11000000 رای داشت، اما می خواست عامل «سیا» باشد/بنی صدر از انتقاد دانشجویان می ترسید

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
برخی از دانشجویان پیرو خط امام و تسخیر کنندگان سفارت آمریکا اقبالی نسبت به گزینه های حزب جمهوری برای ریاست جمهوری نشان ندادند و با این استدلال که بنی صدر رای بیشتری دارد، به وی رای دادند.

خیلی ها به بنی صدر رای دادند. از بعضی منسوبان به امام خمینی تا جریان های وفادار به انقلاب و خیلی از گروههای مردمی. اما امام به بنی صدر رای نداد. این را خودش در حکم عزل منتظری گفت:«والله به بنی صدر رای ندادم».

بیستم خرداد60 بود که امام در یکی از خردادهای پرحادثه فرمان عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا را صادر کرد.


موضوع چگونگی انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری زیاد پیچیده نیست. او همراه امام از پاریس آمده بود. نظریه پردازی می کرد. خود را به امام منتسب می کردو در نظرگاه مردم یکی از کسانی بود که می توانست اجرا کننده سیاسیت های امام خمینی باشد. سرعت انقلاب هم بی تاثیر نبود. اما رابطه یمان بنی صدر و دانشجویان کمی متفاوت تر از گروههای مردمی بود. بنی صدر دو روز پس از تنفیذ ریاست جمهوری اش، در 17 بهمن 58، افشاگری های دانشجویان از رادیو تلویزیون را ممنوع کرد.
شاید باور این قضیه سخت باشد؛ اما دانشجویانی که به خاطر جوسازی های گسترده علیه حزب جمهوری، به کاندیداهای مورد تایید نیروهای انقلاب (که قطعا بنی صدر در میان آنها نبود) اقبالی نشان ندادند و حاضر شدند به بنی صدر رای دهند، ماههای بعد با کلیدواژه «افشاگری» اسناد عدم کفایت بنی صدر را به مجلس تحویل دادند و به اصلی ترین جریان در خلع او از ریاست جمهوری تبدیل شدند.
خون دانشجویان به جوش امد وقتی به سندی دست یافتند که در آن قرار شده بود رییس جمهور کشور انقلابی شان در ازای دریافت ماهانه 1000 دلار به ماموران سیا مشورت دهد!

