خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه بی هیاهوست این خلوت نهانم
شعله ای بیافروز
تا در تنگناهای تاریک شبهای بی ستاره
تو را به تصویر در آورم
غزلهایم برای توست
چرا که تو قطب زنده غزلهای منی
ومن شکسته بال ترین عاشق چند بیت آخرم .
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم رنگ شب یلدا گرفته
دلم از این دو رنگیها گرفته
من آن خورشید غمگین غروبم
که سر بر دامن دریا گرفته
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنده مي‌كرد مرا دمبدم اميد وصال
ور نه دور از نظرت كشته هجران بودم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
قاصدک هارا وقتی
رام نمیشوند
یا میکشند
یا رها میکنند
من ولی رام میشوم
قول میدهم
باز اما
یا میکشند
یا رها میکنند
.
.
.

__________________
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
یکی در آرزوی دیدن توست
یکی در حسرت بوسیدن توست
ولی من ساده و بی ادعایم
تمام هستی ام خندیدن توست............
 

شاگرد زرنگ

عضو جدید
دل دار من

دل دار من

منه دل داده عجب حرف تو باور کردم فکر هر رنگو ریا از سر خود در کردم
تو نبودی مگر از مهر سخن میگفتی سخن از مهر و وفا با دل من میگفتی
پس چه شد ان همه گفتار فراموشت شد دوست دارمو دوست دار فراموشت شد
میگه از ابرای چشات دیگه بارون نمیاد میگه عکس رخ لیلا به تو مهمون نمیاد
میگه هی دل برو اروم بگیرو شکوه مکن میگه بی چاره شدم دردمو درمون نمیاد
..................................... منه دل داده عجب حرفتو باور کردم .....................................
 

z.19.P

عضو جدید
منه دل داده عجب حرف تو باور کردم فکر هر رنگو ریا از سر خود در کردم
تو نبودی مگر از مهر سخن میگفتی سخن از مهر و وفا با دل من میگفتی
پس چه شد ان همه گفتار فراموشت شد دوست دارمو دوست دار فراموشت شد
میگه از ابرای چشات دیگه بارون نمیاد میگه عکس رخ لیلا به تو مهمون نمیاد
میگه هی دل برو اروم بگیرو شکوه مکن میگه بی چاره شدم دردمو درمون نمیاد
..................................... منه دل داده عجب حرفتو باور کردم .....................................

شاد می گویم و از گفته ی خود دلشادم / بنده ی عشقم و از هر دو جهان ازادم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آنقدر از مقابل چشمان تو رد شدم
تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم

منظومه ای برابر چشمم گشوده شد
آنشب که از کنار تو آرام رد شدم

گم بودم از نگاه تمام ستارگان
تا اینکه با دو چشم سیاهت رصد شدم

شاید به حکم جاذبه شاید به جرم عشق
در عمق چشمهای تو حبس ابد شدم

محمد سلمانی
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من همان قاب تهی خسته و بی تصویرم
که برای تو و تصویر دلت میمیرم!
از من آزرده مشو میروم از خانه تو
قبل رفتن تو بدان عاشق و بی تقصیرم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهتر است مستی ز خودپرستی
نیستی به است عارفا ز هستی
فارغم ز هستی، قسم به مستی
تکیه تا بر این آستانه کردم

 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنقدر از مقابل چشمان تو رد شدم
تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم

منظومه ای برابر چشمم گشوده شد
آنشب که از کنار تو آرام رد شدم

گم بودم از نگاه تمام ستارگان
تا اینکه با دو چشم سیاهت رصد شدم

شاید به حکم جاذبه شاید به جرم عشق
در عمق چشمهای تو حبس ابد شدم

محمد سلمانی



چرا زهم بگریزیم راهمان که یکی ست
سکوتمان غممان اشک و آهمان که یکی ست
چرا زهم بگریزیم دست کم یک عمر
مسیر میکده و خانقاهمان که یکی ست
اگر سپیدی روزی تو من سیاهی شب
هنوز گردش خورشید و ماهمان که یکی ست
.
.
.
.
.
اگر چه رابطه هامان کمی کدر شده است
چه باک حرف و حدیث نگاهمان که یکیست


محمد سلمانی
 

z.19.P

عضو جدید
مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک / چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
 

z.19.P

عضو جدید
من ذره و خورشید لقایی تو مرا / بیمار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پر اندر پی تو می پرم / من که شده ام چو کهربایی تو مرا
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلتنگم و هیچ راه گریزی نیست...
...!
قلبم را در شبی تاریک دزدیدند...
و رگهای رابطه را یک به یک بریدند...
...!
دلتنگم و ...
راه گریزی نیست!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه!

هرگز شب را باور نکردم

چرا که

در فراسوهاي ِ دهليزش

به اميد ِ دريچه‌ئي

دل بسته بودم.

 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
سحر مشهود و عاشق بیقرار است
فلق خونین و دلبر آشکار است
تپش در قلب و صورت رنگ خون است
کنون آن لحظه ی دیدار یار است
:gol:
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل را زخود برکنده ام با چیز دیگر زنده ام

عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده ام!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استاده‌ام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوي تو

چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها

يک لحظه از نگاه تو کافي است تا دلم

سودا کند دمي به همه جاودانه‌ها
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از این پس به همه عشق جهان میخندم

به هوس بازی این بی خبران میخندم

هر که آرد خبر از عشق بدان میخندم

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است

کارم از گریه گذشته که بدان میخندم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:...می خواهم از خدا به دعا صد هزار جان

تا صد هزار بار بمیرم برایِ تو...:gol:
 

Similar threads

بالا