`•-☆•--( “)(“ )-•-☆ فانتزی های عاشقانه من`•-☆•--( “)(“ )-•-☆

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید ! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم یا ویلا یا شایدم صد میلیارد پول نقد یا … هیییییییی ! بدید به فقرا …
بعد بگن نه دیوونه تو پراید برنده شدی !!!!!
بعد دیگه از شدت خوشحالی سکته کنم و به رحمت ایزدی بپیوندم …
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید ! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم یا ویلا یا شایدم صد میلیارد پول نقد یا … هیییییییی ! بدید به فقرا …
بعد بگن نه دیوونه تو پراید برنده شدی !!!!!
بعد دیگه از شدت خوشحالی سکته کنم و به رحمت ایزدی بپیوندم …
دوستم عنوان تایپیکو بخونید بعد پست بزنید فک کنم بهتر باشه ها...

عذر میخوام بابت اسپم ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه ...
که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم
 

mahtab n

دستیار مدیر
کاربر ممتاز
ﯾڪــے ﺑﺎﯾـב ﺑﺎﺷﻪ !!
ﯾڪــے ڪهـ ﺁﺩﻣﻮ ﺻـבﺍ ڪﻨـهـ ،
ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ڪﻮﭼــﯿڪﺶ ﺻـבﺍ ڪنـهـ .. .
ﯾﻪ ﺟــــــﻮﺭے ڪهـ ﺣﺎﻝ ﺁבﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺏ ڪﻨـهـ ؛
ﯾﻪ ﺟـــــﻮﺭے ڪهـﻫﯿﭽــــڪﺲ בﯾﮕـهـ ﺑﻠـב ﻧﺒــﺎﺷﻪ …
یڪــﯽ ﺑﺎﯾـב ﺁבﻡ ﺭﻭ ﺑﻠـב ﺑﺎشـهـ !

 

mahtab n

دستیار مدیر
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که خسته از سر کار بیاد خونه و منم تو آشپزخونه در حال ظرف شستن باشم ،بعد بگه خانوم چایی نداریم؟
منم بگم نه و شروع کنه بگه چرا و...
منم آب بریزم روش خیس شه اونم یهو بیاد منو خیس کنه ، آشپزخونه رو به گند بکشیم و کلی بخندیم ، بعدشم با هم آشپزخونه رو تمیر کنیم و بشینیم چایی بخوریم
:redface:
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
اونــایی که الان
دســت تو دست عشــقتون خــوشبخــت زندگی می کنــین
اونــایی که الان با عشــقتون خوشیــن
اونــایی که هر لحــظه به عشــقتون اس ام اس می دیــد و شادیــد..
هــمش گوشــیتون زنــگ میــخوره و اس ام اس داریــد..
هیچی...!
خـداروشکر که خوشحالید ولی...
واســه اونــایــی که الان تــنهـان دعــا کنــید...



 

FARHAD...MEHRAD

عضو جدید
یکی از فانتزی هام
اینه که ابتدای یه کوچه پر از درخت های سبز ایستاده باشی انیس
و لبخند سپید و پر ز مهرت به دنیا بخنده
اون تیکه چوب براق مورد علاقه بابالنگ دراز همیشگیت دستت باشه
و بگی سلاااااااام بابا فرهاد
من برگشتم
بلند بلند بخندی انیس...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
اردیبهشت داره تمام میشه
اما برا من تازه شروع شد
بعد از مدت ها اومدم
با خبرهای عشقی
رمانتیک


هیچ حسی بهم نمیگفت اردیبهشت امسال یه جرقه است
اما شد...