محمد هاشم پور یزدان پرست در این باره می گوید: تعدادی از بچّه‌ها آن موقع به علّت تهاجم وسیعی که توسط ضد انقلاب و حتّی بعض نیروهای خودی، نسبت به آیت الله بهشتی وجود داشت، دیدشان نسبت به حزب جمهوری اسلامی خوب نبود. این مسئله‌ای است که نمی‌شود آن را کتمان کرد، به خاطر همین تعدادی قابل ملاحظه از آنان با کاندیداهای حزب مخالف بودندکسی در صحنه نبود که توان مناسبی برای ریاست جمهوری داشته باشد. جلال الدّین فارسی با شبهة ایرانی نبودن از صحنه بیرون رفت و ماند ابوالحسن بنی صدر، تیمسار احمد مدنی صادق طباطبائی که برادر خانم مرحوم حاج سیّد احمد بود و خیلی جوان بود و به نظر نمی آمد بتواند این مسئولیّت را اداره کند و دکتر حسن حبیبی که دانشجویان ایشان را علیرغم سلامت نفسی که داشت، مناسب ریاست جمهوری تشخیص ندادند. چون کسی نبود که شرایط لازم را داشته باشد، بین بچّه‌ها تفرقه شد. یک عدّه از مردم هم به این دلیل می‌خواستند در انتخابات شرکت نکنند، امام یک جمله ای گفتند که همه باید رأی بدهند و اگر هم ­نمی­دانید که باید به چه کسی رأی بدهید، به هر کسی که فکر می‌کنید رأی اکثریت را می‌آورد، رأی بدهید.
محمد هاشم پوریزدانپرست از دانشجویان تسخیر کننده سفارت: من هم چون با توجّه به جوّ موجود و کلاهی که بنی­ صدر بر سر مردم گذاشته بود و خود را همراه امام و شخصی دیندار نشان داده بود، پیش بینی می­کردم که بنی‌صدر رأی می‌آورد، لذا به او رأی دادم و هیچ­گونه انگیزة دینی و سیاسی و حتّی علاقه­ای در این زمان به او نداشتم دیگران هم احتمالاً همین کار را کردند. البتّه درست نمیدانم.
معصومه نورمحمدی نیز حمایت دانشجویان تسخیر کننده سفارت از بنی صدر را اینطور تایید می کند. من خودم به بنی‌صدر رأی ندادم اما جرات نمی‌کردم در سفارت علنی کنم، یعنی همان موقع هم اکثر بچه‌ها به بنی‌صدر رأی دادند؛ اینطور نبود که بنی‌صدر دستش رو باشد اما به مرور در بحث جنگ خودش را نشان داد.
فروز رجایی فر می گوید، تنها رایی که به نفع دکتر حبیبی در صندوق مستقر در لانه خارج شده رای او بوده است: من چون زمانی که انقلاب در جریان بود برای تحصیلات به امریکا رفته بودم و آنجا درسی می‌خواندم وقتی که آنجا بودم از طریق انجمن‌های اسلامی امریکا و اروپا با کتاب های بنی صدر آشنا شدم. وقتی کتاب های بنی صدر را می‌خواندم به نظرم تفکرات او انحرافی می‌آمد. و نمی‌توانستم بپذیریم که مثل امام خالص است. چون که آن موقع 2 - 3 کتاب از امام خوانده بودم و با نظریات ایشان نیز آشنا بودم. در کل اعتقاد داشتم و می‌گفتم که بنی صدر با انقلاب صاف نیست و به زودی خودش را نشان خواهد داد. به طور کال من از همان روز اول جزو مخالفین بنی صدر بودم البته جزو مخالفین نهضت آزادی نبودم چون که انجمن اسلامی آمریکا از نهضت آزادی زاده شده بودو دکتر یزدی سرپرست آن بود و چون آنجا اینها دانشجویان را جمع می‌کردند و جوی مربوط به انقلاب داشتند با نوعی خوش‌بینی نسبت به آنها وارد ایران شده بودم و در جلسات هفتگی نهضت آزادی هم شرکت می‌کردم اما در این جلسات مثلا روزی رفته بودم که در مجلس خبرگان بحث ولایت فقیه مطرح شده و آقای مهندس عزت الله سحابی در داخل جلسه می‌گویند ما به هیچ وجه زیر بار چنین چیزی نمی‌رویم تشخیص می‌دادم که اختلاف در چه سطحی است چراکه خودم هم مطالعاتی داشتم. در مجموعه من با بنی‌صدر مخالف بودم و به همین دلیل وقتی بهشتی را مقایسه می‌کردم او را دوست داشتم. گفته می‌شود که در صندوق رای لانه در انتخابات ریاست جمهوری یک رای به حبیبی داده شده که من مطمئنم آن رای من بودم یعنی تا این حد من جزو مخالفین سر سخت بنی صدر بودم.


جو عمومی جامعه با بنی صدر بود. چون که مردم را فریب داده بود. بنی صدر رفت پیش امام و وقتی آمد بیرون گفت: که من برای ریاست جمهوری کاندیدا می‌شدم یعنی وانمود کرد که امام به او گفته‌اند که کاندید شود. بالاخره با فریبکاری بالا آمد، اما چون عجول بود نتوانست خیلی خویشتن دار باشد و کم کم به مقاصدش برسد. و همین که ریاست جمهوری اش تثبیت شد گفت که من 11 میلیون رای دارم. و کارهایی کرد که موجب شد در عرض کمتر از یکسال زمین بخورد و چهره واقعی اش آشکار شود.

