•۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩•. ویژه نامه ماه محرم*روز هشتم

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
واکنش علی اکبر(ع) به رؤیای صادقانه امام حسین(ع)

واکنش علی اکبر(ع) به رؤیای صادقانه امام حسین(ع)

روز اول ماه محرم کاروان امام حسین(ع) در مسیر خود به سوی کربلا به نقلی به قصر بنی مقاتل رسید سپس شبانگاه حرکت کرد و روز بعد یعنی دوم محرم به سرزمین نینوا (کربلا) وارد شد.


مهم‌ترین رویدادی که در این وادی رخ داد، خوابی بود که امام حسین(ع) دید. عقبه بن سمعان مى‌‏گوید پس از آنکه به اندازه یک ساعت راه رفتیم، امام حسین(ع) همچنان که بر پشت زین قرار داشت، اندکى خوابید و بعد از خواب بیدار شد و فرمود «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»‏ و دو بار یا سه بار این جمله را تکرار کرد.


فرزندش على بن الحسین نزدیک آمد و عرضه داشت پدرم براى چه موضوعى حمد خدا و کلمه استرجاع به زبان آوردید؟ فرمود اى فرزند هم اکنون بخواب رفته بودم، یک سواره را دیدم مى‌گفت این قوم حرکت مى‌‏کنند و مرگ هم قصد آنها را دارد؛ از خواب بیدار شدم، دانستم که گفته او متوجه ما و مرگ در تعقیب ما است؛ الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَصِیرُ إِلَیْهِمْ فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِیَتْ إِلَیْنَا.


على اکبر(ع) فرمود همواره از گزند روزگار در امان باشى، مگر ما برحق نیستیم؟ فرمود بله سوگند به کسى که بازگشت همگان به سوی اوست، ما برحقیم. بعد از اینکه ما برحقیم چه بیمى از مرگ داریم؛ امام(ع) فرمود خدا به تو پاداش دهد بهترین پاداشى که فرزند را از پدرش عنایت مى‌‏فرماید؛ فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ‏ مُحِقِّینَ‏ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع جَزَاکَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ.

(ارشاد مفید، ج2، ص82)
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
نحوه به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر

نحوه به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر

ارشاد؛ شیخ مفید: ج 2 ص 106

ولَم يَزَل يَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَيُقتَلُ، حَتّى لَم يَبقَ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام إلّا أهلُ بَيتِهِ خاصَّةً. فَتَقَدَّمَ ابنُهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ

عليه السلام وامُّهُ لَيلى بِنتُ أبي مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِيِّ وكانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً، ولَهُ يَومَئِذٍ بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً، فَشَدَّ عَلَى النّاسِ،

وهُوَ يَقولُ:

أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيّ نَحنُ وبَيتِ اللّهِ أولى بِالنَّبِي

تَاللّهِ لا يَحكُمُ فينَا ابنُ الدَّعِيّ أضرِبُ بِالسَّيفِ احامي عَن أبي‏‏‏

ضَربَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ قُرَشِي‏

فَفَعَلَ ذلِكَ مِراراً و أهلُ الكوفَةِ يَتَّقونَ قَتلَهُ، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِيُّ،

فَقالَ: عَلَيَّ آثامُ العَرَبِ، إن مَرَّ بي يَفعَلُ مِثلَ ذلِكَ إن لَم اثكِلهُ أباهُ، فَمَرَّ يَشتَدُّ عَلَى النّاسِ كَما مَرَّ فِي الأَوَّلِ، فَاعتَرَضَهُ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ،

فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحتَواهُ القَومُ فَقَطَّعوهُ بِأَسيافِهِم.

فَجاءَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى وَقَفَ عَلَيهِ، فَقالَ:

قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوكَ يا بُنَيَّ، ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ الرَّسولِ!

وَانهَمَلَت عَيناهُ بِالدُّموعِ، ثُمَّ قالَ: عَلَى الدُّنيا بَعدَكَ العَفاءُ. وخَرَجَت زَينَبُ اختُ الحُسَينِ مُسرِعَةً تُنادي: يا اخَيّاه وَابنَ اخَيّاه،

وجاءَت حَتّى أكَبَّت عَلَيهِ، فَأَخَذَ الحُسَينُ عليه السلام بِرَأسِها فَرَدَّها إلَى الفُسطاطِ، و أمَرَ فِتيانَهُ فَقالَ: احمِلوا أخاكُم، فَحَمَلوهُ حَتّى

وَضَعوهُ بَينَ يَدَيِ الفُسطاطِ الَّذي كانوا يُقاتِلونَ أمامَهُ.




ترجمه:

ياران امام حسين عليه السلام، يكى يكى پيش مى ‏آمدند و مى ‏جنگيدند و كُشته مى ‏شدند تا آن كه جز خانواده ‏اش،

كسى با حسين عليه السلام نماند.

آن گاه پسرش على اكبر عليه السلام كه مادرش ليلا، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود،

قدم به ميدان نهاد. او از زيباروى ‏ترينِ مردمان و آن هنگام، هجده نوزده ساله بود.

