10 فیلم عاشقانه ای تاریخ سینما

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
فیلم های ملودرام یا به تعبیر عوام عاشقانه، همواره نقش موثری در تاریخ سینمای جهان چه به جهت توجه منتقدان به محتوای اثر و چه به لحاظ استقبال مخاطبان سینما از کلیت آن به عنوان یک اثر سرگرم کننده داشته است. در گزارش پیش رو از 10 فیلم ملودرام که در نظرسنجی های سایت ها و مجلات سینمایی همواره در راس آثاری با موضوع مشابه قرار داشته اند به آرامی گذر می کنیم.

1| کازابلانکا



سال1942 و با کارگردانی مایکل کورتیز، راوی ماجرای عاشقانه یی در گیرودار جنگ دوم جهانی شد. کازابلانکا با هنرنمایی دو هنرپیشه نامدار تاریخ سینما همفری بوگارت و اینگرید برگمن درخشید و در شمار ماندگارترین فیلم های کلاسیک سینما جای گرفت. کازابلانکا از آن دسته رمانس های نایاب در تاریخ سینماست که پس از گذشت 66 سال از زمان ساختش هنوز طراوت و شادابی خود را از دست نداده. راز ماندگاری آن را باید در تبدیل شدن شخصیت هایش به اسطوره جست وجو کرد، اسطوره هایی که هر گاه آنها را می نگری گویی هنوز زنده اند. هشت نامزدی اسکار و سه جایزه اصلی بهترین فیلم سال، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه بخشی از سهم کازابلانکاست.

2| بر باد رفته

اگر نام این فیلم را بزرگ ترین ملودرام تاریخ سینما بگذاریم، گزاف نگفته ایم: «بر باد رفته» محصول جاه طلبی تهیه کننده بزرگی به نام دیوید اُ. سلزنیک است. عظیم ترین نمایش تاریخ امریکا بر پرده سینما را می توان در این فیلم مشاهده کرد. فیلم به شدت به رمان مارگارت میچل وفادار است و ویکتور فلمینگ، کارگردان فیلم در سال 1939 آن را بی هیچ کم و کاستی به نمایش گذاشته است. بر باد رفته یادگار روزهای طلایی هالیوود است. ملودرام های بزرگ همواره پس زمینه های بزرگ دارند و چه پس زمینه یی بزرگ تر از وقایع خونبار جنگ های داخلی امریکا. نامزدی 13 اسکار و ربودن هشت جایزه اصلی بخشی از عظمت بر باد رفته را به معرض نمایش می گذارد. فیلم تا پایان ماه مه 1941، بیست میلیون دلار فروش کرد و جزو موفق ترین های تاریخ سینما در گیشه شد.

3| سابرینا


یکی از لطیف ترین ملودرام های تاریخ سینما، اثر فوق العاده یی از بیلی وایلدر که در سال 1954 جلوی دوربین رفت. طلسم فیلم امروز هم به همان قوت سابق است. فیلم با زیبایی تمام طراحی شده و اُدری هیپبورن بازی مسحورکننده یی دارد. فیلم سرشار از برازندگی و جذابیت است، یک درام عاشقانه که آرام آرام زیر پوست تان تزریق می شود و شما را قلقلک می دهد. حضور همفری بوگارت بداخلاق در کنار ویلیام هولدن سرزنده و شوخ هم به فیلم جلوه یی ویژه بخشیده است. نامزدی شش جایزه اسکار و کسب اسکار از جمله موفقیت های این فیلم است. «سابرینا» را باید جزو آثار ماندگار وایلدر به حساب بیاوریم.

4| بلندی های بادگیر


اقتباسی از رمان امیلی برونته، نویسنده شهیر انگلیسی که در سال 1939 مقابل دوربین ویلیام وایلر - که بعدها با «بن هور» به اوج شهرت و افتخار رسید - رفت. بسیاری عقیده دارند همزمانی پخش این فیلم با «بر باد رفته» آن را به ناکام بزرگ اسکار تبدیل کرد. این عشق تراژیک دوره ویکتوریایی با فیلمبرداری سیاه و سفید و اسکاری گرگ تولند روی پرده کاری دیدنی است. لارنس اولیویه ادعا کرد در این فیلم از ویلیام وایلر یاد گرفت چگونه بازی کند. فیلم لحظات به یادماندنی زیادی دارد. «بلندی های بادگیر» در 1954، 1970 و 1998 هم بازسازی شده است اما هیچ کدام گیرایی نسخه کلاسیک وایلر را ندارند.

5| تعطیلات در رُم


اثری دیگر از ویلیام وایلر ساخته شده به سال 1953. فیلم پر از لحظات ناب رمانتیک است و بازی های فوق العاده گریگوری پک و رادی آلبرت به آن جلوه یی ویژه بخشیده است. شاید بتوان مدعی شد این فیلم بهترین ملودرام فانتزی تاریخ سینماست. ویلیام وایلر چیره دستانه این فانتزی کلاسیک را به تصویر می کشد. یکی از شاخصه های اصلی ملودرام وایلر بی مرز بودن آن است که هر سن و ملیتی را با خود همراه می کند و به شب های رم پیوند می زند. 10 نامزدی اسکار و سه جایزه بهترین بازیگر زن، بهتــریــن فیلمنامه و بهترین طراحی لباس، عیار این ملودرام را کاملامشخص می کند.

6| رومئو و ژولیت


بسیاری این فیلم را بهترین اقتباس از تراژدی عاشقانه ویلیام شکسپیر می دانند. فرانکو زفیرلی در این فیلم که در سال 1968 جلوی دوربین رفت به خوبی لایه های زیرین شاهکار شکسپیر را کاویده و آن را به تصویر می کشد. اوج نبوغ زفیرلی در هدایت بازیگرانش است: الیویا هوسی 17 ساله و لئونارد ویتینگ 15 ساله تحت رهبری او بهترین بازی های خود را در نقش اسطوره های عشق و معصومیت به نمایش می گذارند. داستان کلاسیک شکسپیر با فیلمبرداری درخشان دی سانتیس و موسیقی درخشان و سوزناک نینو روتا در این فیلم جلوه یی دیگر یافته است. فیلم نامزد چهار جایزه اسکار و برنده دو جایزه برای فیلمبرداری و بهترین طراحی لباس شد.

7| داستان عشق


به خاطر اقتباس های متعددی که بعدها از این فیلم شد امروز داستان آن نخ نما به نظر می رسد اما در زمان خود غوغایی به پا کرد. این اثر جزو آن دسته آثاری است که از کتابش بهتر شد. موسیقی فوق العاده فرانسیس لای بعدها از خود فیلم هم مشهورتر شد، که تنها اسکار فیلم به او تعلق گرفت. «داستان عشق» که سال 1970 توسط آرتور هیلر کارگردانی شد، از آن دسته ملودرام های تراژیک است که تمام سعی اش جاری ساختن اشک بیننده است و البته که در این کار موفق است. کارگردانی هوشمندانه و دقیق آرتور هیلر ، داستان اریک سیگل را روح تازه یی بخشید و توجه او به جزییات و هدایت خوب بازیگران، اثر قابل قبولی را مقابل دیدگان مخاطب قرار داد. «داستان عشق» با هنرنمایی رایان اونیل و الی مک گراو نامزد هفت جایزه اسکار شد.

8| دختر خداحافظی


«دختر خداحافظی» یک کمدی رمانتیک گرم و کم نظیر با فیلمنامه فوق العاده نیل سایمون است که به نوعی اوج گفت وگونویسی و کشمکش شخصیت ها در آن اتفاق می افتد. فیلم یک ملودرام موقعیت است و داستان انسان هایی که شرایط اجباری موجب بازگشت آنها به زندگی می شود. بازی مارشا میسون و ریچارد دریفوس بی نظیر است. فیلمنامه و بازی ها آنقدر قوی است که کارگردانی کم نقص هربرت راس کمتر به چشم می آید. این فیلم در سال 1977 نامزد پنج جایزه اسکار شد که دریفوس جایزه بهترین بازیگر مرد را از آن خود کرد.