یکی از تجمعات طرفداران بنی صدر
محمد هاشم پوریزدان پرست ماجرای جلسه ای که دانشجویان پیش از انتخابات با بنی صدر داشتند را اینطور روایت می کند: بنی‌صدر آمد و در جلسه­ای که در اتاق روابط عمومی برگزار شده بود، او را سؤال پیچ نمودند. در جواب یکی از سؤالات گفت: من می­خواستم مادر رضایی­ها، که مادر سه تن از رهبران و اعضای اوّلیه سازمان مجاهدین خلق بود را به سازمان ملل ببرم تا در آنجا کربلا به پا کنیم و قطب زاده با این تلویزیونش امام را تبلیغ کرد و امام ما را از پای پلکان هواپیما باز گرداند. مقصودش این بود که « امام تحت تأثیر تبلیغات قرار می‌گیرد » و تا این جمله را گفت همه به هم نگاه کردیم، همه متوجّه شدیم این آقا از ریشه خراب است و تا حالا به مردم دروغ می­گفته است و به امام اعتقادی ندارد.
[h=3]روزنامه وطن امروز[/h]
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچّه‌ها شروع به فعّالیّت کردند که بنی صدر را رسوا کنند، که متأسّفانه چند روزی بیشتر به انتخابات نمانده بود و کار از کار گذشته بود. اسنادی هم در سفارت داشت، امّا بچّه­ ها متأسّفانه سستی کرده بودند و قبلاً آن را منتشر نکرده بودند. بنی­صدر هم تا رأی آورد با دانشجویان در افتاد و تمام تلاش خود را کرد تا دانشجویان را منزوی بنماید و گروگان­ها را با کمک قطب­زاده از دست آنان بیرون آورده و اسناد را در اختیار خود بگیرد و موضوع را به نفع خود و دوستانش حل نماید.

تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابولحسن بنی صدر که در آن زمان ا ز اعضای شورای 15نفره ی انقلاب بود در دی ماه 1358به ریاست جمهوری رسید، مبارزه ای را آغاز کرد تا ما را مجبور به تحویل همه اسناد به دولت کند. وی نخستین بار این مسئله را در جلسات شورای انقلاب مطرح کرده و برای جلب حمایت از این طرح وقت و انرژی بسیاری صرف کرده بود. افرادی که به وی نزدیک بودند بعدها به ما گفتند تلاش بنی صدر برای دستیابی به اسناد تا چه حد برای آنها عجیب بوده است. او از همان ابتدا از مخالفان سرسخت این اقدام بود.
بالاخره مسئله را با امام که همواره کلید گشایش مشکلات لاینحل بودند،در میان گذاشتیم. امام خمینی فرمان دادند اسناد همچنان در دست ما بماند و افشاگری ها برای ملت ادامه یابد.
در واقع امام به ما دستور دادند بدون در نظر گرفتن افراد، همه چیز را منتشر کنیم. ایشان فرمودند:حتی اگر چیزی درباره ی من نیز پیدا کردید، افشا کنید.
امام در واکنش به تعطیلی افشاگری ها: اگر از من هم چیزی پیدا کردید افشا کنید

عزم ایشان ما را بر آن داشت تا اقدامی غیر معمول انجام دهیم. روزی در آذر ماه، رادیو اعلام کرد که دانشجویان پیرو خط امام می خواهند سندی را در ارتباط با امام افشا کنند. ما به چند تحلیل سازمان سیا درباره شخصیت امام برخورد کرده بودیم. همه ی این تحلیل ها در یک نکته اتفاق نظر داشتند :امام خمینی دارای اعتمادبه نفس و قاطعیت شگفت انگیزی است... او به هیچ قیمتی حاضر به فروش عقاید و سازش درباره ی دیدگاههایش نیست... تلاش های زیادی برای نزدیکی یا تأثیر گذاردن بر او بی نتیجه مانده است... تصمیمات و استراتژی های وی پیش بینی ناپذیر است.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از این اسناد درباره فردی بود که سازمان سیا از او با عنوانSD LURE/1 نام می برد. در دی ماه 1358، در گاو صندوق اتاق رئیس پایگاه سیا در تهران هفت سند درباره ی این فرد پیدا کردیم. نخستین سند به تاریخ 27 جولای 1979 به گزارش های ملاقات فردی به نام SD ROTTER که بعدها معلوم شد قشقایی است، مربوط می شد. وی مقامات سیا را به تماس با شخص دیگری با عنوان SD LURE ترغیب می کرد. در این سند شماره تلفن او و این نکته که برای اولین بار با وی در پاریس تماس گرفته شود، ذکر شده بود.

با کنترل این شماره تلفن متوجه شدیم متعلق به منزل جناب بنی صدر! است که به زودی به ریاست جمهوری ایران برگزیده می شد.
سند دیگر از او به عنوان یک منبع اطلاعاتی و تماس بالقوه نام می برد. یکی از و مأموران سازمان سیا با اسم رمز گای راذرفورد(اسم واقعی او ورنون کاسین بود) در پاریس و تحت پوشش یک تاجر به او نزدیک شده بود. SD LURE موافقت کرد که دوباره در تهران با او ملاقات کند. به موجب دومین سند، نخستین دیدار یک ماه قبل از انقلاب در دی ماه 1357 انجام گرفته بود. این سند نشان می داد که به بنی صدر گفته شده بود «راذرفورد تاجری امریکایی است و در دنیای تجارت و سیاست امریکا آشنایانی در سطح بالا دار.» در ادامه آمده بود:« به نظر می آمد او انقدر به راذرفورد علاقمند شده که با تقاضای ملاقات خصوصی با وی موافقت کند.» این جملات نشان می داد که بنی صدر می دانست با شخصیت ذی نفوذی ملاقات می کن. با توجه به تجربه به سیاسی وی، ممکن نبود از اهداف این ملاقات بی اطلاع باشد. براساس این اسناد راذرفورد در 12 ژوئن 1979 با SD LURE تماس گرفته و قرار شد وقتی به ظاهر از سفر هند باز می گردد با وی ملاقات کند. او تحت پوشش شرکتی به نام «کارور اسوشیتس» از ایران بازدید کرده و هدف این سفر کار کردن بر روی sd lure و تحویل او به یکی از افسران سفارت بوده است.» سایر اسناد جزییات توافق ها و اقداما ت پوششی برای ورود راذرفورد به تهران مربوط می شد. با وجود اینکه بنی صدر هیچ فرصتی را برای انتقاد از ما از دست نمی داد، تصمیم گرفتیم تا زمانی که مدرکی دال بر ملاقات وی با سیا نیافته ایم، این مسئله را افشا نکنیم. در حالی که می دانستیم به راحتی می توان بنی صدر را که در آن زمان کاندیدای ریاست جمهوری بود از صحنه خارج کرد.( این بخش از روایت ابتکار به لحاظ زمانی شاید محل تردید باشد، چرا که به روایت برخی دیگر، تعدادی از دانشجویان داخل لانه به بنی صدر رای دادند، چطور آنها می توانستند حتی با دانستن این اطلاعات حداقلی از بنی صدر وی را انتخاب کنند؟) در اوایل فروردین (یعنی زمانی که بنی صدر به ریاست جمهوری برگزیده شده بود) فرآیند بازسازی اسناد بیشتری را برملاساخت. نخستین سند، گزارش ملاقات راذرفورد با SD LURE در تاریخ 29 آگوست در خانه وی بود. در این ملاقات بنی صدر ضمن ابراز نگرانی های خود، شورای 15 نفره انقلاب را به دلیل ناکارآمدی مورد انتقاد قرار داده و همچنین مخالفت هایی را با امام ابراز داشته بود. سند دوم شرح ملاقات راذرفورد با تامس آهرن بود. چهارمین سند شرح ملاقات وی با بنی صدر بشمار می رفت. سند پنجم، ارزیابی راذرفورد/ کاسین درباره ملاقات هایش با او و خلاصه ای از نقاط ضعف و قوت وی بود:«او ]بنی صدر[ که جاه طلب و سیاستمداری زیرک است، ظاهرا با احتیاط و باتوجه به روزی که (امام خمینی) از صحنه خارج شود نقش خود را بازی می کند...او که توطئه گری کهنه کار است می تواند در آینده و در صورتی که حس کند انقلاب از اهدافش دور می شود انقلاب از اهدافش دور می شودیا برای وی منافعی وجود دارد، علیه انقلاب توطئه کند... می داند که باید با اطرافیان خود رفتار محتاطانه ای داشته باشد...این تردید احتمالا باعث خواهد شدهمه پل ها را پشت سر خود خراب نکند.» وقتی مجموعه کامل اسناد SD LURE تکمیل شد، آنها را به تامس آهرن نشان دادیم تا درباره آن نظر دهد. آهرن تاکید کرد که یکی از برنامه های دولت آمریکا، به ویژه سازمان سیا، تماس با شخصیت های ذی نفوذ در جنبش انقلابی بود. وقتی امام خمینی در پاریس حضور داشتند، به یکی از افسران بازنشسته سازمان سیا دستور داده شدبه فرانسه برود و با بنی صدر دیدار کند. وی خود را نماینده یک شرکت آمریکایی معرفی و اراز تمایل کرده بود تا با او درباره‌ی چشم اندازهای روابط اقتصادی با غرب صحبت کند. بنی صدر نیز موافقت کرده بود. آهرن افزود وقتی بنی صدر به ایران آمد، «ستاد سازمان سیا» تمایل داشت موضوع را دنبال کند و مسئولیت این پروژه به من سپرده شد. هدف نهایی ما استخدام بنی صدر بود، ولی برای رسیدن به این هدف مراحل مختلفی باید طی می شد. در مرحله نخست، وی مستقیما از قضیه آگاه نبود. او تنها به عنوان یک مشاور مالی که درباره مسایل سیاسی توصیه هایی دارد، خدمت می کرد. در مراحل بعد درباره‌ی مسایل مهم تر و حساس تر مورد مشورت قرار گرفته و توصیه هایی به او می شد.
آهرن به ما گفت که بنی صدر موافقت کرده در ازای دستمزد 1000 دلار در ماه به عنوان مشاور خدمت کند، ولی هیچ وقت پولی دریافت نکرد.
تامس آهرن یکی از عوامل سفارت آمریکا به دانشجویان گفت: بنی صدر موافقت کرده در ازای دستمزد 1000 دلار در ماه به عنوان مشاور خدمت کند، ولی هیچ وقت پولی دریافت نکرد.
آیا بنی صدر می دانست که با یک مامور سازمان سیا معامله می کند؟ این سوال را با آهرن مطرح کردیم. وی درپاسخ گفت: در آن موقع قرار نبود به بنی صدر اطلاع دهیم که با سازمان سیا طرف است. ولی این روایت مشکوک است. گام غیر متعارف پیشنهاد 1000 دلار دستمزد ماهیانه، یک امر کاری متداول نبود. مسلما این پیشنهاد بد گمانی یک اقتصاددان حرفه ای آشنا با غرب را برمی انگیخت.

