░▒▓ ویژه نامه دفاع مقدس ▓▒░

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


رؤياي فتح سه روزه

نيروي زميني ارتش عراق تهاجم خود را در سه محور شمالي، مياني و جنوبي آغاز كرد؛ ولي علي رغم تصور خود در تصرف سريع شهرها، با مقاومت نيروهاي مردمي، يگان‌هاي ارتش و نيروهاي سپاه روبه‌رو شد. در جبهه مياني سپاه دوم عراق در سه محور مهران، نفت‌شهر، و قصرشيرين وارد عمل شد تا ضمن دسترسي به تنگه پاتاق و تأمين امنيت بغداد از طريق سرپل ذهاب و قصرشيرين،‌ به سمت گيلانغرب پيش‌روي كند. پيش‌روي نيروهاي عراقي در حالي بود كه شهرهاي مرزي، خطوط دفاعي و پايگاه‌هاي نظامي در اين مناطق به طور مستمر توسط هواپيماهاي عراقي و آتش توپخانه بمباران مي‌شد. در اين محور در ششم مهرماه 1359، در كنار مقاومت مردم و نيروهاي سپاه در مقابل هجوم دشمن به شهر، خلبانان هوانيروز ارتش به فرماندهي شهيد شيرودي، عقبه يگان‌هاي دشمن را منهدم كردند و بدين ترتيب نيروهاي دشمن از شهر عقب رانده شدند. در جبهه شمالي، سپاه يكم عراق مأموريت داشت ضمن حفاظت منطقه و كنترل معارضان كرد عراقي، نيروهاي ضدانقلاب را به منظور تجريه كردستان و بخش جنوبي آذربايجان غربي تجهيز، تقويت و پشتيباني كند.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آمار و ارقامی از دفاع مقدس ...

31 شهريور سالروز شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم بعث عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاري شده است. جنگ تحميلي عراق عليه ايران 2887 روز به طول انجاميد كه طي آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت كه 793 روز حمله از سوي رزمندگان اسلام بود و 207 روز از سوي ارتش متجاوز بعثي. در طول جنگ شمار 381 هزار و 680 نفر از نيروهاي دشمن كشته و يا زخمي شدند و 72 هزار نفر به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند. در اين هشت سال 371 فروند هواپيما و 82 فروند بالگرد دشمن منهدم شد. 1700 دستگاه تانك و نفربر، 480 قبضه توپ و سه هزار و 363 دستگاه خودرو نظامي به غنيمت ايران درآمد و پنج هزار و 758 دستگاه تانك و نفربر، 532 قبضه توپ و پنج هزار و 152 دستگاه خودرو نظامي دشمن منهدم گرديد. مقاومت رزمندگان اسلام سبب شد تا ذخاير ارزي عراق كه در ابتداي جنگ، حدود سي ميليارد دلار بود، پس از شكست در عمليات بيت‏المقدس و فتح خرمشهر به صفر برسد و پس از پايان جنگ، اين كشور بيش از هفتاد ميليارد دلار بدهي داشته باشد.
این دفاع هشت ساله در واقع برایند نبردی قرآنی بود که کتاب الله به آن اشاره داشته و به آن تشویق می نمود: و لَولا دَفعُ اللَّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لََهُدِّمَت صَوامِعُ و بِيَعٌ و صَلَواتٌ و مَساجِدُ يُذكَرُ فيهَا اسمُ اللَّهِ كَثيراً : اگر خدا بعضي از مردم را با بعض ديگر دفع نمي كرد ، صومعه‏ها و كليساها و كنيسه‏ها و مساجدي كه نام خدا در آنها بسيار برده مي‏شود ، سخت ويران مي‏شد[1].

پيامبرصلي الله عليه وآله : إنَّ اللَّهَ يُبغِضُ رجُلاً يُدخَلُ عَلَيهِ في بَيتِهِ و لايُقاتِلُ
خداوند دشمن مي‏دارد مردي را كه در خانه‏اش بر او حمله كنند و او نجنگد.[2]

http://www.askdin.com/#_ftnref1

 

hemmat27

عضو جدید
جواب شهيد چمران به....

جواب شهيد چمران به....

جملات جالبی از شهید مصطفی چمران در کتاب لبنان در مورد لبنان و فاسطین دیدم. گاهی بعضی جملات دقیقا جواب بی حرمتی های جنبش سبز بود. من دو سه تاییرا جدا کردم. از دوستان می خواهم اگر در توانشان هست این جملات را تبدیل به پوستر کنند. یک فایل برای دانلود گذاشتم بصورت زیپ اول یک سری عکس از شهید چمران هست و دومی عکس های روز قدس و بی حرمتی این سبزهای...!




جملات:



شهید چمران:


می خواهم بگویم شیعیان لبنان، هیچ پناهگاهی جز ایران ندارند. از پیرزنی که شوهر و فرزندش به شهادت رسیده بودند و خانه اش ویران شده بود، می پرسند:چه می خواهی؟ می گوید: از خدای بزرگ می طلبم که انفلاب ایران را پیروز کند، زیرا می دانم اگر انقلاب ایران پیروز شود، ما نیز نجات پیدا خواهیم کرد. اگر انقلاب ایران خدای ناکرده به شکست بینجامد همه ما نابود خواهیم شد،هیچ فایده ای برای لبنانی و فلسطینی ندارد. به همین جهت است که به عده زیادی از جوانان که به من رجوع می کنند تا برای مبارزه به لبنان بروند صراحتاً می گویم،اگر می خواهند لبنان و فلسطین پیروز شود باید از انقلاب مقدس ایران پاسداری کنند،باید در کردستان بجنگند،باید در خوزستان مبارزه کنند،باید انقلاب ما را علیه عراق و علیه توطئه گران پاسداری نمایند.
کتاب لبنان ص 365
------



جای تاسف است!
باید مردم بدانند که شیعیان لبنان در دنیا هیچ پناهگاهی جز ایران ندارند. مسیحیان به امریکا و اسرائیل و غرب وابسته اند. برادران سنی ما دارای پشتیبانان زیادی در منظقه و کشورهای عربی هستند. شیعیان تنها کسانی هستند که می توانند به ایران تکیه کنند.شیعیان تنها کسانی هستند که می توانند به ایران تکیه کنند. زمان طاغوت آنها را به شدت کوبیده اند،زیرا شاه طاغوتی همدست فالانژیستها و کمیل شمعون بود. با شیعیان مبارزه می کرد،شیعیان را می کوبید،آنها را نابود می نمود.اکنون که طاغوت سرنگون شده است و انقلاب مقدس ما به پیروزی رسیده است،آنها انتظار دارند که این انقلاب مقدس به آنها کمک کند
کتاب لبنان ص 368



(این جمله می شود با تیتر جواب شهید چمران به شعار .....در روز قدس)
------



از خدای بزرگ می طلبم که این ابرقدرتها،صهیونیست ها و این کسانی که دنیا را به خاک و خون کشیده اند، همه را نابود گرداند.
من از خدای بزرگ می خواهم که رزمندگان امل و همه مسلمانان را در مقابل فالانژیستها و در مقابل اسرائیل و در مقابل مزدوران عراق محافظت کرده و پیروز گرداند.
من از خدای بزرگ می طلبم که منافقینی را که در داخل کشور ما توطئه و آتش افروزی می کنند رسوا بسازد.
کتاب لبنان ص 371
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یاد مردهای آسمانی

به یاد مردهای آسمانی


سراپا وسعت دريا گرفتند
همان مردان که در دل جا گرفتند
تمام خاطرات سبزشان ماند
به بام آسمان مأوا گرفتند
به دوش ما چه ماند اي دل، که وقتي
خدا را شاهدي تنها گرفتند
چه شد اي دل، که در اين راه رفته
جواز وصل را بي‌ما گرفتند
مگر مردان غريبي مي‌پسندند
غريبانه ره دريا گرفتند؟

مهری حسینی



 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
در سينه‌ام دوباره غمي جان گرفته است


« امشب دلم به ياد شهيدان گرفته است »

 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی پیراهن - زلیخا رضوانی

بوی پیراهن - زلیخا رضوانی




برگ پاييز شدي، ريختنت را ديدم
روي دستان ملائک، بدنت را ديدم
تو که رفتي به خدا داغ به قلبم دادي
آيت‌الکرسي روي کفنت را ديدم
بي‌تو اينجا همه ي آينه‌ها تب دارند
من خودم مهر سکوت دهنت را ديدم
بوي پيراهن تو، قافله‌سالارم شد
هر کجا بوي بهار چمنت را ديدم
ناگهان باغ پر از هق‌هق باران شد و تو
برگ پاييز شدي، ريختنت را ديدم



تقدیم به تمام یادگاران 8سال دفاع مقدس.
حتی آنها که از قافله شهدا جا ماندند، چه آنها که از آن روزها یادگار دارند و چه آنها که ندارند.

 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
فكر كنم خيلي با حال و هواي امروز ما بخوره ،نه؟!

حاج همت:
زمان بازرگان به ما بر چسب چریک زدند ، زمان بنی صدر هم برچسب منافق! الان هم بر چسپ خشک مقدسی و تحجر؟ هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم ،برچسب بارانمان کردند. حالا روزی ده برچسب دشت می کنیم ، اما بسیجیان: دلسرد نباشیدحاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند
عجب جمله اییه.
گوهره..
دوستان اگر مایل باشید این رو بگذاریم توی امضامون.
یا علی
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
حماسه دفاع مقدس، داستان راستین ملت به خدا پیوسته و از بند شرک رسته ای است که به گناه پایمردی بر سر اصول ایمانی و آرمانی خویش، در معرض وزش مهیب ترین طوفان های تجاوز و تخریب، توطئه و ترور و خشونت لجام گسیخته سفاک ترین قدرت شیطانی منطقه ای و جهانی قرار گرفت تا بلکه در برابر اربابان نظام سلطه استکباری، زانوی ادب! بر زمین زندو ... لیکن هیهات

همپای صاعقه

 

4831

عضو جدید
هفته ی دفاع مقدس مبارک باد

هفته ی دفاع مقدس مبارک باد







اتل‌ متل‌ يه‌ بابا
كه‌ اسم‌ او احمده‌
نمره‌ جانبازيهاش‌
هفتاد و پنج‌ درصده‌

اونكه‌ دلاوريهاش‌
تو جبهه‌ غوغا كرده‌
حالا بياين‌ ببينين‌
كلكسيون‌ درده‌

اونكه‌ تو ميدون‌ مين‌
هزار تا معبر زده‌
حالا توي‌ رختخواب‌
افتاده‌ حالش‌ بده‌

بابام‌ يادگاري‌ از
خون‌ و جنگ‌ و آتيشه‌
با ياد اون‌ موقعا
ذره‌ ذره‌ آب‌ ميشه‌

آهاي‌ آهاي‌ گوش‌ كنين‌
درد دل‌ بابارو
ميخواد بگه‌ چه‌ جوري‌
كشتند بچه‌هارو

«هيچ‌ ميدوني‌ يعني‌ چي‌
زخميهارو بياري‌
يكي‌ يكي‌ روبازو
تو آمبولانس‌ بذاري‌

درست‌ جلوي‌ چشمات‌
يه‌ خورده‌ او نطرفتر
با شليك‌ مستقيم‌
ماشين‌ بشه‌ خاكستر»

گفتن‌ اين‌ خاطره‌
بدجوري‌ ميسوزوندش‌
با بغض‌ و ناله‌ مي‌گفت‌
كاشكي‌ كه‌ پر نبودش‌

آي‌ قصه‌ قصه‌ قصه‌
نون‌ و پنير و پسته‌
هيچ‌ تا حالا شنيدي‌
تانكها بشن‌ قنّاصه‌؟

ميدوني‌ بعضي‌ وقتا
تانكا قناصه‌ بودن‌
تا سري‌ رو ميديدن‌
اون‌ سرو مي‌پروندن‌

سه‌ راه‌ شهادت‌ كجاست‌؟
ميدوني‌ دوشكا چيه‌؟
ميدوني‌ تانك‌ يعني‌ چي‌؟
يا آرپي‌جي‌ زن‌ كيه‌؟

آرپي‌جي‌ زن‌ بلند شد
«ومارميت‌» رو خوند
تانك‌ اونو زودتر زدش‌
يه‌ جفت‌ پوتين‌ ازش‌ موند

يه‌ بچه‌ بسيجي‌
اونور ميدون‌ مين‌
زير شينهاي‌ تانك‌
لِه‌ شده‌ بود رو زمين‌


هيچ‌ مي‌دوني‌ يه‌ گردان‌
كه‌ اسمش‌ الحديده‌
هنوزم‌ كه‌ هنوزه‌
گم‌ شده‌ ناپديده‌

اتل‌ متل‌ توتوله‌
چشم‌ تو چشم‌ گلوله‌
اگر پاهات‌ نلرزيد
نترسيدي‌ قبوله‌

ديدم‌ كه‌ يك‌ بسيجي‌
نلرزيد اصلاً پاهاش‌
جلو گلوله‌ وايستاد
زُل‌ زده‌ بود تو چشاش‌

گلوله‌ هم‌ اومدو
از دو چشم‌ مردونه‌
گذشت‌ و يك‌ بوسه‌ زد
بوسه‌اي‌ عاشقونه‌

عاشقي‌ يعني‌ اينكه‌
چشمهايي‌ كه‌ تا ديروز
هزار تا مشتري‌ داشت‌
چندش‌ مياره‌ امروز

اما غمي‌ نداره‌
چون‌ عاشق‌ خداشه‌
بجاي‌ مردم‌ خدا
مشتري‌ چشماشه‌

يه‌ شب‌ كنار سنگر
زير سقف‌ آسمون‌
مياي‌ پيش‌ رفيقت‌
تو اون‌ گلوله‌ بارون‌

با اينكه‌ زخمي‌ شده‌
برات‌ خالي‌ مي‌بنده‌
ميگه‌ من‌ كه‌ چيزيم‌ نيست‌
درد ميكشه‌ مي‌خنده‌

چفيه‌ رو ور ميداري‌
زخم‌ اونو مي‌بندي‌
با چشماي‌ پر از اشك‌
تو هم‌ به‌ اون‌ مي‌خندي‌

انگاري‌ كه‌ ميدوني‌
ديگه‌ داره‌ مي‌پّره‌
دلت‌ ميگه‌ كه‌ گلچين‌
داره‌ اونو مي‌بره‌

زُل‌ ميزني‌ تو چشماش‌
با سوز و آه‌ و با شرم‌
بهش‌ ميگي‌ داداش‌ جون‌
فدات‌ بشم‌ دمت‌ گرم‌

ميزني‌ زير گريه‌
اونم‌ تو آغوشته‌
تو حلقه‌ دستاته‌
سرش‌ روي‌ دوشته‌

چون‌ اجل‌ معلق‌
يه‌ دفعه‌ يك‌ خمپاره‌
هزار تا بذر تركش‌
توي‌ تنش‌ ميكاره‌

يهو جلو چشماتو
شره‌ خون‌ مي‌ گيره‌
برادر صيغه‌ايت‌
توبغلت‌ ميميره‌

هيچ‌ مي‌دوني‌ چه‌ جوري‌
يواش‌ يواش‌ و كم‌كم‌
راوي‌ يك‌ خبرشي‌
يك‌ خبر پراز غم‌

به‌ همسفر رفقيت‌
كه‌ صاحب‌ پسر شد
بري‌ بگي‌ كه‌ بچه‌
يتيم‌ و بي‌پدر شد

اول‌ ميگي‌ نترسين‌
پاهاش‌ گلوله‌ خورده‌
افتاده‌ بيمارستان‌
زخمي‌ شده‌، نمرده‌

زُل‌ ميزنه‌ تو چشمات‌
قلبتو مي‌سوزونه‌
يتيمي‌ بچه‌ شو
از تو چشات‌ ميخونه‌

 

nazanin1991

دستیار مدیر تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
بسم الله الرحمن الرحيم



دوكلام حرف دل كه خيلي وقته تواين دل داره سنگيني ميكنه،دوكلام حرف دل كه بارسنگينيش به اندازه تموم عذاب دنياست.آخه مردحسابي مگه خونه وزندگي نداري تو مگه كار وبچه وهمسر ويا اصلاپدرومادرنداري كه ميري وبعد ماهها ويا چندسال مياي؟ حتي دراين مدت هم گاهي دريغ يك نامه وزنگت هستيم.آخه ميخام بدونم تو بابقيه آدمهاچه فرقي داري كه هي مارو تنها ميذاري؟ اصلاببينم به فكرماهستي؟بچت روچندوقتيه سرنزدي؟مادرت كه ديگه ازبس منتظرت مونده وچشم انتظاري كشيده پيرشده حتي وقت نكردي موقع مرگ پدرت باشي كنارش مرد... نميدونم چراتو بارفقات همتون اينطورهستين نميدونم!!!منتظر جوابت هستم بگو ديگه...
ميدوني جوابش چي بوده؟
آخه ميدوني كارما اينه كه جلوي دشمناي كشور واسلام روبگيريم تا شما بهتربتونيد زندگي كنيدرفقاي منم همين طور؛شايدهم درهفته چندروزي رونخوابيم بخاطرشما...

شهداشرمنده ايم...!
 

4831

عضو جدید





اتل‌ متل‌ يه‌ مادر
نحيف‌ و زار و خسته‌
با صورتي‌ حزين‌ و
دستایی‌ پينه‌ بسته‌

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جور ميشه‌ سوخت‌ و ساخت‌
با بيست‌ هزار تومن‌ پول‌
اجاره‌ خونه‌ پرداخت‌

اجاره‌هاي‌ سنگين‌
خرج‌ مدرسه‌ ما
خرج‌ معاش‌ خونه‌
خرج‌ دواي‌ مينا

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جوري‌ ميشه‌ جنگ‌ كرد
با سيلي‌ جاي‌ سرخاب‌
صورتا رو قشنگ‌ كرد

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جوري‌ ميشه‌ جنگ‌ كرد
يااينكه‌ بي‌ رنگ‌ مو
موي‌ سياهو رنگ‌ كرد

وقتي‌ كه‌ گفتند بابا
تو جبهه‌ها شهيد شد
خودم‌ ديدم‌ يك‌ شبه‌
چند تا موهاش‌ سفيد شد

مي‌ خواي‌ بدوني‌ چرا
نصف‌ موهاش‌ سفيده‌؟
بپرس‌ كه‌ بعد بابا
چي‌ ديده‌، چي‌ كشيده‌

يا ميره‌ داروخانه‌
برا دواي‌ مينا
يا كه‌ ميره‌ سمساري‌
يا كه‌ بهشت‌ زهرا(س‌)

يه‌ روز به‌ دنبال‌ وام‌
مامان‌ ميره‌ به‌ بنياد
يه‌ روز به‌ دنبال‌ كار
پيرِ آدم‌ درمياد

هر وقت‌ به‌ مامان‌ ميگم‌:
«طعم‌ غذات‌ عاليه‌»
مامان‌ با گريه‌ ميگه‌:
«جاي‌ بابات‌ خاليه‌»

بعضي‌ روزا كه‌ توي‌
خونه‌ غذا نداريم‌
غذاي‌ روز قبلو
برا مينا ميذاريم‌

مينا با غم‌ ميپرسه‌:
«غذا فقط‌ همينه‌؟»
مامان‌ با گريه‌ ميگه‌:
«بابات‌ كجاس‌ ببينه‌؟»

وقتي‌ كه‌ بيست‌ مي‌گيرم‌
مياد پيشم‌ ميشينه‌
نوازشم‌ مي‌كنه‌
نمره‌ها مو مي‌بينه‌

ميگم‌: «معلمم‌ گفت‌
كه‌ نمره هات‌ عاليه‌»
مامان‌ با گريه‌ ميگه‌:
«جاي‌ بابات‌ خاليه‌»

يه‌ بار گفتم‌: «مامان‌ جون‌
اين‌ آقا بقاليه‌
با طعنه‌ گفت‌ تو خونه‌
جاي‌ بابات‌ خاليه‌؟»

تا حرف‌ من‌ تموم‌ شد
با دست‌ تو صورتش‌ زد
با گريه‌ گفت‌: «اي‌ خدا
بي‌شرفي‌ تا اين‌ حد؟»

ميگم‌ : «مامان‌ راست‌ بگو
اگه‌ بابا دوست‌ داشت‌
چرا ازت‌ جدا شد
پس‌ چرا تنهات‌ گذاشت‌؟»

چشم‌ ميدوزه‌ تو چشمام‌
لب‌ ميگزه‌ ، مي‌خنده‌
بيرون‌ ميره‌ از اتاق‌
محكم‌ در و مي‌بنده‌

رفتم‌ و از لاي‌ در
توي‌ اتاقو و ديدم‌
صداي‌ گريه‌هاشو
از لاي‌ در شنيدم‌

داشت‌ با بابام‌ حرف‌ ميزد
چشاش‌ به‌ عكس‌ اون‌ بود
انگار كه‌ توي‌ گلوش‌
يه‌ تيكه‌ استخون‌ بود

«مرتضي‌ جون‌ ميدونم‌
زنده‌اي‌ و نمردي‌
بعد خدا و مولا
ما رو به‌ كي‌ سپردي‌؟

دست‌ خوش‌ آقا مرتضي‌
خوش‌ به‌ حالت‌ كه‌ رفتي‌
ما اينجا مستأجريم‌
تو اونجا جا گرفتي‌؟

خواستگاريم‌ يادته‌؟
چند تا سكه‌ مهرمه‌
مهريه‌ مو كي‌ ميدي‌؟
گره‌ توي‌ كار مه‌

مهريه‌مو كي‌ ميدي‌
دختر مون‌ مريضه‌
بياببين‌ كه‌ موهاش‌
تند تند داره‌ ميريزه‌

مهريه‌مو كي‌ ميدي‌؟
اجاره‌ خونه‌ داريم‌
صاحب‌ خونه‌ مي‌گفتش‌
ديگه‌ مهلت‌ نداريم‌

امروز كه‌ صاحب‌ خونه‌
اومد برا اجاره‌
همسايمون‌ وقتي‌ گفت‌
مهلت‌ بده‌ نداره‌

يهو تو كوچه‌ داد زد:
اينا همش‌ بهونه‌اس‌
دق‌ّ اجاره‌ داره‌
دردش‌ اجاره‌ خونه‌اس‌

به‌ من‌ چه‌ شوهرش‌ رفت‌
يا كه‌ زن‌ شهيده‌
خونه‌ اجاره‌ كرده‌
يا خونه‌ مو خريده‌؟

درد دل‌ خسته‌مو
فقط‌ برا تو گفتم‌
چون‌ از تموم‌ مردم‌
«به‌ من‌ چه‌» مي‌شنفتم‌

ميگم‌ خونه‌ نداريم‌
خيلي‌ مريضه‌ بچه‌
ساية‌ سرنداريم‌
همه‌ ميگن‌ «به‌ من‌ چه‌»

با آه‌ خود به‌ عكس‌
بابا جونم‌ جون‌ ميده‌
چادرو وَرميداره‌
موهاشو نشون‌ ميده‌

صورتشو ميذاره‌
روصورت‌ شهيدش‌
بابام‌ نگاه‌ مي‌كنه‌
به‌ موهاي‌ سفيدش‌

اشك‌ مامان‌ مي‌ريزه‌
روصورت‌ باباجون‌
بابام‌ گربه‌ ميكنه‌
براي‌ غمهاي‌ اون‌

بابا با چشماش‌ ميگه‌
قشنگ‌ِ مهر بونم‌
همسر خوب‌ و تنهام‌
غصه‌ نخور مي‌دونم‌

اتل‌ متل‌ يه‌ مادر
نحيف‌ و زار و خسته‌
با صورتي‌ حزين‌ و
دستاي‌ پينه‌ بسته‌

دستاي‌ پينه‌دارش‌
عجب‌ حماسه‌ سازه‌
دستايي‌ كه‌ شوهرش‌
خيلي‌ به‌ اون‌ مينازه‌

دستايي‌ كه‌ پرچم‌ِ
بابا رو ورميداره‌
توي‌ خزون‌ غيرت‌
دستايي‌ كه‌ بهاره‌

دستايي‌ كه‌ عينهو
دست‌ بابا مي‌مونه‌
نمي‌ذاره‌ سلاح‌ِ
بابام‌ زمين‌ بمونه‌

دستي‌ كه‌ بچه‌هاشو
بسيجي‌ بار مياره‌
بذر غيرت‌ و ايمان‌
تو روحشون‌ ميكاره‌

درسته‌ كه‌ شوهرش‌
تو جبهه‌ها شهيد شد
درسته‌ كه‌ موي‌ اون‌
بعد بابا سفيد شد

اما خون‌ بابا و
موهاي‌ مادر من‌
وقتي‌ با هم‌ جمع‌ شدن‌
سيلي‌ زدن‌ به‌ دشمن‌

سرخي‌ صورت‌ اون‌
سرخي‌ خون‌ باباست‌
موي‌ سفيد مادر
افتخار بچه‌هاست‌


اتل‌ متل‌ يه‌ مادر
خيلي‌ چيزا ميدونه‌
از بي‌مروّتيها
از بازي‌ زمونه‌


اگه‌ بابام‌ نبودش‌
هر چي‌ داشتي‌ مي‌خوردن‌
مال‌ و منالت‌ كه‌ هيچ‌
مادرتم‌ مي‌بردن‌

اگه‌ مامان‌ بميره‌
دق‌ مي‌كنم‌، مي‌ميرم‌
پيش‌ خدا و بابام‌
من‌ جلو تو مي‌گيرم



 

4831

عضو جدید




اتل‌ متل‌ يه‌ بازي‌
بازي‌اي‌ بچه‌گونه‌
از آقا جون‌ نشسته‌
تا كوچولوي‌ خونه‌

اول‌ عمونشسته‌
بعد زن‌ عمو فريده‌
بعد مامان‌ و آقاجون‌
بعد بابا و سعيده‌

مامان‌ بزرگ‌ كنارش‌
بعد عمه‌ جون‌ خجسته‌
بعد هم‌ شوهر عمه‌ كه‌
سوخته‌ كنار نشسته‌

همين‌ طوري‌ كه‌ مي‌خوند
رسيد به‌ پاي‌ باباش‌
با دست‌ روي‌ پاهاش‌ زد
تِقّي‌ صدا داد پاهاش‌

يه‌ دفعه‌ رنگش‌ پريد
پاي‌ بابا رو ناز كرد
نذاشت‌ كه‌ ورچيده‌ شه‌
پاي‌ اونو دراز كرد

بعد دوباره‌ شروع‌ كرد
اتل‌ متل‌ روخوندش‌
با كلّي‌ داد و بيداد
آقا جونم‌ سوزوندش‌

دوباره‌ توي‌ بازي‌
قرعه‌ به‌ بابا افتاد
نذاشت‌ بابا بسوزه‌
با كلي‌ داد و فرياد

بازي‌ كرد و دوباره‌
به‌ پاي‌ بابا رسيد
چشماشو بست‌ و رد شد
انگار پاهارو نديد

مامان‌ جونم‌ سوزوندش‌
عمه‌ رو بيرون‌ انداخت‌
با قهر و با جرزني‌
كار عمو رو هم‌ ساخت‌

زن‌ عمو هم‌ بيرون‌ رفت‌
مامان‌ بزرگش‌ هم‌ سوخت‌
اون‌ وقت‌ بابا رو بوسيد
چشماشو به‌ پاهاش‌ دوخت‌

بعد از خودش‌ شروع‌ كرد
اتل‌ متل‌ رو خوندش‌
ولي‌ بازم‌ آخرش‌
بدجوركي‌ جزوندش‌

نمي‌تونست‌ بخونه‌
سعيده‌ آچين‌ واچين‌
پاي‌ بابا ورچيده‌اس‌
تو جنگ‌ رفته‌ روي‌ مين‌

يكدفعه‌ بغضش‌ گرفت‌
گفت‌ «تو اتل‌ متل‌هام‌
بابا ديگه‌ بازي‌ نيست‌
تا كه‌ نسوزه‌ بابام‌»

پاهاي‌ مصنوعي‌ رو
برد با خودش‌ تو اتاق‌
محكم‌ درو بهم‌ زد
چشماشو دوختش‌ به‌ طاق‌

امشب‌ حال‌ سعيده‌
خيلي‌ خيلي‌ خرابه‌
بازم‌ با بغض‌ و گريه‌
ميخواد بره‌ بخوابه‌

ديگه‌ مي‌خواد وقت‌ خواب‌
سعيده‌ عادت‌ كنه‌
جاي‌ متكّا روي‌ِ
پااستراحت‌ كنه‌

ولي‌ يه‌ روز مي‌فهمه‌
بابا هميشه‌ برده‌
پاي‌ بابا تو جبهه‌
شهيد شده‌، نمرده‌

 

nafis...

مدیر بازنشسته

دويدم و دويدم

سر کوچه رسيدم
بند دلم پاره شد
از اون چيزي که ديدم

بابا ميون کوچه
افتاده بود رو زمين
مامان هوار مي‌زد
شوهرمو بگيرين

مامان با شيون و داد
مي‌زد توي صورتش
قسم مي‌داد بابا رو
به فاطمه به جدش

تو رو خدا مرتضي
زشته ميون کوچه
بچه داره مي‌بينه
تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن
بچه‌هاي محله
بابا يهو دويدو
زد تو ديوار با کله

هي تند و تند سرشو
بابا مي‌زد به ديوار
قسم مي‌داد حاجي‌و
حاجي گوشي‌و بردار

نعره‌هاي بابا جون
يه هو پيچيد تو گوشم
الو الو کربلا
جواب بده به گوشم

مامان دويدو از پشت
گرفت سر بابا رو
بابا با گريه مي‌گفت
کشتند بچه‌هارو

بعد مامان‌و هولش داد
خودش خوابيد رو زمين
گفت که: مواظب باشيد
خمپاره زد بخوابيد

الو الو کربلا
کمک مي‌خوام
حاجي جون
بچه‌ها قيچي شدن

تو سينه و سرش زد
هي سرشو تکون داد
رو به تماشاچيا
چشماشو بست و جون داد

بعضي تماشا کردن
بعضي فقط خنديدن
اونايي که از بابا
فقط امروزو ديدن

جلو بابا دويدم
بالا سرش رسيدم
از درد غربتِ اون
هي به خودم پيچيدم

درد غربت بابا
نشونه‌هاي درده
درد غربت بابا
غنيمت از نبرده

شرافت و خون و دل
نشونه‌هاي مرده
اي اونايي که هنوز
داريد بهش مي‌خنديد

براي خنده‌هاتون
دردشو مي‌پسنديد
امروزشو نبينيد
بابام يه قهرمونه

يه روز به هم مي‌رسيم
بازي داره زمونه
موج بابا کليده
قفل دره بهشته

يه روز پشيمون مي‌شيد
که ديگه خيلي ديره
گريه‌هاي مادرم
يقتونو مي‌گيره
 

4831

عضو جدید


جُمجُمَك‌ برگ‌ خزون‌
مادرم‌ زینب‌ خاتون‌
قامتش‌ عین‌ كمون‌
از كمون‌ خمیده‌ تر
روزبه‌ روز تكیده‌ تر
غصه‌ داره‌ غصه‌ دار
بی‌ قراره‌ بی‌ قرار
میگه‌ مرتضی‌ میاد
میگه‌ مرتضی‌ میاد

جمجمك‌ برگ‌ خزون‌
بی‌بی‌ جون‌ و آقا جون‌
جفتشون‌ وقت‌ اذون‌
دست‌ُ بالامی‌ برن‌
از بابا بی‌خبرن‌
پس‌ چی‌ شد بچة‌ ما
كِی‌ خبر ازش‌ میاد؟
كِی‌ خبر ازش‌ میاد؟


جمجمك‌ برگ‌ خزون‌
باباجونش‌ باباجون‌
سروصورت‌ پرخون‌
توی‌ كربلای‌ پنچ‌
خاك‌ شده‌ عین‌ یه‌ گنج‌
گولّه‌ خورد توی‌ سرش‌
توی‌ خاك‌ سنگرش‌
گم‌ شده‌ دیگه‌ نمیاد
پسرش‌ بابا می‌خواد

جمجمك‌ برگ‌ خزون‌
یه‌ پلاك‌ یه‌ استخون‌
از تو خاك‌ اومد برون‌
دو كیلو كُل‌ِّ بدن‌
به‌ مامان‌ نشون‌ دادن‌
مامانم‌ جیغ‌ زدش‌
بابا رو بغل‌ زدش‌
هی‌ زدش‌ ناله‌ و داد
«راضی‌اَم‌ هر چی‌ بخواد
راضی‌اَم‌ هر چی‌ بخواد»

جمجمك‌ برگ‌ خزون‌
آدما، پیر و جوون‌
دلشون‌ یه‌ آسمون‌
تو سر و سینه‌ زدن‌
دست‌ به‌ دست‌ هم‌ دادن‌
تا مشایعت‌ كنن‌
همه‌ بیعت‌ بكنن‌
«یاعلی‌ قلب‌ توشاد
ما مُرید و تو مراد
ما مُرید و تو مراد»
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[h=1]شاهد فتح فاو[/h]
عملیات والفجر 8 در تاریخ 20 بهمن 1364 با هدف آزادسازی این منطقه شروع شد و با خلق حماسه‌ای تاریخی و عبور رزمندگان اسلام از رودخانه خروشان اروند و فتح فاو پایان یافت. فتح فاو توازن نظامی جنگ ایران و عراق را به سود ایران رقم زد اما این فتح شاهد شهادت فاتحانی چون شهید «حبیب الله دانه گردی» نیز بود.

پاسدار شهید «حبیب الله دانه گردی» سال 1347 در خانواده ای مذهبی واقع در محله حجتیه آران دیده به جهان گشود. وی در دوران كودكی هوش و استعداد سرشاری داشت. پس از گذراندن دوره راهنمایی با هدف كمك مادی به خانواده مشغول كار شد و ترك تحصیل نمود. پس از پیروزی انقلاب به فرمان امام خمینی (قدس سره) مبنی بر تشكیل ارتش بیست میلیونی در آن ثبت نام كرد و در سال 1362 به عضویت سپاه درآمد.قبل از عضویت در سپاه با شركت در عملیات تنگه چزابه مجروح شد و عملیات محرم حضور خویش را در خیل عظیم پاسداران اسلام اعلام كرده بود و بعد از حضور رسمی در سپاه با حدود یك سال خدمت در منطقه محروم سیستان و بلوچستان سعی كرد بیشتر با درد زجركشیدگان جامعه آشنا شود. عشق به خدا نگذاشت تا بعد از پایان مأموریت در دیار خود بسر ببرد و دوباره به سوی جبهه شتافت. در عملیات های بدر و قادر شركت كرد. عملیات بدر بود که از ناحیه دست مجروح شد اما بلافاصله پس از بهبودی به میدان رفت.او قبل از شركت در عملیات والفجر 8 ازدواج كرد اما دو ماه طول نكشید كه عشق به معبود وی را دوباره به میدان نبرد خواند و در واحد اطلاعات و عملیات لشکر 8 نجف اشرف به عنوان یك نیروی فعال مشغول به كار شد و خداوند او را چون گلی از گل های بستان عشق در عملیات والفجر8 چید و به شهادت رسید.
در واحد اطلاعات و عملیات لشکر 8 نجف اشرف به عنوان یك نیروی فعال مشغول به كار شد و خداوند او را چون گلی از گل های بستان عشق در عملیات والفجر8 چید و به شهادت رسید
شهید «حبیب الله دانه گردی» در وصیت نامه خود اینگونه می نویسد:بسم الله الرحمن الرحیماولا تداوم دهنده راه شهیدان باشید.دوم اینکه وحدت و یگانگی خود را حفظ کنید.سوما سنگر و پشت جبهه ها را خالی مگذارید و نگذارید منافقین در گوشه و کنار به فعالیت خود کوشا باشند. همیشه آسایش را از آنها سلب کنید.وصیت شهدا را جامه عمل بپوشانیم. وصیت من نیز وصیت شهدا است.شهدا می گویند باید در خط ولایت فقیه بود. باید در جامعه وحدت حاکم باشد. فرصت به منافقین و فرصت طلبان ضد انقلاب نباید داده شود. باید همه دست در دست هم دهیم جهت پیاده کردن احکام قرآن و شریعت محمد (ص).هیچ وقت سوژه ای در دست دشمن های این مرز و اسلام ندهید.از شما می خواهم که همیشه سنگرها را پر کنید که مهمترین آن سنگر نماز جمعه می باشد و از جلسات دعا و روضه خوانی کوتاهی نکنید چون امام فرمودند که همین جلسات سوگواریها بود که ما را به پیروزیهای بزرگ رسانید.مرا ببخشید و حلال کنید و من هم همه را بخشیدم.والسلام علیکم و رحمه اله و برکاتهحبیب اله دانه گردیبیستم بهمن ماه 1364
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[h=1]مهمانی برای تیپ حضرت زهرا(س)[/h]
سرهنگ پاسدار سید علی بنایی فرمانده تیپ مخصوص حضرت زهرا (س) از سپاه حضرت رسول از تشیع یک شهید گمنام در ساعت 8 روز پنجشنبه سوم مهرماه سال جاری خبر داد.