همچین که آسته وارسته جلو چشماش نشسته بودم و زل زده بود تو چشمام
نوشیدنی رو سفارش دادم
بوی بهار نارنج مستش کرده بود
یا شاید جیک جیک گنجیشک ها
نمیشد دستام رو بگیره چون اجازه نداشت
فقط گفت اینجا خیلی عالی
منم مثل همیشه شیطون گفتم: میدونستم
گفت: چی سفارش بدم؟
من: یه چی ک چشات رو آروم کنه
عاقا: تو
من: دوزم بالاست برا چیشات
عاقا: همیشه اینجوری؟
من:حرف بدی زدم؟
عاقا: نه میگم همیشه قشنگ میخندی/؟
من: نه یکی در میون خنده هام خوب میشن
عاقا: ناراحت میشه سرش رو میندازه پایین




در دور دست درختان شاخه های توت توسط بادهای طوفانی وزیدن گرفت
لباس مارک عاقا بنفش شد
من خنده کنان به تماشا نشسته بودم
که بر فرق سرم فرود امد توت بهشتی
اردیبهشت است دیگر
می خندم....
غرق خنده های من شد...
 

mahtab2689

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اومدم با یه فانتزی عشقولانه

یکی از فانتزیام موقع تولدش بود که میخواستم جیگری
رو سوپرایزش کنم

با مامان اینا قرار یه جشن کوچولو رو گذاشتم

نگو عاغامون کلهم این دو سه روز مونده به تفلدش تو نخ من بوده
هیچی دیگه داشتم با مامانم پچ پچ میکردم

خونه که اومدیم دیدم داره نگاه های عمیق میکنه و میخنده

گفتم چیه عاغو جونم
گفت من که میدونم

ایییی خورد تو ذوقم هیچی دیگه لو رفتم حسابی

آخر سرش خودش باهام واسه انتخاب کیکش اومد
منم ناراحت که همه چیو فهمید

حالا خوبیش این بود که جریان کادو رو نمیدونست

هیچی دیگه به زور فرستادمش خونه مامان اینا و خودم شروع به تدارکات جشن کوچیکمون

وسط کارام یهو یادم افتاد واسه کادوش یه نقشه شوم بکشم

و دقیقا اجراش کردم
به تلافی این که ماجرای کیک رو فهمیده بود...

وقتی همه اومدن و من با یه آهنگ از عشقم پذیرایی کردم و دیگه کیک رو برید

یه دفعه بهش گفتم بشقاب رو میز جلو دستتو بردار
طفلکی گیج شد گفتم برش دار دیگه کادوت رو بردار

مبهوت از حرفم

احتمالا تو ذهنش داره اینارو میگه: آخه کادو مگه زیر بشقاب جا میشه!!! این خانومم میخواد چیکار کنه بقیه همه نشستن (خدایا ضایع نشم ها)

بشقاب رو برداشت زیرش یه کاغذ بود یه دفعه یجوریش شد فکر کرد سرکاریه
خوندش پاشد رفت طرف انباری یه بسته دید

ای وای این که توش خالیه!!!

بعدش رفت تو تراس...اونجا هم نبود
تو کشوی میز مبلمان

تو جعبه جاروبرقی!
پشت میز تلویزیون

کابینت سه گوش آشپزخونه
وای همه کلافه شدن حتی خودش

من تمام این مدت فقط میخندیدم

آخرش رفت تو فر گاز رو گشت

آها پیداش کرد.. ولی خیلی دو به شک شده بود طفلکی همش فکر میکرد اینم خالیه (از مکث طولانی که سر باز کردن کادوش داشت فهمیدم)
بلند گفت همینه(●̮̮̃•̃)
وای که من دیگه دل درد شدم

وقتی مهمونی تموم شد گفت دیوونه عجب بازی راه انداختی

گفتم به تلافی کیکی که فهمیدی

فیلم این صحنه ها موندگار شد
خیلی شب پرخاطره ای شد

خدایا ممنونتم برای این عشق بزرگ
همسری
تا پای جان دوستت دارم

I Love You

پ.ن: تولد عشق اول اردیبهشت بود که من دوم خرداد ثبتش کردم:دی
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاپیک جالبی بود...

راستش من فانتزی خاصی نداشتم الان...

فقط خواستم تشکر کنم.

