راهنمایی و مطالعه گروهی کارشناسی ناپیوسته معماری

وضعیت
موضوع بسته شده است.
حکایت شیری که عاشق آهو شد

حکایت شیری که عاشق آهو شد

شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
 

ناز معمار

عضو جدید
 

yasna68

کاربر بیش فعال
شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…

وای این یکی محشر بوددددددددددددددد
 

alirad

عضو جدید
خوش گلدی سالار شب هستو آرامشش یه روزم تموم شد
روز ها پشت سر هم میان و تموم میشن میرن.مهم اینه که چه جوری ازشون استفاده کنیم،از تک تک ساعات زندگیمون!
دادآفرین یه بار منو دعوت کن بیام و منو ببر همون جایی که عکس گرفتی.خیلی وقته میخوام برم اما نتونستم هنوززززززززززز!!!!!
 
دنیا از آنٍ خیال پردازان است.....

دنیا از آنٍ خیال پردازان است.....

می گویند در زمانهای دور پسری بود که به اعتقاد پدرش هرگز نمی توانست با دستانش کار با ارزشی انجام دهد. این پسر هر روز به کلیسایی در نزدیکی محل زندگی خود می رفت و ساعتها به تکه سنگ مرمر بزرگی که در حیاط کلیسا قرار داشت خیره می شد و هیچ نمی گفت. روزی شاهزاده ای از کنار کلیسا عبور کرد و پسرک را دید که به این تکه سنگ خیره شده است و هیچ نمی گوید. از اطرافیان در مورد پسر پرسید. به او گفتند که او چهار ماه است هر روز به حیاط کلیسا می آید و به این تکه سنگ خیره می شود و هیچ نمی گوید.

شاهزاده دلش برای پسرک سوخت. کنار او آمد و آهسته به او گفت:
«جوان، به جای بیکار نشسستن و زل زدن به این تخته سنگ، بهتر است برای خود کاری دست و پا کنی و آینده خود را بسازی.»

پسرک در مقابل چشمان حیرت زده شاهزاده، مصمم و جدی به سوی او برگشت و در چشمانش خیره شد و محکم و متین پاسخ داد: «من همین الان در حال کار کردن هستم!» و بعد دوباره به تخته سنگ خیره شد.

شاهزاده از جا برخاست و رفت. چند سال بعد به او خبر دادند که آن پسرک از آن تخته سنگ یک مجسمه با شکوه از حضرت داوود ساخته است. مجسمه ای که هنوز هم جزو شاهکارهای مجسمه سازی دنیا به شمار می آید. نام آن پسر «میکل آنژ» بود!

قبل از شروع هر کار فیزیکی بهتر است که به اندازه لازم در موردش فکر کرد. حتی اگر زمان زیادی بگیرد
 
روز ها پشت سر هم میان و تموم میشن میرن.مهم اینه که چه جوری ازشون استفاده کنیم،از تک تک ساعات زندگیمون!
دادآفرین یه بار منو دعوت کن بیام و منو ببر همون جایی که عکس گرفتی.خیلی وقته میخوام برم اما نتونستم هنوززززززززززز!!!!!

ما چاکریم نهاوند هستش من خودمم برای پروژه رفتم شهر جالبیه..... سفر یک روزه بود
 
اینم آخرین داستان جالبه


ازدواج یعنی همین

شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟
استاد در جواب گفت: به گندومزار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندومزار، به یاد داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟
شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم،
خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندمزار رفتم.
استاد گفت : عشق یعنی همین!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟
استاد به سخن آمد که: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.
استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.
استاد باز گفت: ازدواج یعنی همین!!
 

ArChitect _90

عضو جدید
کاربر ممتاز
باشه جونم حتما میزنگم
خوش بگذره فرزانه جون

خوش بگذره.وقتی برگشتی برام شوشولاتم میاری؟؟؟

تشكرم دوباره اومده ...خوشحالم...ميبيني چه تند و تند ازت تشكر ميكنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

قربونت عزیز.ممنونتم.
سلام بر همه ی دوستان گلم ببخشین من رفته بودم مهمون الان رسدم خدمتتون. خوب هستین ان شالله؟
 

yasna68

کاربر بیش فعال
فایقه علی و بقیه ی بچه ها ادرس ندادیناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:w08:
 

faegheh_ar

عضو جدید
فایقه علی و بقیه ی بچه ها ادرس ندادیناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:w08:
من صفحه فيس بوكم يه بار قفل شد...ديگه ام اقدامي نكردم بازش كنم...حال نكردم باهاش... اگه صفحه جديد باز كردم،چشم....
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا