•۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩•. ویژه نامه ماه محرم*روز سوم

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
moharam3_91.jpg
گُلِ سر نیست ولی موی سرم هست هنوز

تـن مـن آب شــد امـا اثـرم هـســـت هـنــوز

جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد!

رد شلاق بـه روی کمرم هسـت هنـوز

می تـوانـم بــه خــدا بــا تـو بـیـایـم بـابـا

جان زهرا کمی از بال و پرم هست هنوز

گفتم ای دختر شامی برو و طعنه نزن

سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز

منکه از حـرمـلـه و زجر نخواهـم ترـسید

دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

گـفـت کـه می زنـمـت اسـم پـدر را بـبـری

گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز

هـمـه دم نـاز کشـید و بـه دلم تـسـکـیـن داد

جای شکر است که عمه به برم هست هنوز

بـا زمین خوردن من دیده خود می بـنـدد

شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟

همـه خـاطـره هـا در نـظـرم هـسـت هـنوز

غـصـــه مـعـجر مـن را نـخـوری بـابـا جـان

پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار


اگه یه آقایی شما رو کتک بزنه به کی میگی؟ (یا رقیه(س))

فایل تصویری

http://www.aparat.com/v/TdYie/اگه_یه_آقایی_شما_رو_کتک_بزنه_به_کی_میگی؟



photo.jpg



 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
ویژه نامه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

ویژه نامه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها


تاریخ شهادت :
5 صفر سال 61 هجری قمری


شناسنامه حضرت رقیه
حضرت رقیه فرزند امام حسین علیه السلام است . بر اساس نوشته‏ های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است. در مورد تاریخ تولد حضرت رقیه چیزی معلوم نیست.

خواهران حضرت رقیه (س)
در تعداد دختران امام حسین و نامهای آنها اختلاف وجود دارد. آنچه از منابع بدست می آید امام حسین علیه السلام دارای چهار دختر بنامهای فاطمه کبری، فاطمه صغری، سکینه و رقیه بوده است.

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است. اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و... اختلاف است.


لهوف سید ابن طاووس و حضرت رقیه (س)
یکی از کتاب‏های کهن که در زمینه حضرت رقیه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. وی می‏ نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه ‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏ السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید.

سن حضرت رقیه (س) و تاریخ شهادت ایشان
مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.

چگونگی شهادت و مرقد مطهر حضرت رقیه (س)
بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کسانی را که زنده مانده بودند ، اسیر کرد. میان این اسرا، یک دختر کوچک هم دیده می ‏شد. این دختر کوچک رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه ‏اش زینب و اسرای دیگر به طرف شام می ‏رفت.

از داخل خرابه های شام، صدای یک کودک به گوش می ‏رسید. تمام کسانی که در میان اسرا بودند، می ‏دانستند که این صدای رقیه دختر کوچک امام حسین است. رقیه از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می ‏گرفت. گویا خواب پدرش را دیده بود. در این حال یزید، دستور داد سر امام حسین علیه‏ السلام را به رقیه نشان بدهند. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه‏ السلام را دید، با فریاد و ناله خودش را روی سر بریده پدرش انداخت و همان جا، از دنیا رفت.

مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام در سوریه نزدیک به قبر حضرت زینب علیها السلام است.




1200.jpg


منبع:حوزه نت




حاج میثم مطیعی
دعا کن بمیرم برم از خرابه (زمزمه)

دانلود
[url]http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab03Moharram1394%5B03%5D.mp3


[/URL]




 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
عمر بن سعد يك روز بعد از ورود امام به كربلا يعني روز سوم محرم با ‏چهار هزار سپاه از اهالي كوفه وارد كربلا شد.‏ برخي نوشته‌اند كه قوم بنوزهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به ‏خدا سوگند می‌دهیم كه از اين كار (مقابله با امام حسين (ع)) درگذر و تو داوطلب جنگ ‏با حسين مشو، زيرا اين باعث دشمني ميان ما و بني‌هاشم مي‌شود. عمر بن سعد نزد ‏عبيدالله رفت و استعفا كرد ولي عبيدالله استعفاي او را نپذيرفت و او تسليم شد.