امیدوارم همه به فانتزی هاشون برسند.
بود/؟
چه فعل غمناکی بکار بردی
لحظه های ناب من و خیلی دوست هاس
لحظه به لحظه دنیا فانتزی اس از نظر من
تو هم داری حسین فق کافیه بهتر نگاه کنی و حواست رو جمع کنی






سلام سلام به دوس های جون جونی
خرداد شگفت انگیز
با رایحه عطر لیموناد تو مماخم پیچید
و عشق رو تو دندونام به دنیا نشون داد
پاهام دوباره جون گرفتن
تا بتونم بخونم
من مث تو پیش تو
یه دنیا عاشقم من
یه دنیا عاشق

اینقد این روزها قلقلک روحی شدم نمیدونم چطور بیان کنم
یکم فکرهام رو مرتب کنم تا بنویسم


من: چمدون به دست پشت در ایستادم
تازه از سفر رسیدم
شب رسیدم
چند روزی به تولدم مونده


خیلی خسته
له و لورده رسیدم


در باز میشه من فقط تو تاریکی شمعا و خنده ها رو میبینم
شعرایی که خونده میشن
دوست هایی که از سر و کولم بالا میرن

بوسه بر گونه هایی که عطرشون دنیای کوچک قلب منو پر از جوونه کرده


یه دنیا خنده میشینه رو دندونام
بلندتر از همیشه میخندم


چرخ چرخ عباسی
یه قر میدم و
دست های همه رو میگیرم و یریم وسط
می رقصم
و دنیا رو می رقصونم



زیباس دنیای رنگی رقص های کودکانه م
عاشخم من...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
: اینا چیه؟
: یعنی معلوم نیست؟
: بزارشون اون گوشه واسه بعد که میخوای شمعا رو بزاری کنارشون
: با هدیه من اینجوری برخورد میکنی؟
برا تو این گلدون ها رو گرفتم
بی ذوخ
یه وری بشی
کاکتوس از کله ات سبز بشه
: هستم دیگه مگه شک داری؟
: تو یه چیزی ت هست
آسه آسه طرفش میرم
داره یه چیزایی مینویسه
میرم نزدیک گوشش
خیلی نزدیک
مماس شده صورت هامون
چشم هاش رو میبنده
میدونه میخوام ببوسمش
در لحظه آخر آدامس رو باد میکنم تو صورتش میترکونم
: این بار باس به حسابت برسم و دفتر رو پرت میکنه و می دوئه
: میرم تو آشپزخونه و بطری آب برمیدارم
: میرسه و از دستم میکشه
سر تا پام رو خیس میکنه
جیغ میکشم و میخندم




کف آشپزخونه برفنا شد
: حالا تنها جایی که میچسبه آغوشش
آرومم و ریز میخندم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
کل های عاشقونه دو هم پیشه....

کل های عاشقونه دو هم پیشه....

من حیوون خونگــــی میخوامــــــــــ.. به نظرت چی بگیرم!؟

سگ...

نــه سگ نمیخوام
... به نظرت لاک پشت بگیرم ؟

نــــه ... من میترسم اییییییی

واقعــــا !؟ پس حتما لاک پشت میگیرم

منم یه سوسک میارم میندازم تو لباست

منم لاک پشتمو می کنم تو حلقت

هه هه من زودتر سوسکو میندازم تو لباست تودیگه اون موقع مُردی

کور خوندی دستت بهم نمیرسه



دست من ک در بست در خدمت شماست!!!
داری مث من پلید میشی ها عشخ
دارم درس پس میدم خدمتتون
سنگین تمام میشه برات
من عصر با لاک پشتم یهویی...


عشخ میگه بگیری نمیام!!!



