مهدي.
عضو جدید
سلام
ميخواستم يه داستان كوچولو و كاملا واقعي رو براتون بگم شما فكر كنيد اين پسر خودم هستم و در آخر نتيجه گيري اخلاقي داستانو بگيد نظرتون در مورد اين پسر و اون دختر.
داستان:
يه روز تو مترو اين پسر داشت ميرفت دنبال كارش كه اون دختر داخل مترو نگاهش ميكنه و ميخنده و هي نگاهش ميكنه اين پسر از دختر خوشش ميادو هنگام پياده شدن اون دختر به دنبالش راه ميافته (دختر همچنان نگاهش ميكنه و ميخنده) در يك لحظه مناسب اين پسر ميگه ميتونم شمارتونو داشته باشم اون دختر ميگه اره ولي يه شرط داره و اون اينه كه 10000 تومان پول بهم بدي بعد شمارمو بهت ميدم !!!!!!
آخر داستان مهم نيست فقط نتيجه اخلاقي اين داستان چي ميتونه باشه چه نظري در مورد اين دو نفر داريد
البته اگر دوست داشتيد ميتونيد خودتون رو جاي پسر بگذاريد و بگيد اگه شما بوديد چه كار ميكرديد
با تشكر از شما
ميخواستم يه داستان كوچولو و كاملا واقعي رو براتون بگم شما فكر كنيد اين پسر خودم هستم و در آخر نتيجه گيري اخلاقي داستانو بگيد نظرتون در مورد اين پسر و اون دختر.
داستان:
يه روز تو مترو اين پسر داشت ميرفت دنبال كارش كه اون دختر داخل مترو نگاهش ميكنه و ميخنده و هي نگاهش ميكنه اين پسر از دختر خوشش ميادو هنگام پياده شدن اون دختر به دنبالش راه ميافته (دختر همچنان نگاهش ميكنه و ميخنده) در يك لحظه مناسب اين پسر ميگه ميتونم شمارتونو داشته باشم اون دختر ميگه اره ولي يه شرط داره و اون اينه كه 10000 تومان پول بهم بدي بعد شمارمو بهت ميدم !!!!!!
آخر داستان مهم نيست فقط نتيجه اخلاقي اين داستان چي ميتونه باشه چه نظري در مورد اين دو نفر داريد
البته اگر دوست داشتيد ميتونيد خودتون رو جاي پسر بگذاريد و بگيد اگه شما بوديد چه كار ميكرديد
با تشكر از شما