راهنمایی و مطالعه گروهی کارشناسی ناپیوسته معماری

وضعیت
موضوع بسته شده است.

faegheh_ar

عضو جدید
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من ان سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
ياد باد آنكو به قصد خون ما
عهد را بشكست و پيمان نيز هم
(اينجوري بهتره)
 

ناز معمار

عضو جدید
من الان دقیقا همین شکلیم.بای بای
 

faegheh_ar

عضو جدید
یار با ماست!چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس!!!!!!!!!!!!!!
شرم اگر پرده مستوري ليلي نشود
پرده نازك محمل چه تواند كردن؟؟؟؟؟؟؟؟
(شرم كن پسر،ساعت 2 نصفه شبه...بذار بريم بخوابيم...با من كل كل نكن)
 

alirad

عضو جدید
شرم اگر پرده مستوري ليلي نشود
پرده نازك محمل چه تواند كردن؟؟؟؟؟؟؟؟
(شرم كن پسر،ساعت 2 نصفه شبه...بذار بريم بخوابيم...با من كل كل نكن)
دیده بد بین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیری ها که من در کنج خلوت میکنم.
 

alirad

عضو جدید
تو كمان كشيده و در كمين،كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين،كه خدا نكرده خطا كني....
این دیگه اخرین بیتمه.بعدش همتونو به ایزدگارم میسپارم دوستان عزیز.
هرچند که پیر و خسته دل و ناتوان شدم/هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا هرچه طلب کردم از خدا/بر منتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من/در سایه تو بلبل باغ جهان شدم
 

faegheh_ar

عضو جدید
این دیگه اخرین بیتمه.بعدش همتونو به ایزدگارم میسپارم دوستان عزیز.
هرچند که پیر و خسته دل و ناتوان شدم/هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا هرچه طلب کردم از خدا/بر منتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من/در سایه تو بلبل باغ جهان شدم
شب چو در بستم و مست از مي نابش كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت؛جوابش كردم...
شب خوش
 

nafise001

عضو جدید
چشم که می گشایی، به تو لبخند می زند زندگی.طلوعی دوباره است؛ فرصتی دوباره برای شکفتنبر تاقچه های روشن صبح، در تکاپوی سلام خداوندی:چشم هایت را برمی داری و می دوی درهای و هوی صداها و عطرها.شب را آرام می تکانی از جانمازت و ملکوت، بر گونه ات می خندد. از خبرها بگذر، از خیابان ها؛ از طارمی های خورشید بگذر و از تمام کلماتی که دست افشان، بر حاشیه ها می گذرند.صورت به صورت شهر بگذار و با تمام فریادت بخند. تو شروع شده ای... .سلام ای سلام خداوند! سلام ای هوای روان بر دریچه های بی هنگام!سلام ای عطر بی مرز!ذرات، مرا می خوانند؛ آن چنان که آفتاب بر دره های خاموش جهان آواز می خواند.برمی خیزم و با تمام تنم از رخوت خویش بیرون می زنم. در نفخات تو می چرخم و باز می چرخم، ای هیجان ناتمام! سلام ای هیجان ناتمام!دست هایت در شیار دقایق می دود و همچنان بر طبل تلاش می کوبی؛ در تکاپوی سهم خویش بر سفره بی حصار خداوند.با لبان این همه انسان می خندی، وقتی که شانه ات، تکیه گاه جداره های جهان است.عشق، سر بر زانویت می گذارد و تو همچنان بر طبل تلاش می کوبی. لب بر پینه دستانت می گذاری و عطرهای دنیا را می نوشی.نسیم متراکم شهر از پیشانی ات می گذرد و قندیل آسمان از صدایت می آویزد.بر گام هایت محکم بایست و باقی مانده توانت را سرود بخوان؛ سرودی بر گسله های ویران زمان.جاده تو را نمی برد؛ تویی که چون رودی پر خم راه را با خویش به دریا کشانده ای؛ راه می خندد و دریا. ملکوت می خندد و تو بر تاقچه های روشن صبح.صبح شده است . . .:gol::gol::gol:
 

nafise001

عضو جدید
تنبلاااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!:exclaim:
پاشیییییییییییین!!!!!!!!!:w00:
چه خبره میخوابین؟:w06:
باید با پارچ آب بیام سراغتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:w18:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا