*** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ ***

sar sia

کاربر بیش فعال
پر و پا بسته مرغي در قفس بودم در اين دنيا
به شب هاي سكوت كاروان تيره بختيها
سرا پا نغمه ي عصيان ، جرس بودم در اين دنيا
به فرمان حقيقت رفتم اندر قبر ، با شادي
كه تا بيرون كشم از قعر ظلمت نعش آزادی
 

sar sia

کاربر بیش فعال
نمی دانم چرا دیگر من از دنیا نمی ترسم
گمانم رو شده دستش از این زیبا نمی ترسم
حقیقت می برد آیا و یا غرق مجازم من
که از افکار هول انگیزِ بی پروا نمی ترسم
در اینجا بس که رنجیدم فرو رفتم به تنهایی
نه از نوکر ، نه از کلفت ، نه از آقا نمی ترسم
از اینجا کشتی بی بادبانم می برد من را
نه دیگر هرگز از درجا زدن یک جا نمی ترسم
سیاهی می رود من هم امیدی بر سحر دارم
دوباره مدعی هستم من از فردا نمی ترسم
ز بس زخمم زده خنجر و یا چشمان ویرانگر
نه از دشنه نه از ویرانگر شهلا نمی ترسم
بیا در فرصتی دیگر کمی با من مدارا کن
که اینجا فرصتی آمد شدم بینا نمی ترسم
"وصالت" را طلب کردم جوابم را چنان دادی
که دیگر هرگز از پنهانی و پیدا نمی ترسم
 

sar sia

کاربر بیش فعال
ای دل به تو گفتم که مرو از پی دلدار
دیوانه شوی نیست ترا مونس و غمخوار
حرفم نه شنیدی و بلرزید وجودت
برحس نگاهی شده ای سخت گرفتار
فریاد مکن دل، رهِ عشاق دراز است
در پیچ و خم عشق نشسته غم بسیار
با چشم بگو اشک نشوید اثر رنج
شاید که کند خون مددی بر تو دگربار
افسانه شود قصه ی عاشق به تحمل
از شکوه به بزم دگران دست نگه دار
جعفر شنود درد تو ای عاشق همراه
شاید کند آسان گذر از این ره دشوار
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بپرس دوستم داری؟
بگذار بگویم من؟
شما را؟
به جا نمی آورم!
ولی ...شما چقدر زیبایید!
به فنجان قهوه ای دعوتتان کنم؟
لبخند بزن
بگو با کمال میل
بیا دوباره برای اولین بار ببینمت!
در همان دیدار دلت را ببرم
بگذار اولین دوستت دارم را دوباره بگویم!
باز هم عاشقت شوم!
تو یک لبخند که بزنی
من هر صبح آلزایمر میگیرم و تو یک عمر اولین و آخرین عشقم خواهی بود!
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه روزی دل به من دادی حالا میگی دلت سیره
کسی چیزی رو میبخشه
که اونو پس نمی گیره
منم عاشق ِ تب دارت یه عمریه دوست دارم
دلم پیش ِ دلت گیره
یه جورایی گرفتارم
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
💕دیدم تو را
که بال کشیدی به آسمان
از پشت میله قفسی عاشقت شدم
حالا من و خیال تو ...
هر شب نشسته‌ایم چشم انتظار
تا برسی ؛عاشقت شدم ...
 