9| وداع با اسلحه



«وداع با اسلحه» آخرین فیلم بزرگ سلزنیک بر پرده سینما، داستان عشقی - جنگی ارنست همینگوی در فیلمی از چارلز ویدور است. فیلم که در سال 1957 ساخته شد به اندازه کتاب گرم و آتشین است. فیلمنامه بن هکت فوق العاده است و جنیفر جونز و راک هادسن به نقش های خود کاملامسلط هستند. حضور ویتوریو دسیکا هم در این فیلم در نوع خود جالب توجه است. «وداع با اسلحه» از آن ملودرام های تراژیک جنگ جهانی است که هیچگاه از یاد نمی رود. دیدن فیلم هایی که از آثار همینگوی ساخته می شوند، هر بار تجربه یی تازه است.

10| یک شب اتفاق افتاد


یک درام عاشقانه از فرانک کاپرا که در سال 1934 توسط او کارگردانی شد. «در یک شب اتفاق افتاد» نخستین فیلمی است که هر پنج جایزه اصلی اسکار را از آن خود می کند. موضوع فیلم، داستان عشق یک خبرنگار و یک دختر تنهاست که در سفری با اتوبوس لحظات درخشانی را بر پرده سینما بر جای می گذارد. کلارک گیبل و کلود کولبرت در این فیلم حضوری درخشان دارند. فیلمنامه عالی روبرت ریسکین نیز بر اساس داستان «اتوبوس شب» ساموئل هاپکینز آدامز پر از گفت وگوهای ظریف و زیباست.
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
افتخارات سنما

