریست و میگفت:عارفی خوب است و من لایقش نیستم.
در ظهر عابر دوم را دیدم که او هم در حالی که می گریست گفت:عاشقی خوب است و من لایقش نیستم.
تازه شب شده بود که عابر سوم را دیدم;در حال گریستن بود و گفت:شهرت و مادیات خوب است ولی من لایقش نیستم.
.
.
.
.
آخر شب که به روز پر مشغله ی خود نگاهی کردم,فهمیدم:
"هر سه عابر یک شخصیت بودند.شخصیتیکه خدایش را به خاطر عشقش و عشقش را به خاطر شهرتش از دست داده بود.اماشهرتش را برای چه از دست داده؟؟؟؟؟؟؟
شاید برای روحی که لایق هیچ چیز نبوده..."
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوره ای به اندازه یک بار زندگی کردن
افرادی به ابهت هستی
حکایت یک نفر که مرا من میکند
من خفه شده در من که می خواهد سربه طغیان برآرد
دوست داشتن،دوستت دارم ها
تو که تویی ، پشت این جنگل سکوت ، کنار گندم زار زرد
ایستاده سر بلند از صبحگاه محصور در دل کوه
عروسانه بر تخت سازت تکيه کرده
مینوازی و،در لختی ترانه هايت
همه دلگرم عشق و رقص و آواز
دل من ميکند سوی تو پرواز
در انعکاس سبز درختان ناپیدا...
همچنان مینوازی لاچین من
تو که نبض دل عاشقمو پشت کدامين ترانه بستی
در چشمان من،چشمان سيه بگشا
ای که دلت درياچه نور،
پس کی از این تل غرور پر میکشیم چکاوکم؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بزرگي را گفتم:


زندگي چند بخش است؟


گفت:دوبخش


كودكي و پيري.......


گفتم پس جواني چه شد؟


گفت با عشق ساخت،با بي وفايي


سوخت، با جدايي مرد.


دوست داشتن كساني كه دوستمان مي دارند


كار بزرگي نيست،مهم آن است كه آنهايي كه ما را دوست ندارند، دوست بداريم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی آرام است ،مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی ست، مثل رویای یک کودک ناز
زندگی زیبایی ست،مثل زیبایی یک غنچه باز
زندگی تک تک این ساعتهاست
زندگی چرخش این عقربه هاست
زندگی راز دل مادر من
زندگی پینه ی دست پدر است
زندگی مثل زمان در گذر است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگي يعني شب نو ،روز نو انديشه ي نو
زندگي يعني ،
غم نو ،حسرت نو،پيشه ي نو

زندگي بايست سرشار از تكان و تازگي باشد
زندگي بايست يكدم ،يك نفس حتي
ز جنبش وا نماند
گر چه اين جنبش براي مقصدي بيهوده باشد

زندگاني همچنان آب است
آب اگر راكد بماند
چهره اش افسرده خواهد شد
و بوي گند مي گيرد
در ملال آبگيرش غنچه ي لبخند مي ميرد

آهوان عشق از آب گل آلودش نمي نوشند
مرغكان شوق در آيينه ي تارش نمي جوشند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنچه من از زندگي آموختم:

زندگي: ناخواسته آمدن و ناديده گذر كردن و بسرعت رفتن است.

پس خوشا به حال آن كسي كه در مرحله دوم زندگي، بهره بيشتري برده باشد.

.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

روزی از گلی پرسیدم:”زندگی یعنی چی؟
گفت:”زندگی چیزی نیست جز بوی خوش و عطر من”
از سنگی پرسیدم:”زندگی یعنی چی؟
گفت:”زندگی چیزی نیست جز استواری و قدرت من”
از رودخانه پرسیدم:”زندگی یعنی چی؟
گفت:”زندگی چیزی نیست جز طراوت و پاکی من”
از انسانی پرسیدم:”زندگی یعنی چی؟
گفت:”زندگی چیزی نیست جز مهر و محبت درون من”
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی يک آرزوی دور نيست؛
زندگی يک جست و جوی کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟
زندگی کن ؛ زندگی افسانه نيست

گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛
هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛
با صدايی سبز ميخواند تو را

زير باران آتشی در جان توست؛
قمری تنها پی دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛
زندگی يک مقصد بی انتهاست
هيچ جايی انتهای راه نيست؛
اين تمامش ماجرای زندگيست...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

