*** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ ***

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرام تر ای روزگار !
من هنوز یه عالمه حرف ناگفته دارم و کار ناکرده...
هی روزگار!
چقدر زود زود از روی مهر های تقویم من گذر می کنی!
آرام تر ....
آرام تر........
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عمر من...
من به خود میبالم که در این گوشه دنیا به امیدی زنده ام که فقط خود
دانم،نه عشق هست نه آرزو چرا که عشق را هوس گرفته و آرزو را
روزگار!!!!!!!!!!!!!!
به که گویم که دلم می خواهد آسمان باشیم نه
ابر...کاش سهراب مرا میفهمید تا به جای تاشقایق هست زندگی باید
کرد می گفت تا دل شادی هست زندگی باید کرد چرا که شقایق ها
باختند بازی این دنیا راو چنان له شدند در زیر پای من و تو و
هوس که دگر جانی برای عاشق شدن نمانده برایشان .
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر دوست داشتن تو خوب است.
دوست داشتن تو
ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست.
دوست داشتن تو
عین ساعت تحویل سال است.
ــ همیشه منتظرش مانده ایم.ــ
دوست داشتن تو
عیدی اول فروردین است.
کاش همیشه عید بود.
کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم.
تو را دوست دارم
زمین از چرخیدن می ماند.
و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند.
تو را دوست دارم.
سیب ها
همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند.
چلچله ها کوچ نمی کنند.
وقتی تو را دوست دارم
دختر کوچک آسمانم هنوز.


فخری برزنده
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به من یاد بده شاعر باشم !
به من یاد بده عاشق باشم !
به من یاد بده آغوشت را بلد باشم !
من از گم شدن
توی واژه هایی
که ” تو ” در آنها نیست
می ترسم
سیاووشــ خاکسار
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
ﺗﻮ ﻣـيﺩﺍﻧﯽ..

ﺣﺘــﯽ ﺍﮔﺮ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺍﻡ !ﺣﺎﻻ ﺑﺒﯿـــﻦ..

ﻧﺒـــﻮﺩﻧﺖ ،ﺑﺎ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ....!
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز

گاهی حتی با دلتنگیات هم لجبازی میکنی
تمام ثانیه هایت هم که تنگ شود هی میگویی الان است که نگرانم شود
دیگر باید سراغم را بگیرد
گاهی دلت میخواهد دلش را به شور بندازی
و به شوق بیایی از این همه خواستن
گاهی ……
گاهی ……
گاهی ……
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعرم
همهمه ی پنهان توست
گل شب بوی من!
می خواهم تو را
در عبور عطر شبانه ام بشناسند.

 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
صدایم میزد: ‌”گلم”!
گلی بودم در باغچه ی دلش، اما...
او باغبان عاشقی نبود،
گاهی سر میزد و دل میبرد،
سالها بعددانستم که من تنها نبودم، او باغبان گل های زیادی بود!
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست داشتن
کتابی
که حروفش از برف است
در تاریکی راه می رویم
با حرارت انگشت های مان می خوانیم.

(محمد شمس لنگرودی)

 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شاعر هم می داند سارا نمی ماند...

شاعر هم می داند سارا نمی ماند...

سارا نبودی
چشم گریان را ببینی
آن قدر باریدم که
باران را ببینی

وَللَـه
که بی تو
شهر،
خود را
حبس می‌کرد
بهتر!
نبودی
بغضِ طهران را
ببینی

تهران مان،
طهران نشد
بهتر!
نبودی
این راهزن،
این راه بندان را
ببینی

بی‌بی
به چشمان تو دل خوش کرده
سارا!
کافی‌ست
عکس لای قرآن را ببینی

رفتی...
لَقد...
ماندم...
خَلَقنا....
فی کبد را
از بر شدم
تا رنج انسان را ببینی

بی‌بی
خودش می‌گفت:
سارا قسمت توست
بی‌بی
خودش می‌گفت:
فنجان را ببینی

از ترکه‌ها
بر پای سارا می‌نویسی
وقتی که
کابوس دبستان را ببینی

آن‌قدر
پشت پنجره ماندم که شاید
یک لحظه
این سوی خیابان را ببینی

راضی
به مرگت می‌شوی
مانند سارا
وقتی نخواهی
خان چوپان را ببینی

وقتی که دیدم
زود سرما می‌خوری،باز
تقویم را
بستم
زمستان را
نبینی

سید احمد حسینی:gol:2444.jpeg
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تولد ولی غمگین