فرمانده تیپ مخصوص حضرت زهرا (س) گفت: این شهید جوان 20 ساله تقریبا حدود 2 یا 3 ماه پیش در منطقه عملیاتی خیبر تفحص شده است.بنایی ادامه داد: طبق هماهنگی هایی که انجام داده ایم انشاالله صبح پنج شنبه ساعت 8 صبح از مجلس قدیم به سمت میدان حر، خیابان امام خمینی پادگان سید الشهداتشیع و در ضلع جنوب غربی مکان مراسم صبحگاه تیپ حضرت زهرا (س)، خاک سپاری می شود.این مراسم ساعت 9 شروع می شود و تا ساعت 11:30 ادامه دارد.وی همچنین از شب وداع با شهید خبر داد و گفت: شب وداع این شهید هم همزمان با عملیات شبیه سازی در بوستان ولایت چهارشنبه دوم مهرماه همزمان با پایان رزمایش بازسازی عملیات رمضان ساعت 17 در بوستان ولایت برگزار می شود.
فرمانده تیپ مخصوص حضرت زهرا (س) اظهار کرد: سال گذشته در مراسم وداع 92 شهید باشد از سردار باقرزاده خواستیم تا شهید برای برکت تیپ در اختیارمان بگذارد. ان شاالله بتوانیم حق شهید را به جا بیاوریم و میزبان خوبی باشیم. چند سالی خواستار این میزبانی بودیم اما به هر تعبیری تا کنون مقدور نبود. سال گذشته سردرا باقر زاده قول داد که در عرض یک سال به این یگان شهید بدهد.وی افزود: در صدد این بودیم که چند شهید گمنام باشد اما تنها یک شهید مهمان ویژه تیپ شد. این شهید گمنام هم 20 ساله است.عملیات خیبر جزیره مجنون در آن زمان هور بود و شهدا زیر آب بودند و به مرور زمان هور خشک شد و تفحص شهدا ممکن شد. در این عملیات تعداد شهدای گمنام خیلی بالا بود. این شهید هم حدودا دو ماه است که تفحص شده و به معراج شهدا آورده اند. از این شهید دقیقا نمی شود گفت که چه چیزی مانده است. وسایل همراه شهید یک انگشتر، مهر و عطر است.
چند سالی خواستار این میزبانی بودیم اما به هر تعبیری تا کنون مقدور نبود. سال گذشته سردرا باقر زاده قول داد که در عرض یک سال به این یگان شهید بدهد
بنایی با بیان اینکه شرکت در مراسم برای عموم آزاد است، اعلام کرد: هم مراسم بوستان ولایت و هم مراسم تشیع وخاکسپاری برای عموم امت حزب الله آزاد است تا در تشییع این شهید شرکت کنند تا شرمنده شهدا نباشیم.وی از مردم دعوت کرد تا در مراسم شبی باوداع شرکت کنند و پنج شنبه نیز در این مراسم شرکت کنند که مشت محکمی در دهان استکبار جهانی باشد.گفتنی است که این مراسم راس ساعت 9 صبح با تلاوت آیاتی از قرآن کریم به قرائت ساریخانی آغاز می شود و با سخنرانی سرهنگ سید امیر بنایی، فرمانده تیپ حضرت زهرا(س)، حاج آقا گواهی و مداحی حاج امیر نعیمی ادامه می یابد.بعد از این مراسم هم به سمت تیپ حضرت زهرا حرکت می کنند که در این مسیر ایستگاه صلواتی برپا است. گروه دمامزن مشرق می آید و برای تشیع دمام می زنند. سپس در مکان تدفین نماز میت شهید خوانده می شود.
سرهنگ پاسدار سید علی بنایی فرمانده تیپ مخصوص حضرت زهرا (س) از رزمایش های هفته دفاع مقدس چنین گفت: در آغاز هفته دفاع مقدس رزمایش یاد یاران، رزمایش تیپ حضرت زهرا (س) که یک رزمایش بزرگ و گسترده در سطح شهر تهران است برگذار می شود. رزمندگان تیپ حضرت زهرا باز هم غرور آفرینی می کنند و با اجرای رزمایش شبیه سازی عملیات های رمضان، و کربلای 5 را به نمایش می گذارند. رزمندگان با پرواز با موتور و سقوط آزاد همه روزه از ساعت 17 تا 18:30 در بوستان ولایت میزبان مردم غیور هستند.وی همچنین هدف از اجرای رزمایش را تداوم و آمادگی نیروها برای جنگ های منظم و نامنظم بیان کرد تا نشان بدهند که رزمندگان همیشه در صحنه هستند و آمادگی اجرای هرگونه دستوری از مقام معظم رهبری را دارند. حتی برای نابود کردن اسرائیل ، آمریکا و گروهک داعش جان می دهند. هدف رزمایش یاد یاران این است که یاد و خاطره شهدا زنده باشد و ما هرگز فراموش نکنیم که به شهدا مدیون هستیم و تا ابد نامشان جاویدان است.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
صحرای دل و یاد بهـــــــار است جنوب/یاد یـــاران شهید و سر بــــــدار است حنوب/از فکه و مجنون و شلمچه هم بسی یاد کنید/منزلگه یاران شهیــــــــد استوار است جنوب/فی البداهه: 31/6/1393 منصور مقدمهفته دفاع مقدس را به غیور مردان هشت سال دفاع مقدس تبریک و تهنیت عرض نموده و یاد همرزمان شهید را گرامی می داریم .
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این امنیت و آرامش به برکت خون این شهدا به دست آمد
و کسی که این انسان های پاک رو به خاک و خون کشیدند در همین دنیا به ذلت افتادند.



امیدوارم حرمت خون این شهدا رو نگه داریم و گرنه باید بدانیم نتیجه ی بی هرمتی به این شهدا در همین دنیا ذلت و خواری خواهد بود.






این انقلاب با خون این شهدا بیمه شد و بیمه نامه اش با خون شهدای 88 تمدید شد:gol:

انشالله لیاقت شهادت در رکاب مهدی (عج) قسمت تمام بسیجی ها و پیروان راه شهدای دفاع مقدس اعطاء شود​
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بخشي از پيام حضرت امام خميني (ره) به مناسبت عمليات والفجر 10



سلام خالصانه مرا به همه فرماندهان عزيز و شجاع و رزمندگان ظفرمند پيروز سپاه و بسيج و ارتش و هوانيروز و نيروي هوايي و جهادگران دلاور گمنام و امدادگران و کليه نيروهاي مردمي و کرد ابلاغ کنيد و سلام و تشکر ملت ايران را به مردم شهرهاي آزاد شده عراقي که بدون اينکه حتي يک گلوله هم بطرف آنان و شهرهاي آنان شليک شود، با آغوش باز و فرياد الله اکبر از رزمندگان ما استقبال نمودند برسانيد و به آنها بگوئيد که مي بينيد صدام چگونه ديوانه وار شما و شهرهايتان را بمباران خوشه اي و شيميايي مي کند و خواهيم ديد که جهانخواران چگونه در تبليغات مسموم خود از کنار اين پيروزيهاي بزرگ و جنايات صدام خواهند گذشت