عشق واقعی هیچوقت نمی میره

این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره

"
عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

"ولی عشق كامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"سرنوشت تعیین میكنه كه چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب
حكم می كنه كه چه شخصی در قلبت بمونه
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی زیباست، زشتی های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می گذرد، آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی زیباست، زشتی های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می گذرد، آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد
من از زندگاني آموختم چگونه اشك ريختن را ولي اشكهايم نياموخت چگونه زندگي كردن را
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش ونگاری که خودت می خواهی
نقشه ازقبل مشخص شده است
تودراین بین فقط می بافی
نقشه راخوب ببین خوب بباف
نکنداخرکارقالی بافته ات رانخرند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی ...
اونی که زود میرنجه
زود میره، زود هم برمیگرده.
اما اونی که دیر میرنجه
دیر میره، اما دیگه برنمیگرده.
هستندکسانی که روی شانه هایتان گریه میکنند
و وقتی شما گریه میکنید دیگر وجود ندارند.
از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی.
به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی
می فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد
از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.
بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که
نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد
نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم
بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.
وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست، گاه نگاه است و گاه سکوت ابدی.
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر جهان است.
اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود "
-یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم "
-قدری احساسات پشت"به من چه اصلا "
-مقداری خرد پشت " چه بدونم"
-و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مردجوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی امبه هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجاپیدا کنم؟"
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آبانداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریانآن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آببرداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و درعمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: "این سنگ را هم کهدیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهرقرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگرا؟!"
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ کهآرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلومنیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا واطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ راترجیح می دهم!"

استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالفو ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تابناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را ازدست مده."
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "منتمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگیسپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان ازحضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ رامی پسندم .




 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی ...
اونی که زود میرنجه
زود میره، زود هم برمیگرده.
اما اونی که دیر میرنجه
دیر میره، اما دیگه برنمیگرده.
هستندکسانی که روی شانه هایتان گریه میکنند
و وقتی شما گریه میکنید دیگر وجود ندارند.
از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی.
به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی
می فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد
از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.
بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که
نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد
نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم
بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.
وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست، گاه نگاه است و گاه سکوت ابدی.
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر جهان است.
اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود "
-یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم "
-قدری احساسات پشت"به من چه اصلا "
-مقداری خرد پشت " چه بدونم"
-و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست...
دیرمی رنجم دیرمیرم اما دیگه برنمی گردم..................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگـــــــران نباش،
" حــــال مـــن خـــــوب اســت "
بــزرگ شـــده ام ...
دیگر آنقــدر کــوچک نیستـم
که در دلـــتنگی هـــایم گم شــوم!
آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه،
بین لبخند و اشک
نامش" زندگیست "
آمــوختــه ام که
دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشـــود
راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز،
خــــــــوب یاد گـــرفتــه ام ...
" حــــال مـــن خـــــــوب اســت " ...
خــــــوبِ خــــوب!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است

زندگی، طعــم خوش زیستن است،

شور عشقی برانگیختن است

زندگی، درک چرا بودن است،

گام زدن در ره آسودن است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی زندگي يعني راه رفتن در کوچه ای بن بست
گاهی زندگي يعني دوست داشتن کسانی که نمی دانند دوستشان داریم
گاهی زندگي يعني گوش کردن به صدای ابشاری در کوه
گاهی زندگي يعني اسمانی ابری
گاهی زندگي يعني بدون بال پرواز کردن
گاهی زندگي يعني خوابیدن در صبح
گاهی زندگي يعني فکر نکردن در خواب
گاهی زندگي يعني پرتاب سنگی در اب
گاهی زندگي يعني به خواب رفتن کودکی دز اغوش مادرش
گاهی زندگي يعني کشیدن نقاشی بر دیوار
گاهی زندگي يعني بستن چشم ها
گاهی زندگي ی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی را آنچنان سخت مگیر من نمی گیرم هیچ آنچنان سخت مگیر، که من نمیمیرم هیچ من نمی گیرم هیچ جا ی شکرش باقیست ، تن سالم دارم گردنی امن وامان از تیغ ظالم دارم آبرویی آنچنان و بر و رویی کم و بیش دست بی آز وطمع دارم و سر درون لاک دل خویش نه دلم در پی آزار کسی ست نه نگاهم شور ،بر گرمی بازار کسی ست وضع من عالی نیست جا ی شکرش باقیست ، خانه ام خالینیست یک سماور دارم ، که در آن می جوشد جانمازی هم هست ، بر سر طاقچه اشسفره نانی هم هست ، که پراست ، شکرخدا پر از نان لواش قاب عکسی ست بهدیوار اطاق آویزان یادگاری ست که از مادر پیرم دارم ، بر سر سفره ئ عقدپدرم تا امروز همچنان مظلوم ست توی عکس از نگاهش پیداست جا ی شکرش باقیست، خانه ام خالی نیست گربه یی هست ، کزآن زن همسایه ئ ماست صبحهامی آید، بهغذا ی سردشب مانده ئ ما روزگاریست که عادت دارد جا ی شکرش باقیست ، خانهام خالی نیست تو حیاط خونه مون اونطرف کنار حوضش یه تلمبه س توی حوضش سهچهار تا ماهیهای قرمز گرد و قلمبه س رو درخت دم حوض پر از گنجشکها ی ریزودرشته پر از کلاغها ی تشنه و گشنه عصرا دیدن داره انقدر شلوغ پلوغ تو حیاطانگاری جلو سینماس و پنداری شبها ی جمعه س جا ی شکرش باقیست ، نفسی هستهنوز که هنوز می آید زندگی را آنچنان سخت مگیر مسعود فردمنش
 
بالا