اون دختر ؟ يا اين پسر ؟ چرا؟

مهدي.

عضو جدید
سلام :smile:
ميخواستم يه داستان كوچولو و كاملا واقعي رو براتون بگم شما فكر كنيد اين پسر خودم هستم و در آخر نتيجه گيري اخلاقي داستانو بگيد نظرتون در مورد اين پسر و اون دختر.
داستان:
يه روز تو مترو اين پسر داشت ميرفت دنبال كارش كه اون دختر داخل مترو نگاهش ميكنه و ميخنده و هي نگاهش ميكنه اين پسر از دختر خوشش ميادو هنگام پياده شدن اون دختر به دنبالش راه ميافته (دختر همچنان نگاهش ميكنه و ميخنده:surprised:) در يك لحظه مناسب اين پسر ميگه ميتونم شمارتونو داشته باشم اون دختر ميگه اره ولي يه شرط داره و اون اينه كه 10000 تومان پول بهم بدي بعد شمارمو بهت ميدم !!!!!!
آخر داستان مهم نيست فقط نتيجه اخلاقي اين داستان چي ميتونه باشه چه نظري در مورد اين دو نفر داريد:que::que::que:
البته اگر دوست داشتيد ميتونيد خودتون رو جاي پسر بگذاريد و بگيد اگه شما بوديد چه كار ميكرديد:que:
با تشكر از شما
 

سه رتنور

عضو جدید
سلام :smile:
ميخواستم يه داستان كوچولو و كاملا واقعي رو براتون بگم شما فكر كنيد اين پسر خودم هستم و در آخر نتيجه گيري اخلاقي داستانو بگيد نظرتون در مورد اين پسر و اون دختر.
داستان:
يه روز تو مترو اين پسر داشت ميرفت دنبال كارش كه اون دختر داخل مترو نگاهش ميكنه و ميخنده و هي نگاهش ميكنه اين پسر از دختر خوشش ميادو هنگام پياده شدن اون دختر به دنبالش راه ميافته (دختر همچنان نگاهش ميكنه و ميخنده:surprised:) در يك لحظه مناسب اين پسر ميگه ميتونم شمارتونو داشته باشم اون دختر ميگه اره ولي يه شرط داره و اون اينه كه 10000 تومان پول بهم بدي بعد شمارمو بهت ميدم !!!!!!
آخر داستان مهم نيست فقط نتيجه اخلاقي اين داستان چي ميتونه باشه چه نظري در مورد اين دو نفر داريد:que::que::que:
البته اگر دوست داشتيد ميتونيد خودتون رو جاي پسر بگذاريد و بگيد اگه شما بوديد چه كار ميكرديد:que:
با تشكر از شما
پول را بهش مي دادم وشماره را نمي گرفتم .قول ازش مي گرفتم شماره اش را به كسي نده . چون خطر دارد:cry::cry::cry::cry:
 

djbagoor

عضو جدید
سلام :smile:
ميخواستم يه داستان كوچولو و كاملا واقعي رو براتون بگم شما فكر كنيد اين پسر خودم هستم و در آخر نتيجه گيري اخلاقي داستانو بگيد نظرتون در مورد اين پسر و اون دختر.
داستان:
يه روز تو مترو اين پسر داشت ميرفت دنبال كارش كه اون دختر داخل مترو نگاهش ميكنه و ميخنده و هي نگاهش ميكنه اين پسر از دختر خوشش ميادو هنگام پياده شدن اون دختر به دنبالش راه ميافته (دختر همچنان نگاهش ميكنه و ميخنده:surprised:) در يك لحظه مناسب اين پسر ميگه ميتونم شمارتونو داشته باشم اون دختر ميگه اره ولي يه شرط داره و اون اينه كه 10000 تومان پول بهم بدي بعد شمارمو بهت ميدم !!!!!!
آخر داستان مهم نيست فقط نتيجه اخلاقي اين داستان چي ميتونه باشه چه نظري در مورد اين دو نفر داريد:que::que::que:
البته اگر دوست داشتيد ميتونيد خودتون رو جاي پسر بگذاريد و بگيد اگه شما بوديد چه كار ميكرديد:que:
با تشكر از شما
نتیجه اخلاقی این که :
همیشه باید 10000 تومن تو جیبت برای این روز های مبادا داشته باشی.....
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر که هی به پسر نگاه کنه اصلا ارزش نداره.یعنی چی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!چه دوره زمونه ای شده:eek::surprised::surprised::surprised:.به نظر من دو تاشون چشماشون زیاد کار میکرده:mad:
 