1367/12/27
روح ا... الموسوي الخميني







 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
به احترام تو ، تمام قد می ایستم …

به احترام تو ، تمام قد می ایستم …

تو را می ستایم نه به خاطر حماسه ها که آفریدی ، نه به خاطر معامله با حضرت دوست بر سر جان شیرینت ، نه به خاطر دستهای مهربان و خشن و پینه بسته و مردانه ات ، گاه کوچک و بچه گانه ات و گاه ظریف و لطیف و زنانه ات ، که آنگاه که باید ، آر پی جی زن می شد یا بی سیم چی ، وسیله التماس و خواهش در برابر فرمانده می شد که چند ماه کسری سن تو را ببخشد یا مرهمی می شد بر زخم برادر مجروحت ، و گاه در نهایت خلوت و سکوت شبها دست نیاز می شد به سوی عزیز بی نیاز .


basiji1.jpg

تو را می ستایم نه به خاطر پاسداشت غرور ملی که از یک وجب از این خاک مقدس نگذشتی تا آن را به تاراج برند ، نه به خاطر آنکه از تمام بظاهر خوشی ها گذشتی ، کلاس و دانشگاه ، بازار و اداره ، زمین و زمان و همه و همه را رهاکردی برای ادای دین .

تو را می ستایم نه به خاطر تمام رشادتها و جسارتهایت که ناممکن ها را ممکن می کرد با ذکر یا فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، نه به خاطر عزت نفس و صبر و بردباریت در زمان اسارت ، نه بخاطر کم لطفی ها و طعنه ها و کنایه ها و گاه دشنام ها که پس از دفاع از زبان دوستان به ظاهر دوست شنیدی و جواب همه آنها را با تلخند دادی .فقط و تنها فقط به خاطر آن تو را می ستایم که بر سر آرمانت باقی ماندی و لحظه ای از راه رفته باز نگشتی ، تو را می ستایم که بر سر عهد و پیمانت با ولی خویش راست قامتانه ایستادی و لبیک گفتی به هل من ناصر پیر جماران و لحظه ای قد خمود نکردی و سرمشق شدی برای کوفیان و همه کوفی صفتان از حال تا همیشه تا یاد بگیرند که چگونه باید مشق عشق کرد در دفتر ولایت .تو را می ستایم به قدر تک تک ثانیه هایی که فرزندان این مرز پر گهر در امنیت و آرامش ، در صحت و سلامت ، رشد کردند و بالیدند ، افتخار آفریدند و جاودانه شدند .

تو را می ستایم ای برادر و خواهر رزمنده و بسیجی ام ، تو را می ستایم و به احترام تو ، تمام قد می ایستم .

منبع:.nasr19.ir
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
نخل های بی سر …

نخل های بی سر …

در خیال خرمشهر که کنار کارون آرام نشسته بود ، هیچ صدای خمپاره ای نبود . نخلستان هایش صدای چرخ های تانک را تا آن روز نشنیده بود ، تا شهریور ماه ۵۹ که خرمشهر، خونین شهر شد .


نخل های بی سر …
” بجنگید ، ما داریم می‌آییم ” این قول مساعدت و کمک به کسانی بود که حتی بدون امکانات اولیه در مقابل دشمن ایستاده بودند . آنها نمی‌توانستند ببینند که خرمشهر سقوط می‌کند . مظلومانه به مقابله برخواستند و طی ۴۵ روز مقاومت شجاعانه بسیاری از طرح‌های دشمن را به شکست کشاندند . بچه‌ها داشتند مسجد جامع خرمشهر ، سنگر عظیم امیدشان را از دست می‌دادند . روز عید قربان هم مسجد خرمشهر مورد هدف دشمن بود . چهارم آبان روز سقوط خرمشهر بود . در این روز صدامیان کنار مسجد جامع عکس یادگاری می‌گرفتند . خرمشهر این خطه آفرینش با خون افرادش شسته شد و به دست ناکسان افتاد .
خرمشهر سقوط کرد و تن ایران زخمی شد .

امام حسین علیه السلام اذن دخول دادند . عملیات بیت‌المقدس شکل گرفت . کاروان حق به راه افتادند . جان‌های شیفته و شجاع برای زیارت ضریح آزادی می‌رفتند . صدامیان از بوی لاشه‌های سربازانشان ترس را استشمام می‌کردند . خرمشهر پایگاه اصلی پیروزی بود . آنها نمی‌خواستند این کلید پیروزی را از دست بدهند . ابهت غرب و شرق توی خرمشهر مستقر بود . نمی‌خواستند حداقل آبروی سیاسی‌شان از بین برود . بیش از یک سال بود که تمام امکانات و واحدهای تحت امر را جمع‌آوری کردند و فواره آتش بر سر رزمندگان اسلام باریدن گرفت .

یکی از فرماندهان به شهید صیاد شیرازی گفته بود : ” جناب سرهنگ ! نیروهای من دیگر با تفنگ هم نمی‌توانند بجنگند . حتی فرصت نمی‌کنند لحظه‌ای سلاحشان را تمیز کنند ، آن قدر که آتش دشمن سنگین است . ” و صیاد دستور داد : ” عملیات را ادامه دهید . میان برخی فرماندهان زمزمه می‌شد که ” عملیات متوقف شود ” شهید حسن باقری وقتی این مطلب را شنید ، یک دفعه قرمز شد و با عصبانیت داد زد : ” خجالت نمی‌کشید؟ بیست روزه که به مردم قول دادیم خرمشهر آزاد می‌شود . ما تا آزادی خرمشهر اینجاییم ” ن

یروهای عراق می‌خواستند به هر قمیتی که شده حلقه محاصره را بشکنند . به شدت آتش می‌بارید ، اما نور از نردبان آتش بالا رفت و شیطان‌پرستان را به زانو درآورد و به فرموده امام (ره) : ” دست قدرت حق از آستین فرزندان اسلام بیرون آمد و کشور بقیه‌الله‌الاعظم (ارواحنا لمقدمه الفداه) را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت‌هایی در دست ابرقدرتان خصوصاً آمریکای جهان‌خوارند ، بیرون آورد و ندای الله‌اکبر را در خرمشهر عزیز طنین‌انداز کرد و پرچم لا‌اله‌الا‌الله را بر فراز آن شهر خرم که با دست پلید جنایتکاران غرب به خون کشیده شد و خونین‌شهر نام گرفت ، به اهتزاز درآوردند … آنان فوق تشکر امثال من هستند … مبارک باد و هزاران بار مبارک باد .

shohada_nasr19.ir25.jpg
پس از تجاوز ارتش عراق به خاک ایران ، خرمشهر پس از ‪ ۴۵‬ روز مقاومت دلیرانه سپاه و نیروهای مردمی در‪۴‬آبان‪۱۳۵۹‬به اشغال درآمد و ‪ ۱۹‬ماه پس از اشغال در سوم خرداد ‪ ۱۳۶۱‬با عملیات بیت‌المقدس آزاد شد .