اجازه نخواهم داد کسی پا در دنیای من و خدایم بگذاردنذری بود بین من و خودش ادا نشدگرچه نخواست دلم برای یکبار رنگ شادی را ببیندگر چه رسم بندگی را نیاموختم
"
اما اگر کفر نیست"اوهم بنده نوازی نکرد!...گرچه دنیایم کوچک است،گرچه زیبا نیست،گر چه دلگیر استاما!
...
هر چه هست من تسخیرش کرده ام.می دانم نیمه پر لیوان زندگی امخالی شد.می دانم هستم نیست شد.می دانم بودنم نابود شد.و خوب می دانم نباید عذر خواست.چرا که نیمه پر لیوان را من خالی نکردم.
"
قضا بلا بود"افتاد و شکست.من هم شکستم اما اشک نریختم.چرا که مدت هاست سردم !سرد سرد!تمام وجودم قندیل بسته...هرگز نخواهم گذاشت کسیپا میان دنیای سردم بگذارد!....
خیلی تونت سرچ کردم چی بزارم براامروز که اصلاهم برام روزخوبی نیست.چیزی پیدانکردم.دقیقا26سال پیش توهمچین روزی پاگذاشتم تودنیای ازبی کسی ها.راسته میگن تنهامیایم تنهامیریم
امروز شاید حالم ازبقیه روزا بدترباشه امروزتولدمه ولی اصلنم خوشحال نیستم پس خواهش میکنم ازهمتون اگرنظری گذاشتین شروع
نکنین نصیحت کردن وقتی حتی نمیدونین درد من چیه.امروزتصمیم گرفتم برخلاف قبل هرکسی هرنظری دادبهش جواب بدم.
اول ازهمه ازیه دوست تشکرمیکنم که این شعروبرای تولدم سروده.
تفحص در گل و گلخانه کردم ندیدم هیچ گلی مانند مریم
شمیم عطر او در زندگانی به زخم های وجودم گشته مرهم
ممنونم دوست من!!!
گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم ؛ شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !
کنج گلویم قبرستانیست پر از احساس هایی که زنده به گور شده اند به نام بغض !
سیلی واقعیت رو درست اون وقتی می خوری که وسط زیباترین رویا هستی
بـزرگ که میشــــوی ؛
غصـه هایت زودتـر از خـودت قـد می کشــند ،
درد هـایت نــیز !
غــافل از آنکه لبخــندهـایت را ،
در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــذاشتــی … !!
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا آخرین لحظه ی عمرم ...

تا آخرین لحظه ی عمرم ...

تا آخرین لحظه ی عمرم

عشقتُ تو بغل میگیرم

اون لحظه ای که دستامون جدا شه

بدون که آروم دارم میمیرم...
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز
به چه مشغول کنم
دیده و دل را که مدام
دل تو را می طلبد
دیده تو را می جوید . . .

 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عكست را با خودم دارم
همراه صدای ضبط شده ات را
و هر روز
به انجمن های ادبی سر میزنم!
گوشه ای شاعری را گیر میاورم...
عكست را نشان میدهم
و سكوت ضبط شده ی صدایت را!...
همان دوستت دارم هایی را كه وقتی لازم داشتم نگفتی...
و بعد اصرار میكنم
تو را بسراید!
دیروز بالاخره شاعری قبول كرد
مدتی عكست را نگاه كرد...
و به سكوت دوستت دارم هایت گوش داد...
نگاهی به من كرد و
با لبخند روی تكه كاغذی نوشت:
"برگرد...
این دیوانه دلش
تنگ است..."
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
لذت عاشق شدن را از خودتان دریغ نکنید
یک آن می‌بینید در آستانه پنجاه سالگی هستید و هنوز عاشق نشدید
عاشق که باشید، هیچوقت سنتان به پنجاه نمی‌رسد
اگر معشوق در زندگیتان باشد همیشه بیست ساله می‌مانید
و اگر معشوق از زندگیتان برود یک‌ شبه هفتاد سالتان می‌شود
پنجاه سالگی یعنی زندگی بدون عشق..

#فرشته_دال_الف
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خواستم بوسه گرم از لب گلگون ببرم
حال بايد جگر داغ و دل خون ببرم

بر نگردان به من اين قلب پر از خاطره را
اين کتاب ورق از هم شده را چون ببرم؟

با سر افکندگی قلب خرابم چه کنم؟
گر سر سالم از اين معرکه بيرون ببرم

ناگزيرم که در آيينه چشمت با شرم
لب خندان بنشانم دل محزون ببرم

شاعر ساحل چشم تو ام و همچون موج
بايد از سنگ دلی های تو مضمون ببرم

#فاضل_نظری

🥀
 
Similar threads

Similar threads

بالا