SAMAN_747

عضو جدید
من اگه جای پسره بودم اصلا دنبال دختره نمی رفتم. بزار هر چی دلش می خواد نگاه کنه.
 

pooneh12345

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه جا پسره باشم
حسابی واسه این هیز بازی خودم متاسف می شم
اما اگه جا دختره باشم
کلی به پسره می خندم و بعدم بش می گم سر کار بودی خوش باشی
 

ind-ave

عضو جدید
موضوع اینکه این داستان از پایه مشکل داره
غلطه نمیشه بهش نظر داد:confused::confused::confused:
 

sadena.1989

عضو جدید
جای پسره بودم...اصلا به دختره نگاه نمیکردم تا چشماش دربیاد و ازحرص بمیره......
......
......
جای دختره هم بودم....به کم ارزشی پسره کلی میخندیدم......
آخه مگه هر کی نگات کرد دنبالش راه میفتی؟؟؟!!!!
جوون باید سنگین باشه.....
چه کاریه؟؟؟؟!!!!!
 

مهدي.

عضو جدید
موضوع اینکه این داستان از پایه مشکل داره
غلطه نمیشه بهش نظر داد:confused::confused::confused:
سلام
نميدونم چرا ميگي غلطه :razz:
ولي اين عينا اتفاق افتاده مطمئن باش درسته
البته اگر سختته ميتوني فرض كني اين اتفاق افتاده مهم اينه كه چنين اتفاقاتي در جامعه داره رخ ميده
و نظر شماها برام خيلي مهمه
ممنون
 

xfx2010

کاربر فعال
اگه جای پسره بودم وقتی دختره گفت 10000 تومن بده شماره میدم ولش میکردم ومیرفتم. چون کسی که با 10000 تومن شماره میده معلوم نیست اگه بیشتر بگیره دیگه چه چیزایی رو میزاره واسه حراج. یه همچین موجودی ارزش نداره. البته پسره هم خیلی نکبته که با دوتا خنده راه میفته دنبال یارو.
 

hannah

عضو جدید
سلام :smile:
ميخواستم يه داستان كوچولو و كاملا واقعي رو براتون بگم شما فكر كنيد اين پسر خودم هستم و در آخر نتيجه گيري اخلاقي داستانو بگيد نظرتون در مورد اين پسر و اون دختر.
داستان:
يه روز تو مترو اين پسر داشت ميرفت دنبال كارش كه اون دختر داخل مترو نگاهش ميكنه و ميخنده و هي نگاهش ميكنه اين پسر از دختر خوشش ميادو هنگام پياده شدن اون دختر به دنبالش راه ميافته (دختر همچنان نگاهش ميكنه و ميخنده:surprised:) در يك لحظه مناسب اين پسر ميگه ميتونم شمارتونو داشته باشم اون دختر ميگه اره ولي يه شرط داره و اون اينه كه 10000 تومان پول بهم بدي بعد شمارمو بهت ميدم !!!!!!
آخر داستان مهم نيست فقط نتيجه اخلاقي اين داستان چي ميتونه باشه چه نظري در مورد اين دو نفر داريد:que::que::que:
البته اگر دوست داشتيد ميتونيد خودتون رو جاي پسر بگذاريد و بگيد اگه شما بوديد چه كار ميكرديد:que:
با تشكر از شما

من اگه جای پسره بودم وقتی دختره همچین حرفی می زد نگاش می کردم و می خندیدم بعدم راهم و می گرفتم و می رفتم:).....!
 

Shokatabadi

عضو جدید
اگه به جاي پسره بودم دنبالش نمي رفتم واقعا براي اون پسر متاسفم كه به خاطر يه نگاه اين قدر راحت دنبال دختر راه افتاده اصلا با خودش فكر نكرده شايد دامي باشه يا چه مي دونم از اين ج.ر چيزا:cry::cry::cry: خاكبرسر اون دختر ه هم حالم از اين جور دخترا به هم مي خوره الهي هدايت بشن اگه هدايت نشدن چشاشون دربياد:exclaim::mad::neutral:
 

8ight.design

عضو جدید
من اگه جای پسره بودم دیگه به هیچکی نگاه نمی کردم مخصوصا اونایی که بهم نگاه می کنن..

:biggrin:
 

Similar threads

بالا