او به دشمن، حمله بُرد و چنين خواند:

من على، پسر حسين بن على ام‏

به خانه خدا سوگند، كه ما به پيامبر صلى الله عليه و آله، نزديك‏تريم

و به خدا سوگند، كه پسر بى ‏نَسَب (ابن زياد) نمى‏تواند بر ما حكم براند

با شمشير مى‏ زنم و از پدرم، حمايت مى ‏كنم

شمشير زدنِ جوان هاشمىِ قُرَشى

او اين كار را بارها به انجام رساند و كوفيان، از كُشتن او پروا مى ‏كردند كه مُرّة بن مُنقِذ عبدى، او را ديد و گفت:

گناهان عرب بر دوش من باشد، اگر بر من بگذرد و چنين كند و من،

پدرش را به عزايش ننشانم! على اكبر عليه السلام، مانند بار اوّل، بر دشمن حمله بُرد كه مُرّة بن مُنقِذ، راه را بر او گرفت

و نيزه‏اى به او زد و بر زمينش انداخت.

سپاهيان، گِردش را گرفتند و او را با شمشيرهايشان، تكّه تكّه كردند.

حسين عليه السلام به بالاى سر او آمد و ايستاد و فرمود: «خداوند، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند،

اى پسر عزيزم! چه گستاخ بودند در برابر [خداى‏] رحمان و بر هتك حرمت پيامبر!». سپس اشك از چشمانش روان شد و فرمود:

«دنياى پس از تو، ويران باد!».

زينب عليها السلام خواهر حسين عليه السلام، به شتاب، بيرون دويد و ندا داد:

اى برادرم و فرزند برادرم! آن گاه، آمد تا خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت.

حسين عليه السلام، سر او را گرفت و [او را بلند كرد و] به خيمه‏اش باز گردانْد و

به جوانان [خاندان‏] خود، فرمان داد و فرمود: «برادرتان را ببريد!». آنان، او را بُردند و در خيمه‏اى گذاشتند كه جلوى آن، مى ‏جنگيدند.



6a4eb613a03ca0e73ab59223a13b542b_XL.jpg
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

نشد بلند شود هرچه سعی خود را کرد
نداشت فایده هر قدر که تقلّا کرد

دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت
غریب کرب و بلا کمی تماشا کرد

پدر کنار تن او شبیه ابر گریست
کشید آه و نگاهی به «ارباً‌ اربا» کرد

گذاشت صورت خود را به صورت پسرش
دوباره مرگ خودش را پدر تمنّا کرد

دل امام دو عالم به یک نگاه شکست
نشست و زخم قدیمیِ کوچه سر وا کرد

شکافت بیشتر از پیش از دو سو پهلو
نداشت فایده هر قدر نیزه را تا کرد

کسی ز خیمه رسید و به دست زینبی‌اش
امام مرده‌ی خود را دوباره احیا کرد

(سید محمد جوادی)
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بالای سرت هزار غم میبینم
یک کوچه میان دشت هم میبینم
این پیکر توست یا خطای دید است؟!
انگار تو را زیاد و کم میبینم


پلک‌ تو نه بسته مانده نه وا مانده
این قامت من ز داغ تو تا مانده
باید بروم دوباره دنبال تنت
یک تکه ز استخوان تو جامانده

ای برگ گلم مسافر پاییزی
مانند دل پدر ز خون لبریزی
ماندم چه‌ کنم کارم علی سخت شده
از هر طرف عبا زمین میریزی

بابای جوان مرده ام‌ و زارم من
حق دارم اگر مدام‌ میبارم من
قبلا سه علی داشتم اما حالا
در خیمه هزاروصد علی دارم من

سید پوریا هاشمی
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
حضرت علی اکبر علیه السلام – علیرضا لک

در خداحافظی اش سیل حرم را می‌برد
راه می‌رفت و همه چشم ترم را می‌برد

نفسش ارثیه‌ی فاطمه، امّا چه کنم
دست غم نور چراغ سحرم را می‌برد

سنگ‌ها در تپش آمدنش بی صبرند
زیر باران همه‌ی بال و پرم را می‌برد

یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش
ماه پیشانی آن تاج سرم را می‌برد

سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد
تا دل کینه‌ی لشگر پسرم را می‌برد

تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری
قطعه‌ای از قطعات جگرم را می‌برد

چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا
باد می‌آمد و عطر ثمرم را می‌برد

09.jpg
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
8 محرم 🏴
روز حضرت علی اکبر🖤
اولین شهید کربلا 🕌
میگن باب الحوائج💚

خدایا🙏
امروز به حرمت
جوان امام حسین
هرجوانی هرحاجتی داره
برآورده کن🙏

الهی آمین 🙏
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
🖤یا_حضرت_علی_اکبر

🖤زخم هایت یک طرف،
🖤زخم سر تو یک طرف

🖤بغض نامت لشکری را
🖤ابن ملجم کرده است

🖤اَّلسلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🖤وَعَلَى عَلِىِّ بْن الْحُسَیْن

🖤شهـادت علي اكبر علیه السلام تسليت

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 
بالا