sar sia

کاربر بیش فعال
شب یلدای منی، بی تو بهارم نرسد
ز غمت خواب به این چشم خمارم نرسد
رنگ سرخ لب تو قرمزی جام شراب
ترسم آخر به من آن طعم انارم نرسد
چه خوش آن شب که ز لعل لب تو نوش کنم
بار الها ، به سحر این شب تارم نرسد
منم و ساغر و عشق و صنم و بی تابی
کاش امشب به من آرام و قرارم نرسد
شمع چشمان تو را دیدم و پروانه شدم
رحم کن تا که به جان ، شعله ی نارم نرسد
کی توانم ببرم دل ز تو ای ساحر عشق
گر به من معجزه از مهره ی مارم نرسد
شاهد از غیب ندا داد که بر خواب و خیال
دل نبندم که چنین مژده ی یارم نرسد
گفتمش مژده ی وصل تو غم جان من است
که مرا زین غم جان فکر فرارم نرسد
فال یلدا زدم و حیف نمی دانستم
بهر این دل ، غزل قافیه دارم نرسد
شعر چشمان تو شد فال من و می ترسم
مرغ آمین تو بر کوی مزارم نرسد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی از عشق ممنونم، درست شکوندم اما یه چیز میدونم، روزی که فرزندم عاشق بشه جای گفتم چرا فقط میگم نترس هوات دارم!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
درست ترین روش زندگی دقیقا چیه؟!
اگر جوابش میدونستم خوب بود، اما این سوال همیشه بی جواب میمونه و بیشتر من میترسونه
اصلا شاید روش درست وجود نداره و هر وقت فکر میکنم این روش درسته، فقط در اون زمان درسته و چند سال بعد بگم نه اشتباه بود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پشت تمام خنده هام هیچی نیست
ولی یه روزهایی حتی حوصله خندیدنم ندارم
پس زیاد روی صبر من حساب نکن
یه روز دیدی حتی ردپامم پاک کردم
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بلوغ شعر من
ساقه ها ي بي گل را از باغچه ي قلبمان چيدم
ساقه هاي بي گل همان انحطاط ما بود!
ساقه هاي بي گل اندوه ناگهاني مابود!

فنجان قهوه ي تلخ فالي براي ما نداشت!
ميعادگاه ما جايي براي ما نداشت!

حال كه قلبمان كنايه از باغچه است
با امدنت ميخواهم برويد
ساقه هاي پرگل جاويد عشق
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کسی ﺑﺎﻭﺭ نمی‌ﻛﻨﺪ
ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ می‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ
ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ.


▪️احمدرضا احمدی
 

sar sia

کاربر بیش فعال
آه، ای آزادیِ ما بچه ها
زود رفتی از خیالِ کوچه ها


باز هم آغازِ خیسِ یادها
قصه یِ آلونکِ شِمشادها

لحظه ی بازیِ ترسِ گرگ و میش
در بهارِ سالِ خوبِ شصت و شیش

یک به یک در نقشِ آن گرگِ بَلا
بره یِ سرگشته یِ پخش و پلا

گاهگاهی اصغرِ ما گرگ بود
پیشِ چشمِ بچه ها،سارا رُبود

دوست دارم گرگ باشم گرگِ پیر
آنکه شد در قصه یِ بابا، اسیر

یا که روزِ بعد از آن دعوایِ سخت
قصه یِ شاه و پری و تاج و تخت

بعد از آن بازیِ سختِ روزگار
هر کسی راهی شدیم و رهسپار

راهیِ بازیِ پوچِ دردها
نقشِ اول ها،تمامِ مردها

سگ دو از آنسو بِسویِ شهرها
واردِ بَنگِ سیاهِ زهرها

خاطراتِ خُفته یِ دورانِ دور
طعمِ شیرین و گَسِ آلویِ شور

فصلِ دیرینِ بهارِ رنگ ها
کودک و شیشه میانِ سنگ ها

مادرِ خوبم بیا من را بِبَر
پیشِ آن لولویِ زشتِ پشتِ در

زیرِ چترِ آبی و خاکستری
چادرِ زیبایِ مهتاب و زری

آه، ای آزادیِ ما بچه ها
زود رفتی از خیالِ کوچه ها
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لا تعشقنی بعینک، ربما تجد اجمل منی....
اعشقنی بقلبک، فالقلوب لاتتشابه ابدا

با چشمانت عاشقم نشو، ممکن است زیباتر از من پیدا کنی
با قلبت عاشقم شو، چون قلب ها هرگز شبیه هم نیستند...

نزار قبانی
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ...
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ !
ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺿﻌﻒ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﯼ
ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﻋﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...
ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﺶ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...
ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻩ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﭘﺎ ﺩﺭ ﮐﻔﺶِ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﻭ ﺟﺎ ﺧﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ
ﺟﺰ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻦ... .
ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ
ﺳﺎﮐﺖ ﺍﺳﺖ
ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
 
Similar threads

Similar threads

بالا