افتخارات سنما

این روزها نام کارگردان عزیز و برجسته کشورمان جناب آقای اصغر فرهادی پی در پی به چشم میخورد. کارگردان فهیم و ارزشمندی که بی شک آثارش توانسته بر مرتفع ترین قله های سینمایی جهان بایستد و نماینده ای شایسته برای سینمای کشوری باشد که سالهاست از عصر طلایی خود عبور کرده و آرزومندیم که به روزهای پرشکوه خود بازگردد.
روزهایی که فیلم عالی ساختن برای سینمای ما عادی بود.سینمای معناگرا و معرفت جو حاصل فرهنگی بود که فیلم به مثابه ی ادبیات نوین پرچمدار فاخرترین و ارزشمندترین آثار فرهنگی عصر حاضر گشت و در این دیار آثاری خلق شد که هر یک به فراخور دغدغه های خالقش کلکی نقش آرا گشت بر بوم عظیم هنر این سرزمین طرحی نو را رقم زد.
گوشه گوشه اش گلستان است که باغبانانش عمر با عزت خود را در این باغ پرشکوه ایرانی سپری کردند و مگر میتوان این ممارستها و ریاضتهای روحانی را در سخن گنجاند. تاریخ خود بهترین داور برای اثبات حقانیت این زیباییهاست.
از روزی که اولین کارگردان ایرانی یعنی آوانس اوگانیانس فیلم آبی و رابی را بر پرده ی نقره ای سینما برد تا امروز 86 سال میگذرد. 86 سالی که تاریخ سینمای ایران در آن رقم خورده اما حکایت مهجور بودنش همان حکایت حاجی آقا آکتور سینماست که علیرغم ارزشمندی فراوان این اثر در هیاهوی اولین فیلم ناطق ایرانی یعنی دختر لُر گم شد وتوفیق چندانی بدست نیاورد. چرا اکثریت قابل توجه مخاطبان سینما میخواستند از مُد پیروی کنند و جدیدترین را تجربه کنند. فیلم دختر لُر به کارگردانی اردشیر ایرانی و نویسندگی عبدالحسین سپنتا در بمبئی ساخته شد و با نام جعفر و گلنار به شهرت رسید.
اما داستان گلنار همان حافظه تاریخی هنر سرزمینیست که راهزنان آنرا ربودند و خواستند از آن ابزاری مهیا کنند برای اهداف و سرگرمیا و لذایذ خود. با این حال دوشیزه پاکدامن هنر ایرانی همچون گلنار از گذشته تا به امروز خود را حفاظت کرده.
اما در دلش زخمهای عظیمی برجای مانده که هر یک روایتگر داستانهایی تراژیک از سرگذشت اوست.
باری تاریخ پرشکوه سینمای ایران نیز از این قائله مستثنی نیست راهزنانی که در همه ادوار میخواهند از هنر سینما به نفع اهداف خود بهره کسی کنند و آنگونه که میخواهند بر آن رنگ زنند.
از دیگر سو متولیان و اجرا کنندگان مشهورترین فستیوالهای جهانی سینمایی آنچنان که شایسته بوده به سینمای ایران توجه لازم را نشان نداده و نه تنها در جهت حمایت از آن حرکتی صورت نگرفت که تلاشی مضاعف برای عقب نگاه داشتن آن صورت گرفت.
سینمایی که در خود ابراهیم گلستان - داریوش مهرجویی - علی حاتمی - سهراب شهید ثالث - بهمن فرمان آرا - ناصر تقوایی - بهرام بیضایی - امیر نادری - عباس کیارستمی - جعفر پناهی - کیومرث پور احمد - ساموئل خاچیکیان - کمال تبریزی - هژیر داریوش - پری صابری - ابراهیم حاتمی کیا - مجید مجیدی - رسول ملاقلی پور - داریوش فرهنگ - بهمن قبادی - مسعود کیمیایی - رخشان بنی اعتماد - فریدون گله - محسن مخملباف - رضا میرکریمی - داوود میرباقری - مازیار میری را پرورش داده و تنها بعنوان بخشی از بدنه ی گذشته ی خلاق و پرشکوه گذشته ی خود میداند از خلاقیت امروز اصغر فرهادی متعجب نمیشود و اگر مبهوت شدنی باشد باز میگردد به آنها که با تاریخ سینمای ایران آنچنان که باید آشنا نیستند.
حالا این بانوی کهنسال شاهد آنست که یکی از فرزندانش توفیقاتی را کسب میکند که باید در گذشته نیز دیگر فرزندان از او بی بهره نمیماندند. افسوس که چنین ثمره های گرانسنگ آنچنان که شایسته بود مورد دیده نشد و مورد عنایت همان متولیان جهانی قرار نگرفت. هر چند که از پس همه این ناملایمتیها جهان میداند که کارنامه سینما ایران بسیار غنیست. اصغر فرهادی باردیگر توفیق یافت تا بر صدر بهترینهای جهان بایستد و همگان را شگفت زده کند. فرهادی رسم شاگردی را به جا آورد و جایزه ی خود را تقدیم به بزرگانی کرد که معماران حقیقی سینمای ایرانند.
آنها که با همه محدودیتهایشان با سینما فلسفه گفتند و شعر سرودند و ساز زدند و آواز خواندند و نمایش دادند شادیهای سطحی و غمهای عمیق این بانوی پاکدامن را که سالخوردگی تا حدودی از زیبایی چهره ی جوانش کاسته اما همچنان برق نگاهش دل انگیز و دوست داشتنی است. همان برق نگاهی که در خود جدایی نادر از سیمین و فروشنده اصغر فرهادی را به تصویر میکشد.
تبریک به جناب اصغر فرهادی بزرگوار که برای نگارنده تنها صفحه ایست از این کتاب قطور.او و هنرش را ستایش میکنم اما همیشه اینرا بخاطر میسپارم که ترسیم زندگی و مرگ و آشتی و دلدادگی و محبت و ایثار و جانبازی و شهادت و هر آن مفهوم متعالی دیگر که برای همه ی انسانها مقدس است بارها و بارها به سبب بزرگان ما به شیواترین اشکال ممکن گفته شد اما انگار بخت یار فرهادی بود چرا که متولیان نابینا و ناشنوا حاکم بر چنین فستیوالهایی تازه به هوشیاری رسیده اند.
 

Similar threads

بالا