•۩❖۩•آه از اندوه ریحانه رسول .•۩❖۩•. [ ویژه ی شهادت ]

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بسم الله النور






ایام شهادت دریاست . باران بندبندانگشتان درختان را میشمارد و از سرشاخه های فروتن بیدهای مجنون فرود می آید . روز شهادت کسی است که مادر خورشیدهای دنباله داری است که تا هنوز تاریخ زلالی زمین را تضمین کرده اند .




ای بانوی آب و آیینه ! گیاهان از زمین به یاد تو سبز میرویند و شقایق ها از ازل تا ابد داغدار زخمی هستند که دستهایی نامهربان بر شانه های فدک زدند . هر دری را که میبینم دردی در من جوان میشود و زخمی کبود در من جوانه میزند .



ای زلال ترین بانوی دوعالم ! ای که تاریخ نامت را به احترام می نگارد و من تمام جغرافیا را به یاد تو محترم میشمارم . ای زلال تر از نسیم و ای ماناتر از عشق ! هرگاه نام تو بر زبانم می وزد جانی دوباره در من ریشه می دواند و اندوهی جانکاه زبانه می کشد . می دانم هیچ سنگی لایق آن نبوده است که بر مزارت بنشیند و از این رو تنها خورشید بر مزار تو سایه بان است .



هان ای « مادر پدر» نام تورا می برم ، زبان زمستانیم شکوفه می زند ، سلولهای صخره ای ام آواز میخوانند کلمات مچاله شده ام دهان به دهان میگردند و جهان را شیرین میکنند . تودر کدامین نقطه جغرافیا خورشید شده ای ؟ در کدامین دریا مرواریدی ؟ باکدام ابر ، از کدام سمت میباری که درختان به احترام باریدنت سبز ایستاده اند ؟

ای بانوی زلال ! دریا مهاجر است ، رودها مهاجرند ، تنها اندوه توست ، تنها زخم پهلوی توست که در کبودی تاریخ ماندگار است . من که ذهن و زبانم با یاد تو شکفته می شوند ، امروز با زبانی شکسته کلماتی سوگوار و اندوهی ژرف در خود می شکنم .

در جایی خواندم :
مگر میتوان پهلوی تو بود و شکسته نبود ؟

_____________________________________



____________________________________
صوت

سیدتی یا زهرا


_________________________
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
« چقدر مظلوم بودی »

« چقدر مظلوم بودی »


چقدر مظلوم بودی و علی از تو هم، مظلوم‏تر.
و آن‏گاه که پدر، در بسترِ ارتحال افتاد، قلبت شکست.
هیچ‏وقت، تو را چنین غمگین ندیده بودم.
پدر که گریه‏ هایت را دید، در آغوشت کشید؛ هر چند خود نیز می‏گریست! راستی! نگفتی پدر، برایت چه گفت؟
چه زود او را فراموش کردند و حرف‏هایش را! چه زود، تو را خشمگین کردند و خدا را.
آمده بودند تا علی را بِبَرند. یادت می ‏آید؟ هر چند، به یاد آوردنش نیز قلبم را می‏آزارد. هر چند، هیچ‏کس نمی‏خواهد تو را به یاد بیاوَرَد، اما من شهادت می‏دهم خونِ تو را و کودک نیامده‏ ات را و «فضه» نیز با من همزبانی خواهد کرد آغوشِ گرم و خونینت را.
تمامِ مظلومیت، در چشم‏های علی علیه ‏السلام جمع شده بود و ریسمان، فریاد را در گلویش می‏شکست.
دیگر وقتِ نشستن نبود. انگار پیامبر بود که برخاست و از پسِ پرده ـ در مسجد مدینه ـ سخن گفت؛ برآشفت و تو ـ دیگر ـ هیچ نگفتی؛ هر چند کودکانت را در برابر دیدگان اشکبارِ علی علیه السلام در آغوش گرفتی؛ هر چند علی علیه ‏السلام ۳۰ سال، تنها شد؛
هر چند... .