برخي از ‏تاريخ نويسان نوشته‌اند عمر بن سعد دو پسر داشت يكي به نام حفص كه پدر را تشويق و ‏ترغيب به رفتن مي‌كرد تا با امام (ع) مقاتله كند ولي فرزند ديگرش او را به‌شدت از اقدام ‏به چنين كاري بر حذر مي‌داشت و سرانجام حفص نيز با پدرش راهي كربلا شد.‏


از وقايعي كه در روز سوم محرم‌الحرام ذکرشده اين است كه امام (ع) قسمتي از زمين ‏كربلا را كه قبرش در آن واقع است از اهل نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري ‏كرد و با آن‌ها شرط كرد كه مردم را براي زيارت قبرش راهنمايي نموده و زوار او را تا سه روز ‏ميهماني كنند.‏


سان بن فائد مي‌گويد من نزد عبيدالله بودم كه نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه ‏چنين آمده بود چون من با سپاهيانم در برابر حسين و يارانش پياده شدم قاصدي نزد او ‏فرستاده و از علت آمدنش جويا شوم او در جواب گفت: اهالي اين شهر براي من نامه ‏نوشته و نمايندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت كرده‌اند.
عبيدالله چون نامه ‏عمر بن سعد را خواند، گفت: اکنون‌که در چنگ ما گرفتارشده اميد نجات دارد! ولي حالا ‏وقت فرار نيست.‏


عبيدالله به عمر بن سعد نوشت نامه تو رسيد و از مضمون آن اطلاع يافتم از حسين بن ‏علي بخواه تا او و تمام يارانش با يزيد بيعت كنند، اگر چنين نكرد ما نظر خود را خواهيم ‏نوشت!
چون اين نامه به دست عمر بن سعد رسيد گفت: مي‌پندارم كه عبيدالله بن زياد ‏خواهان عافيت و صلح نيست عمر بن سعد، نامه عبيدالله بن زياد را به اطلاع امام حسين ‏نرساند زيرا مي‌دانست كه آن حضرت با يزيد هرگز بيعت نخواهد كرد.‏


عبيدالله بن زياد پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، انديشه اعزام سپاهي انبوه را در سر ‏مي‌پروراند و بعضي نوشته‌اند كه مردم كوفه جنگ كردن با امام حسين (ع) را ناخوش ‏مي‌داشتند و هر كس را به جنگ آن حضرت روانه مي‌كردند بازمي‌گشت عبيدالله بن زياد ‏شخصي را به نام سويدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در اين مسئله (فرار از جنگ) تحقيق كند ‏و متخلفان را نزد او برد و او يك نفر شامي را كه براي انجام امر مهمي از لشکرگاه به ‏كوفه آمده بود، گرفته و نزد عبيدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامي را از تنش جدا ‏نمايند تا كسي جرئت سرپيچي از دستورات او را نكند! نوشته‌اند كه آن مرد شامي براي ‏طلب ميراث به كوفه آمده بود.


عبيدالله شخصاً از كوفه به‌طرف نخيله حركت كرد و كسي را نزد حصين بن تميم كه به ‏قادسيه رفته بود، فرستاد او به همراه چهار هزار نفر كه با او بودند به نخيله آمد، سپس كثر ‏بن شهاب حارثي، محمد بن اشعث، قعقاع بن سويد و اسماء بن خارجه را طلب كرد و ‏گفت: در شهر كوفه گردش كنيد و مردم را به طاعت و فرمان برداي از يزيد و من فرمان ‏دهيد و آنان را از نافرماني و برپا كردن فتنه بر حذر داريد و آنان را به لشکرگاه فراخوانید ‏پس آن چهار نفر طبق دستور عمل كردند و سه نفر از آن‌ها به نخليه نزد عبيدالله بازگشتند ‏و كثير بن شهاب در كوفه ماند و در ميان كوچه‌ها و گذرگاه‌ها مي‌گشت و مردم را به ‏پيوستن به لشكر عبيدالله تشويق مي‌كرد و آنان را از ياري امام حسين (ع) بر حذر ‏مي‌داشت.‏


