خودتو با یه شعر وصف کن...!

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پر کن پیاله را
که این جام آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها ــ که در پی هم می شود تهی ــ
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده ی توام
خانه ام
در مرز خواب و بیدار ست
زیر پلک کابوس هاست
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی یاد..
.
 

mina.eror

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم کمی خدا می خواهد؛
کمی سکوت؛
دلم دل بریدن می خواهد ...
کمی اشک ... کمی بهت ....
کمی آغوش آسمانی ...
کمی دور شدن از این جنس آدم ..
 

z.19.P

عضو جدید

من درد تو را ز دست اسان ندهم

دل بر نكنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به يادگار دردي دارم

كان درد به صد هزار درمان ندهم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سخت است هنگام وداع

آنگاه که در میابی


چشمانی که درحال عبور است


پاره ای از وجود تو را


نیز با خود خواهد برد
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
این منم خســته در این کلـبه ی تنــگ

جســم درمانـــده ام از روح جداســت !

مـــن ، اگر سـایـه ی خویــشم ، یا رب

روح آواره ی مــن کیـست ؛ کجـاسـت؟
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
پایم را روی مین گذاشته ام
اگر تکان بخورم مرده ام
باید
همین جا که هستم
بمانم تا آخر دنیا.
درست
وضعیت سرباز جنگی را دارم
کنار تو و زیبایی ات.
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
شادم كه بمانم من و ناشاد بمانم
من نام خود از دفتر ايام زدودم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها تر از هميشه
جام مي ام تهي ست
جام غمم پر است.
وز جام دل مپرس،
كاين جام را به سنگ صبوري شكسته ام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در هجوم لحظه های پوچ جدایی، سکوت تنها یادگار با تو بودن است.
 

z.19.P

عضو جدید
دردم از يار است و درمان نيز هم

دل فداي او شد و جان نيز هم

اينكه مي گويند ان خوشتر ز حسن

يار ما اين دارد و ان نيز هم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در خواب آخر عشـــــق ؛ در برگ گل پيچيدمت

ميخوابم ای زيبــا ترين

در خواب شايد ديدمت
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست


من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
و تو تنها زخمی بودی . . .


کـه به جای دستــمال . . .



بـه آن دل بستـــم . . .
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساقی برو که هردم اندیشه ی نگاهش
در جام چشمهایم، ریزد شرابِ دیگر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از حساب و کتاب بازار عشق

هیچ گاه سر در نیاوردم !

و هنوز نمی دانم چگونه می شود

هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی

من بدهکارت می شوم ؟​
 

Similar threads

بالا