ثانیه های خاکستری...

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا با شما کاری نیست ای خاطرات
بیش از اینم مرا به نیش نکشید
من شهید
سراب و فاصله ها هستم
لبهای خشکم را ببینید
از امروز تا همیشه در این سرا به عزا می نشینم
اینجا به بهای طرد عشق اعتماد راگردن زده اند.
در اینجا از امروز تا همیشه
دیگر کسی به عشق سلام نمی گوید
اینجا کسی مرده است...
من... و ...
 

amir fadaie

عضو جدید
هی تو که بی وفا شدی ، گریه نمی کنم برات

فکر نکنی دیوونم و میخوام بشم بازم فدات



ترانه هم نمیگم و دل بریدم از اون نگات

دیگه نمیخوام بریزم قافیه هامو من به پات



بری که بر نگردی و منم برم پی خودم

خوب می دونم که ایندفه ، رفیق شادی ها شدم



نبودنت خوبه برام ، ندیدنت یه آرزو

برو که از عشق و وفا بدجوری بردی آبرو



برو بمیر با اون صدات که جز غمم چیزی نبود

رنگ گلای باغچمون توی هوات شدن کبود



توو آینه نگاه نکن ، زشتی ولی قشنگی تو

مثل فرشته های زشت ، سفید که نه دو رنگی تو



* * *


وای که دوباره خل شدم ، اینا چیه بهت میگم ؟!

نرو نرو تو رو خدا ، نگو که از پیشت میرم !



هر چقدم بدی کنی عاشقتم ، نرو بمون

هرچی که گفتمو نبین ، عشقو تو از نگام بخون



آتیش زدی به قلب من ، با اون کارای زشت و بد

ولی تو عشقمو ببین ، نکن منو دیگه تو رد
 

optimistic

عضو جدید
هرنتي‌که‌ازعشق‌بگويد
زيباست
حالا
سمفوني‌پنجم‌بتهوون‌باشد
يا زنگ تلفني که در انتظار صداي توست.


پرنده‌ی پنهان، گروس عبدالملکیان
 

optimistic

عضو جدید
می‌گویند دنیا کوچک شده است/ و استوا در آینده‌ای نزدیک/ همسایه‌ی خونگرم قطب خواهد شد/ نه همسفر خوشباور/ دنیا هرگز کوچک نمی‌شود/ ما کوچک شده‌ایم/ آن قدر کوچک که دیگر/ هیچ گم کرده‌ای نداریم…» عباس صفاري
 

amir fadaie

عضو جدید
اگر یادمان بود و باران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم



بگذار این راه راه من باشدو این جاده جاده ی من
بگذار غرق شوم در دستان سرد نمناک این ابر


بگذار تا بگریم بر تنهایی دستان بی رمق کویر
بگذارعاشق شوم بر باد سرد پاییزی


بگذار آرام گیرم در آغوش سیاه شب
بگذار نصیحت کنم گلبرگ های عاشق را


بگذار بگویم از باران از شب از ماه
بگذار ابر عاشق شود ، ببارد ، برسد به مشوق ،زمین


بگذار ابر ببارد بر گیسوان بید ، بی پروا و عاشق، تر کند لبان سرخ گل ها را
بگذار برگ هایی از جنس طلا برقصند در آغوش باد در بزم ابر


بگذار احساس کنم پاکی شبنم را بر گلبرگ
بگذار بخندم بر کودکی دنیا به بزرگی زمین


بگذار نگاهت در نگاهم غرق شود
بگذار شاید فردا زنده تر از امروز


بگذار زمین ناز کند ، باد فریاد کشد ، ابر در فراق بسوزد
بخار گرفته است دلم از سرمای این شب اما


چشمان تو همه چیز را از پس این پنجره ی
بخار گرفته از سپیدی غم می بیند


بگذار بفهمم این زجه از آن کیست که درون را پاره می کند
بگذار بفهمم ، بدانم جغد شوم بر سر شاخه ی خشکیده ی باغ


به کدامین گلبرگ خیره شده
بگذار بدانم ابر چرا عاشق ، برگ چرا بی روح


بگذار بدانم کجایی تا که هر روز به شوق دیدنت به کنار برکه
خیره در زیبایی چشمانت غرق نشوم.....
 

amir fadaie

عضو جدید
دیرآمدی عزیز شب پیش مرده ام

چندین هزار مرتبه در خویش مرده ام



هیچ آتشی به کلبه متروک من نماند

عمری ست زیر پنجه ی تشویش مرده ام



این بار ِ چندم است که تشییع می شوم !