عبيدالله گروهي سواره را بين خود و عمر بن سعد قرار داد كه هنگام نياز از وجود آن‌ها ‏استفاده شود و هنگامی‌که او در لشکرگاه نخيله بود شخصي به نام عمار بن ابي سلمه ‏تصميم گرفت كه او را ترور كند ولي موفق نشد و به‌طرف كربلا حركت كرد و به امام ‏ملحق و شهيد شد.‏


اعمال شب سوم ماه محرم
زیارت عاشورا


مهدی کرمی
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
زیر تازیانه در خرابه‏ های شام

که دیده است که جوجه کبوتری توفان‏ زده را تیر و کمان حواله کنند؟

آه، رقیه ! بال‏های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب‏های تشنه ‏ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته ‏ات را آشنای تازیانه ‏ها کردند.

خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن می‏تواند کرد؟

فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه‏ های شام مویه می‏کنم و وسعت رنجت را با کوه‏ها در میان می‏گذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی‏توانده شست.



 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
رقیه تنها یک کودک خردسال نیست!

رقیه تنها یک کودک خردسال نیست!

رقیه تنها یک کودک خردسال نیست!

رقیه تنها یک امامزاده نیست!

رقیه تنها دختر دردانه حسین علیه السلام نیست؛ رقیه، رمزی از رازهای عاشوراست.

آن هنگام که حسین بن علی علیه السلام مدینه را به مقصد کوفه برای نجات آنها که نامه نوشته بودند و از ظلم یزید شکوه کردند، ترک کرد و عازم کربلا شد می‌دانست که

تقدیر چگونه رقم خورده است. جبرییل خبر قیامت عاشورا را به محمد امین صلی الله علیه و آله داده بود و آدم علیه السلام بر نام حسین و مظلومیتش گریسته بود.


مگر می شود که حسین علیه السلام نداند که قدم در کدام وادی می نهد و سرنوشت خاندانش چگونه می شود؟

زینب علیهاالسلام قافله سالار این رسولان بود و رقیه علیهاالسلام نیز پیام آوری برای تمام آنهایی که تاریخ را امروز در غزه تکرار می‌کنند و رقیه‌ها را بی آنکه بدانند به مسلخ عشق

می‌برند؛ و چه خیال خامی که رقیه‌ها همیشه بر تارک تاریخ بهترین راویان حماسه و خون‌اند...


و باید دانست که عاطفه همه عالمیان در کفه ترازوی وجودی رقیه 3 ساله می شکند چه کرده است رقیه با تاریخ کربلا؟...

حسین علیه السلام اسطوره تسلیم و بندگی خداوند است در عاشورا.

زینب علیهاالسلام اسطوره صبر است.


عباس علیه السلام نماد شجاعت و وفاداری.

زینب علیهاالسلام قافله سالار این رسولان بود و رقیه علیهاالسلام نیز پیام آوری برای تمام آنهایی که تاریخ را امروز در غزه تکرار می‌کنند و رقیه‌ها را بی آنکه بدانند

به مسلخ عشق می‌برند؛ و چه خیال خامی که رقیه‌ها همیشه بر تارک تاریخ بهترین راویان حماسه و خون‌اند...


و رقیه... و رقیه؛ مظهر عاطفه و دلبستگی و بندگی در عین کودکی...

چگونه است که کودکی با فهم کودکانه اش اینچنین بی امام بودن را تاب نمی آورد و در پی گمشده‌اش جان می‌سپارد؟

رقیه علیهاالسلام در پشت پرده حجاب، رازهای نگشوده کربلا را دیده است.