وصف اوضاع خرمشهر در زمان تصرف از زبان مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) :
خرمشهر ، قدم اول و بسیار موثر از این هدفگیری بود . در قدم اول ، نیروهای عراقی پیشرفت هایی کردند و تا سیزده چهارده کیلومتری اهواز هم رسیدند ؛ اما وقتی خواستند به خرمشهر – که مرز نزدیکتر بود – حمله کنند ، دچار مانع شدند . علت هم این بود که نیروهای مردمی ، جوانهای مومن و مرد و زن انقلابی وارد میدان شدند ؛ یعنی در اینجا انقلاب شروع کرد خود را نشان دادن ؛ بنابراین دشمن نزدیک اهواز زمین گیر شد . آنجا نیروهای مسلح و ارتش و نیروهای مردمی پشت سر هم مثل کوه در مقابل دشمن ایستادند ؛ این اولین تودهنی ای بود که به آنها زده شد . اما غم ، دل ملت ایران را گرفته بود ؛ چون هزاران کیلومتر از خاک کشور زیر چکمه ی دشمن بود . بنده در ماههای اول جنگ ، در همان مناطق بودم ؛ هم وضع مردم و هم وضع نیروهای مسلح را می دیدم . نیروهای مسلح ، عازم و جازم بودند ؛ اما غم سنگینی بر دلشان نشسته بود .

در چنین شرایطی که غم ، دلها را فرا گرفته و رجزخوانیهای عراق همه ی دنیا را پر کرده بود ، نیروهای ما از کمترین امکانات مادی برخوردار نبودند . این که می گویم کمترین امکانات مادی ، یک حقیقت است . من فراموش نمی کنم ، یکی از سرداران و فداکاران آن روز – که امروز بحمدالله در همین جلسه حضور دارند – به اتفاق چند نفر از اهواز پیش ما آمدند و چند قبضه خمپاره انداز می خواستند تا بتوانند قدری در مناطق جلوتر ایستادگی و مبارزه کنند ؛ اما کسی نبود به اینها این چند قبضه خمپاره انداز را بدهد ! ما برای سیم خاردار و گلوله و آر.پی.چی مشکل داشتیم ؛ تانک و نفربر و امثال اینها که به جای خود . آنچه در اختیار ملت ایران بود ، عبارت بود از یک اراده ی قوی و نشاط همه جانبه که برخاسته از ایمان و آگاهی بود . این که امام فرمودند : ” خرمشهر را خدا آزاد کرد ” ، یعنی این ( ۱ خرداد ۱۳۸۱ )

نبرد بزرگ ، سرنوشت‌ساز و غرورآفرین بیت ‌المقدس که برای رها سازی خرمشهر از سلطه‌ نیروهای مهاجم عراقی انجام شد ، از دهم اردیبهشت ماه تا ۳ خرداد ما ۱۳۶۱ به طول انجامید . این نبرد حماسی علاوه بر پایان بخشیدن به ۱۹ ماه اشغال بخشی از حساس‌ترین مناطق خوزستان و آزادسازی خرمشهر ، ضربه‌ای سهمگین و کمرشکن به توان رزمی و جنگ طلبی‌های دشمن مهاجم وارد ساخت .

۱۹ هزار اسیر عراقی و ۱۶ هزار کشته و مجروح بخش کوچکی از هزینه‌ای است که ارتش عراق برای جاه‌طلبی بزرگ اشغال خرمشهر در جریان عملیات بیت‌المقدس متحمل شد. با این حال دستاورد بزرگ بازپس‌گیری خرمشهر نه ۳۵۰۰۰ کشته و اسیر عراقی و نه حتی آزادی خونین‌شهر بود . دستاورد بزرگ‌تر عملیات بیت‌المقدس بازگشت روحیه و اعتماد به نفس نیروهای مسلح ایران و تحمیل اضطراب و ترس بر ارتشی بود که ماه‌ها در پس‌لرزه‌های فرار از خرمشهر شب را به صبح می‌رساند . ایران البته در جریان این عملیات ۶۰۰۰ شهید ( ۴۴۶۰ شهید سپاه و ۱۰۸۶ شهید ارتش ) و ۲۴ هزار مجروح داد . با این حال اثبات کرد که از قدرتی بزرگ‌تر از معادلات نظامی و پشتوانه‌ای به مراتب عظیم‌تر از مولفه‌های قدرت استراتژیک در حوزه دفاعی برخوردار است . این دستاورد اصلاً چیز کوچکی نبود .

البته باید یادی از شهید محمد جهان آرا و همرزمانش بکنیم که با رشادت های خودشان و تجهیزات اندک توانستند ۴۵ روز مقابل ارتش بعثی تا دندان مسلح مقاومت بکنند .

یادشان گرامی باد .

 
آخرین ویرایش:

reza_19933

عضو جدید
ما هرچی داریم از همین جوونایی داریم که جونشونو دادن تا ملتشون نرن زیر سلطه ی یه مشت آشغال..
فقط همینا ارزش احترام مارو دارن نه دزدایی که به بهونه ی اینا خون ملت ایرانو تو شیشه کردن..
هنوزم جانبازامون دارن زجر میکشن..هنوزم آزاده هامون دارن ناله میکنن
و هنوز هم سو استفاده گرا جولان میدهند..
 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز


[h=3]دفاع مقدس در کلام رهبری[/h]هفته دفاع مقدس نمودار مجموعه ای از برجسته ترین افتخارات ملت ایران در دفاع از مرزهای میهن اسلامی و جانفشانی دلاورانه در پای پرچم برافراشته اسلام و قرآن است. در این مجموعه تابناک، درخشنده ترین و نفیس ترین نگین گرانبها یاد و خاطره شهیدان است. آنها جوانان و جوانمردان رشید و پاک سرشتی بودند که با آگاهی و درک والای خود موقعیت حساس کشور را تشخیص دادند و وظیفه ی بزرگ جهاد در راه خدا را مشتاقانه پذیرا شدند. هر ملتی که چنین دلاوران آگاه و شجاعی را در دامان خود پرورده باشد حق دارد به آنان ببالد و آنان را الگوی تربیت جوانان خود در همه دوران ها بداند.



 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
سلام بر عشق ، سلام بر همدم و همراز عشق یعنی شهید و شهادت

سلام بر عشق ، سلام بر همدم و همراز عشق یعنی شهید و شهادت

قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند. ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهایی پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شنهای داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است .

باز از فرسنگها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .

خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند اینچنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ... آری !





آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند .

قربان آن انگشتی که وقتی برماشه بوسه می زد ، تمام کائنات بر آن بوسه می زدند . قربان آن نمازی که در سنگر شروع می شد و در بهشت به اتمام می رسید . ای مردم ! به حرم پاک امام قسم ، وقتی « بخشی » در کنج خاکریزی آرام گرفته بود ، تا ساعتها نمی دانستم که خواب است یا شهید گشته ، وقتی می گویم بخشی ، شما قلم بردارید و هر آنچه از خوبی می دانید بنویسید ، آنگاه چهره معصومش بر صفحه ظاهر می شود .

ای شهیدان ! گمان می کردیم گذشت زمان ، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود . اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند . ای مردم ! وقتی « برقه ای » تیر خورد ، تا لحظه آخر می خندید .. به خدا قسم می خندید . . من با همین چشمانم دیدم .

وقتی می گویم « برقه ای » ، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید . ای مسلمانان ! به خداوندی خدا قسم « لطیفیان » در آخرین کلماتش با بچه ها شوخی می کرد . بروید از شلمچه بپرسید و وقتی می گویم لطیفیان ، شما جدیت و مردانگی را بگیرید و برایش اندام بسازید .

ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لبهای خشکیده تان در شلمچه ، اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم .

هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم . خوشحالم که هنوز با کسانی رفت و آمد دارم که چون خودم داغ دیده و تنهایند . خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند .


ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ...
تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود ...
منبع: وبلاگ انصار الشهدا
 
بالا