لاک پشت دوستم رو آوردم خونه

اومد
یک کلمه هم حرف نزد
در رو بست لباس هاش رو عوض کرد
با سیگار زد بیرون



دم در ک بود :منم هستماااااا

بله میبینم تحویل نمیگیری
: والا شما لاک پشت جونت رو داری نیومدی اصلا نگاهی به من بندازی چه برسه به بوسیدن
من: قربون حصوطی ت بشمممم

: نه دیگه منم سیگارم رو دارم
من: شکلک لبای آویزون
: در رو بست
من: بی معرفت شدی یار...
: میشنوم چی میگی
من: منم گفتم بشنوی
: پیشته
من: چخه
: میخورمت
من: دستت نمیرسه
: زن باس مطیع شوور باشه پاشو با شوهرت برو بیرون

من: شووری بیاد لباس برام انتخاب کنه
: همون تونیک آبی رو میخوام بپوشی
من: آرایش کنم؟

: نوچزززززز دیر شده
بلیط کنسرت داریم آآآآآ
من: چی؟؟؟؟؟
نمیام خیلی بدیییییییییییییی
: در رو باز میکنه بدو دیگه
من: واقهنی؟
: آره عشخمون منتظر ماست
من: موندگار دلمی .....


 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق یعنی وقتی ک دستتو می گیرم مطمئن باشم ک
از خوشی می میرمممم




بزار دستتو بگیرم دیگه نازبانو!!!

نوچززز نمیشه
چرا؟
یعنی یادت نیست؟
چیو؟
همون که گذاشتی گوشه لبت رو
هنوز یادته؟
میخوام یادم نباشه اما کل ماشین بو سیگار گرفته
چکار کنم حالا؟
وسط بزرگراه پیاده شو برام دست بزن و پشتک

ریلی؟
هاع
پشتکت رو نمیشه بیخیال شی؟
بزار فک کنم
آره میشه

یه شرط دیگه


باید برام بستنی یخی یخری از اون خوشمزه ها
قبوللللل







خیلی زرنگی کرد
تو ترافیک همت ایستاد یه لحظه از ماشین پیاده شد دست زد برام






من قیافه م دیدنی بود
خلاقیت و ابتکارش تو قلبم
پ.ن: از این زاویه نگاه نکرده بودم به ماجرا







شب دو تا بستنی یخی گرفتیم ک با هم بخوریم اما من دو تاش رو خوردم چون توانام
میتونم
دوس دارم

بستنی
یخی رو هم بیشتر دوس دارم
میتونم
عشخ هم نشست پا مشخ هاش
 

noosheen1

عضو جدید
یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه !

ای خدا!
حرف دل من زدی یعنی!
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انیس جون فانتزیات خیلی قشنگن. هر وقت میام اینجا روحیه م شاد میشه:redface::love::w27:
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی از دوست های نازنین
اما قرار رو بر این گذاشتیم که اینجا اسپم نکنیم
هر حرفی لازم به من بزنید پروفم منتظر دیدار نازتون هست...


سلام سلام
زندگی سلام
همگی سلام

یه صبح دیگه
یه بامداد دیگه
طلوع رو هنوز ندیدیم که از تخت های ناز نازی و گرم و نرم جدا میشیم
دوست هامون منتظر ما هستن
لبام رو اویزون میکنم : خوابم میاد
نمیشه من نیام؟
هم پیشه: نوچ بدون تو نمیریم
من: تو تعارف مجبور میشم موهای ژولیده م رو جمع و جور کنم

وقتی رسیدیم کوه
دیگه قبراق و سرحال بودم

هنوز هوا گرگ و میش
تو چشمام نگاه کرد و گفت: صبح خردادی ت بخیر بانو

من: نگاهم رو انداختم پایین و زیر لب گفتم طلوع میخوام

هم پیشه: الان همه رو ردیف میکنم برات طلوع بیارن
من: خودتو دس بنداز

هم پیشه: ای بابا جدی گفتم
من: سرم رو میندازم پایین میرم پیش دوست هامون
تمام مسیر رو با بقیه همراه و همکلام شدم
نگاهش نکردم
حرف نزدم
هیچی
اونم فکر نکنم حواسش بهم بود
برا صبحوونه یه باغ نشستیم
من رو تخت مقابلش کنار بچه ها نشستم
غرق خنده و شیطونی بودم
داشت با دوست هاش حرف میزد
نگاهمون به هم یه لحظه افتاد
اخم کردم و نگاهم رو برگردوندم