قلب کوچکش بدون پدر دیگر قادر به تپیدن نیست.

عزاداری و شکوه اش هم در سوگ پدر تاریخ را شرمگین می کند .

بابا... عمه ام را زدند!

بابا... ما را بر شتر بی جهاز سوار کردند.

بابا... آنها که برایت دعوتنامه فرستادند؛ در کوچه و خیابان بر سر بریده تو هلهله کردند و به ما خندیدند!

حکایت غریبی است؛ حکایت رقیه با سر بریده پدر که فهم بشری از دریافت آن عاجز است؛ داستان دلدادگی و اطاعت محض از ولی زمان است و...

دیگر اینجا گفتگو را راه نیست پرده افکندند و کس آگاه نیست

تنها ایستادن بر بلند ترین قله های جلال و صبر و حلم، درس کوچکی است که کودکان حسین علیه السلام به آیندگان آموختند و رقیه کلید رازهای ناگشوده فرهنگ عاشوراست...
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
زیارتنامه حضرت رقیه(س)

زیارتنامه حضرت رقیه(س)


بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا سیدتنا رقیه علیک تحیة والسلام ورحمة الله وبرکاته السلام علیک یا بنت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب

السلام علیک یا بنت فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین

السلام علیک یا بنت خدیجة الکبری ام المؤمنین و المؤمنات

السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا اخت ولی الله، السلام علیک یا بنت الحسین الشهید

السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، السلام علیک ایتها الرضیة المرضیة، السلام علیک ایتها التقیة النقیة

السلام علیک ایتها الزکیة الفاضلة، السلام علیک ایتها المظلومة البهیة

صلی الله علیک و علی روحک و بدنک فجعل الله منزلک و ماواک فی الجنة مع ابائک و اجدادک الطیبین الطاهرین المعصومین

السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار و علی الملائکه الحافین حول حرمک الشریف ورحمة الله وبرکاته

وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین برحمتک یا ارحم الراحمین»
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نيافت.

سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نيافت.

بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت.

پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد،

مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي که با صداي ناله و گريه او تمام اهل خرابه به شيون و ناله پرداختند.


سلام بر تو و عاشوراي بزرگي که در چشم‌هاي کوچک تو خلاصه شده است.

سلام بر تو که در خنکاي لبخند حسين عليه‌السلام رها بودي و پا به پاي آبله، زخم‌هايش را به جستجو.


سلام بر کوچکي گام‌هايت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‌ات.

سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نيافت.

تو را خوب‌تر از شام غريبان، زينب مي‌شناسد و تو بهتر از همه، شام غريبان را.

شام غريبان، تو را خوب مي‌شناسد؛ تورا که آن‌قدر پدر پدر کردي و «يا عَمَّتِيَ و يا أُخْتَ أَبِي! أيْنَ أَبِي» گفتي تا در روشناي حضور حسين عليه‌السلام غوطه‌ور شدي.

سلام بر تو؛ به آن زمان که در هياهوي غبار و سوار، اشک و مشک و ستيغ و تيغ، حسين عليه‌السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها ديدي.

از اندوه و داغ و دلتنگي، بوي تو به مشامم مي‌رسد و هرگاه نام تو را مي‌نويسم، هيچ واژه‌اي را توان توصيف اندوهت نيست.

از کنار شط تا وادي نخله، از مرشاد تا به حلب و از ديد نصراني تا به عسقلان، تو بودي همدم تنهايي بابا.

سلام به تو اي سئوال بزرگ تاريخ! پس از گذشت قرن‌ها آيا آبله پاهايت خوب شده‌است؟

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زينب سلام الله عليها نشسته بود. جمعي از کودکان شامي را ديد که در رفت و آمد هستند.

پرسيد: عمه جان! اينان کجا مي روند؟ حضرت زينب سلام الله عليها فرمودند: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند.

پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد.





خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيدالشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه کردند

و مقابل اين دختر قرار دادند.

سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سيدالشهدا را ديد، سر را برداشت و درآغوش کشيد.


بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسي صورت شما را به خونت رنگين کرد؟

پدر جان چه کسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه کسي مرا در کودکي يتيم کرد؟

پدر جان يتيم به چه کسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم.


دختر خردسال حسين عليه السلام آن قدر شيرين زباني کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد.

همه خيال کردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.





نفس المهموم، ص456.


شهادت جانسوز سه ساله دختر امام حسین علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیها را به

محضر آقا امام زمان علیه السلام و تمام شیعیان و محبان آن بزرگوار، تسلیت عرض می کنیم.


 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیر‌گذاری درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سه‌ساله

امام حسین (ع) است (که بارگاه آن مخدره در سوریه و در شهر شام واقع شده است).

بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه پراکنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی که در کتاب منتخب التواریخ

نقل شده می‌توان به تمام این شک و دودلی‌ها پایان داد.



در قسمتی از این مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه ساله ذکر شده که بدین صورت است:

چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانواده‌اش در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را می‌بینند.

در خواب از سید ابراهیم خواسته می‌شود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر کنند؛

زیرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود.


والی شام با مطلع شدن از این جریان از علما شیعه و سنی خواست که غسل کنند و در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد که قفل

به دست هر شخصی باز شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود.

قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی می‌شود،

باز شد و بدن شریف آن حضرت را به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند. (برای اطلاع از جزئیات بیشتر به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه شود)



حضرت رقیه در واقعه عاشورا حدود سه یا چهار سال سن داشت که بعد از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در عصر عاشورا به همراه دیگر زنان

بنی‌هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت.

H.Roghayeha-6.jpg

 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
یا حضرت رقیه سلام الله....

یا حضرت رقیه سلام الله....

از غصه‌ی این فاصله بگذار نگویم
از غربت این قافله بگذار نگویم

از شمر نگو تو، به تلافیش پدر جان
از چشم بد حرمله بگذار نگویم

از قصه‌ی این صورت زخمی که نگفتی
از قصه‌ی این آبله بگذار نگویم

من پیر شدم جان تو آن دم که به پا شد
دور سر تو هلهله… بگذار نگویم

افتاد به بازارِ غلامان و کنیزان
روزی گذر قافله… بگذار نگویم

از بابت این درد سرِ معجر پاره
دارم ز. عمویم گله… بگذار نگویم

بابا صدقه هیچ، ولی خاری و دشنام
دادند به این عائله… بگذار نگویم

هر گاه سرت خورد زمین عمه زمین خورد
دق کرد از این قائله… بگذار نگویم
«وحید محمدی»
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
index.jpg

من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام

از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام


دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام


دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف
از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام


صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست
با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام!



زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر

بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام


حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد

گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده ام


هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت
گاه ازینور خورده ام گاهی ازآنور خورده ام


ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین

گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام


بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند

ایستادم هرکجا تا سنگ آخر خورده ام

آه بابا دخترت را هیچکس بازی نداد

زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام


دخترت با درد پا طی مسافت میکند

پای من زخم است پای زخم اذیت میکند

(سید پوریا هاشمی)
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================

#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه


امشب که با تو انس به ویران گرفته ام
ویرانه را به جای گلستان گرفته ام

امشب شب مبارک قدر است و من تو را
بر روی دست خویش چو قرآن گرفته ام

از میزبانی ام خجلم سفره ام تهی ست
نان نیست جان به مقدم مهمان گرفته ام

پاداش تشنه کامی و اجر گرسنگی
گل بوسه ای است کز لب عطشان گرفته ام

از بس که پابرهنه به صحرا دویده ام
یک باغ گل ز خار مغیلان گرفته ام

بر داغدیده شاخۀ گل هدیه می برند
من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته ام

زهرا به چادرش ز علی می گرفت رو
من از تو رو به موی پریشان گرفته ام
 
بالا