مسئله مشکوک دیگر محتوای سوالی بود که پرسیده شد. اگرچه قرار بود محتوای این سوالها و مشورتها ماهیت اقتصادی داشته باشدف ولی در واقع سیاسی بوده و ارتباطی به مسائل اقتصادی نداشت. درچندماه قبل و پس از پیروزی انقلاب، سازمان سیا تماس خود را با بسیاری از شخصیت های ذی نفوذ طرفدار غرب در دولت حفظ کرده بود. ولی تلاش این سازمان برای تاثیرگذاری بر سیاست گذاران اصلی به ویژه امام بیهوده به نظر می رسید.
بنی صدر در جلسه کنگره آمریکا
محمد هاشم پوریزدان پرست سندی که در رابطه با بنی صدر بدست آمده بود را تایید می کند: ابوالحسن بنی صدر از طرفداران پر و پاقرص مصدّق و عضو جبهة ملّی. از ابوالحسن بنی‌صدر هم یک سند در آمد که یک مأمور سیا بنی‌صدر را با حقوق ماهیانة هزار دلار ‌به عنوان مشاور اقتصادی استخدام کرده است. شیخ الاسلام می گوید که بچه های لانه تلفن های بنی صدر را شنود می کردند :
تلفن های بی سیم بنی صدر را شنود می کردیم البته آن موقع گفتند شما حق این کار را ندارید بنابراین بچه ها نوارهایش را از بین بردند اما خوب کسانی که این کار را انجام دادند بنی صدر را شناخته بودند. ما در اسنادی که به دست آوردیم متوجه شدیم آمریکایی‌‌ها به آقای بنی صدر بدون اینکه از او درخواستی داشته باشند پول داده بودند و ما همین اسناد را برای استیضاح آقای بنی صدر به مجلس دادیم
 
بالا