تمام رفتن به بی تفاوتی گذشت
اما برای من مهم بود ته ته دلم اینو میدونستم



رفتیم تو آب و صخره نوردی و شیطنت های کودکانه
پام رو باید با فاصله زیادی بالا میبردم
همین که دوستش اومد بهم کمک کنه
شاخک هاش فعال شد
دستش رو کشید جلو
من نگرفتم
دوستش: پاتو بزار اینجا دستت رو بالا بگیر راحته
منم به حرف دوستش گوش کردم بی کمک بالا رفتم
کلی هم شادی کردم
اما دیدم لبخندش محو شد

به رو خودم نیاوردم


آب بازی کردیم یه عالمه
موقع گرفتن عکس هم لبخندی نداشت
من به هم پیشه: داری عکس ها رو خراب میکنی
دوس نداری نگیر
هم پیشه: نگیرم؟
من: میتونی بخندی
هم پیشه: نگیرم یعنی؟
من: خب نمیخندی همه شادن
هم پیشه: تو خنده رو گرفتی
من: زیر لبی میگم
من عاشق خنده هاتم

هم پیشه: ای خدای خنده های منی







اینقدر غرق خوشی شد از یه درخت بالا رفت و یه صخره خیلی خیلی وحشتناک
هر چی همه گفتن گوش نداد می رفت و می خندید
می دونستم تو دلش ولوله اس



عاشق نگاه براقش هستم و وقتی جمله عاشقونه میشنوه...
 
آخرین ویرایش:

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی ها؛
شبیه عطر بهارنارنجی هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت،
نفس میکشی...
آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛ در ریه هات ذخیره کنی...


بعضی ها؛
شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت؛
جانت را با جان و دل در هوایشان؛ تازه میکنی...

بعضی ها؛....

بعضی ها؛
آرامش مطلقند؛
لبخندشان...
تلالو برق چشمانشان؛
صدای آرامشان...
اصلِ کار، تپش قلبشان...
انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند ...
و آنقدر عزیزند؛
آن قدر بکرند؛
که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان...
میترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت...
بعضی ها؛
بودنشان...
همین ساده بودنشان...
همین نفس کشیدنشان؛
یک عالمه لبخند می نشاند روی گوشه لبمان...
اصلا خدا جون؛
در خلقت بعضی ها؛ سنگ تمام گذاشته ای ...

سایه شان کم نشود از روزگارمان
و من چقد دوست دارم این بعضی هارو ...
زندگیتون پر از این بعضی ها...

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه با عشقم دعوا کنم
قهر کنم هرچقدم نازمو بکشه محلش نزارم...
خوابش ببره به عمق خواب که رسید محکــــــــــــــــــــم بازوشو گــــــــــاز بگیرم
:w07::w07:
بپره هز خواب داد بزنه دنبالم کنه
در برم و بلند بخندم بگم حقته آقا
میخواستی ناراحتم نکنیツ
.
.
.
.
.
.
.
.
همین دیشب یهویی :))))
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
-حنان؟
*جونــــــــــم؟
-دوســــــــــم داری؟
*تورو؟ :D
*نه چــــــــــرا باید دوست داشته باشم؟
-چون من دوست دارم خانوم
*وظیــــــــــفته عشــــــــــقمツ
-اینجوریاس؟
*بهله :)
-باشه بهم میرسیم... دارم برات...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه سر سفره عقدم بعد بله ی داماد کلی کِل بکشم :biggrin:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که برم لبه یه دره وایسم بعد مثل این فیلم هندیها خودم پرت کنم ته دره بعد حافظه ام از دست بدم و ببینم یه جای دیگه هستم و هیچی از گذشته و ادمهایی که یه زمانی تو زندگیم بودن یادم هم نمیاد ولی اونا من ببینم و یادشون بیاد چیکار کردن باهام انوقت خودش حسرت بخورن از اینکه از دست دادنم خیلی ظالمانه هست ولی بعضیها حقشونه ظالم باشی
 
بالا