از سالیان دور کم و بیش مرده ام



عنوان پوچ ِ «زندگی شاعرانه» را

بر خویش بسته قافیه اندیش مرده ام



شعرم شناسنامه عشقم قبول کن

برگی ست سبز ، تحفه درویش ، مرده ام



از دورها سیاهه ارواح می رسند

لب وا کنم به فاتحه خویش مرده ام
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام انگار یک عمرست تنها مانده ام
غرق تابوتی از آجر بوده ام جا مانده ام
پیش چشم کور این آئینه ها آخر شکست
خرده هائی از وجودم آنچه بر جا مانده ام
بوی غربت از صدای خنده ی لب می چکد
طعمی از سردی نموری باز اما مانده ام
یک نفر من را از این سردرگمی بیرون کند
خوب دنبالم بگردد رفته ام یا مانده ام
سردی این کاغذ برفی چه کشدارست و گس
کوله بارم را نبستم لنگ امضا مانده ام
عاقبت آخر شد اما این معما حل نشد
من جسد بودم چرا دور از کفن ها مانده ام؟
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
به پرواز شک کرده بودم من
به هنگامی که شانه هایم
از وبال بال
خمیده بود
در پاکبازی معصومانه گرگ و میش
شب کور گرسنه چشم حریص
بال میزد
به پرواز شک کرده بودم ...
 

amir fadaie

عضو جدید
من زنده بودم اما ، انگار مرده بودم

از بس که روزها را ، با شب شرمنده بودم



یک عمر دور و تنها ، تنها به جرم این که

او سرسپرده می خواست ، من دل سپرده بودم



یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم

از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم



در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد

گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم



وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد

کاش آن غروب ها را ، از یاد برده بودم
 

amir fadaie

عضو جدید
آن که ناتمام بر ایوان بود ، من بودم

آن که ناتمام در دیوان بود ، شعرم بود



آن که با باد به ناله آمد ، من بودم

آن که باد به ناله آورد ، شعرم بود



آن که غریب ناله ای بود ، من بودم

آن که آشنا ناله ای بود ، شعرم بود



آن که رفت و دگر شعری نگفت ، من بودم

آن که ماند و باز هم گفت ، شعرم بود



آن که دگر نبود ، من بودم

آن که هنوز بود ، شعرم بود



آن که در ناله ی باد تمام شد ، بیچاره شعرم بود

آن که در سوز باد سوخت ، بیچاره من بودم . . .
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
و من این تنهایی را دوست می‌دارم
می‌خواهم که خودم باشم
هیچ کس حتی نگاهم نکند
و نپرسد، خرت به چند؟
چرا که نه خری دارم
و نه سررشته‌ای از چند و چون.

این سرزمین خوبی‌هایی دارد
یکی این که
تو خودت هستی
تنها
تنها
تنها.
http://www.www.iran-eng.ir/images/misc/progress.gif
 

amir fadaie

عضو جدید
دلم اگر چه به هر واوه اي مقيد نيست

به اينكه « عاشقتم » ذره اي مردد نيست


به اين نتيجه رسيدم كه « دوستت دارم »

براي گفتن حسّم زياد هم بد نيست


تو مثل حادثه ي رو به ماه مي ماني

ستاره ای ، ... و غم ِ « آمد و نيامد » نيست


چقدر فاصله! عشقم! چقدر دلتنگم!!

نوشته اي كه تو را در خودم بريزد نيست


* * *

ببخش شاعرتم ، باز اگرچه مدت هاست ...

هنوز اين غزلم شكل آنچه بايد ، نيست


سروده هاي غزلگونه ام براي خودت

فقط « تو » لايق اين عاشقانه ها هستي
 

amir fadaie

عضو جدید
گذشت . . .

ساله هاي كه چشمانم به راهت ماند . . .

نياميدي و پير شد

تمام آرزو هايم

هر آنچه كه در تو مي جستم

و به خاك سپاردمش . . .

دلم را ، در تابوتي از جنس فراموشي

در سرزمين مردگان عاشق . . .

و گذشت

هر چه بود و هر چه گذشت بود

و مي گذرد . . . اين تلخي لحظه ها شوم تنهايي

در زماني كه كسي مرا به انتظار نشسته است

و تنها اين مرگ است

كه انتظار مرا مي كشد . . .
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
حیف که حوصله می خواهد
حرف زدن از چیزهایی که حوصله می خواهد
وگرنه می گفتم
خورشیدی که در کهکشان من می سوخت
سوخت...
 

amir fadaie

عضو جدید
پنهان شدی و در كلماتم رها شدی

با من رفیق بودی و از من جدا شدی



دیر آمدی به خاطرم ای نام ِ ناشناس

با من چه دیر دوست شدی ، آشنا شدی



روی لبم نشستی و من از تو بی خبر

چیزی شبیه بوسه ، شبیه دعا شدی



زیبایی ات به رنگ صدا و سكوت بود

در گل سكوت كردی و در من صدا شدی



رویای فاتحانه ی یک قلب ناامید

پایان عاشقانه ی یك ماجرا شدی
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
”روزی با هم خواهیم گریخت!

از این شهر خالی از شادی.

با تقدیر نبردی تن به تن خواهم کرد.

و پیروز خواهیم شد بر این سیاهی!”

و او رفت...

تا این گونه آخرین دروغهای یک گلادیاتور

در تاریخ ماندگار شود!!!
 
بالا