________________

صوت

گل یاس علی ع

____________________






 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شب تغسيل ماه

شب تغسيل ماه









97.jpg
سيدمهدى شجاعى


«... و لها جلال ليس فوق جلالها الا جلال الله جلّ جلاله و لها نوال ليس فوق نوالها الا نوال الله عمّ نواله»
و فاطمه ـ سلام‌الله‌عليها ـ را جلال و جبروت و عظمتى است كه در وراى او، هيچ جلالى نيست، مگر جلال خداوند ـ جل جلاله ـ و هم او را بخشش و عطا و كرمى است كه در وراى او هيچ نوال و كرامتى نيست، مگر نوال خداوند ـ عم نواله ـ

آسمان، اين‌ شبها كه مي‌رسد، عجيب بي‌قرارى مي‌كند و زمين، داغ دلش تازه مي‌شود و زخم شرمش، سر باز مي‌كند.

ملكوتيان حق دارند سر بر ديوار عرش بگذارند و هاي‌هاى گريه كنند.
و تنها خداست كه مي‌تواند، تسلاى دل على باشد.
ماه حق دارد كه گوشه اختفا را بر گريه اختيار كند و ستارگان چه كنند، اگر سر بر شانه يكديگر نگذارند و مصيبت را زبان نگيرند.
آن خانه نمي‌دانم آن شب به چه قدرتى بر پاى ايستاده بود، آن مدينه چه مدينه‌اى بود كه چنين مصيبتى را تاب آورد و در هم نشكست، آن چه قبرستانى بود كه سرچشمه عصمت را در خويش فرو برد و دم بر نياورد، آن چه خاكى بود كه به خود جرأت داد، فاطمه را از على جدا كند؟
چرا آن خانه بر جاى ماند؟
چرا مدينه ويران نشد؟
چرا آسمان در خود نپيچيد؟
چرا بغض زمين نتركيد؟
چرا عالم فرو نريخت؟

گفته‌اند در عاشورا وقتى زخم در جان خورشيد نشست و زمين، پيكر مبارك حسين را بر خويش قطعه‌قطعه‌ ديد، به لرزه درآمد و آسمان تيره و تار شد و غبار خشم خداوند از جاى جنبيد.
در آنجا سجاد ـ سلام‌الله‌عليه ـ دست بر زمين كوفت و زمين را به آرامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان را دعوت به سكوت كرد.
آسمان و زمين هر دو، تنها در اجابت فرمان امام خويش آرام گرفتند، دندان بر جگر نهادند، خون به لب آوردند، ولى دم نزدند. مويه كردند، ولى فغان نكردند. در خويش شكستند و گريستند، اما ضجه نزدند.

چه رازى بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمه آسمان نشكست و زمين، متلاشى نگشت؟
آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟
مگر نه زهرا، والاترين محبوبه خداوند بود و خدا به بهانه وصلتش فرموده بود: «احبّ النساء الي».
مگر نه فاطمه، محور كسا بود و بقيه وابستگان او؟ پيامبر پدر او بود و علي، همسر او و حسنين فرزندان او؟ ـ سلام‌الله عليهم اجمعين ـ

«هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها». مگر نه رضاى خداوند در گرو رضايت مرضيه بود و غضب خداوند در گرو خشم او؟

مگر نه صديقه كبري، راز آفرينش زن بود، بهانه خلقت نسوان؟
مگر نه فاطمه شبيه‌ترين بود به رسول خدا؟ «ما رأيت احداً كان اشبه كلاماً و حديثاً من فاطمة برسول الله صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم».
مگر نه فاطمه، آخرين مشايع و اولين مستقبل پيامبر بود؟
مگر نه فاطمه راستگوترين موجودات بود پس از رسول خدا؟
مگر نه فاطمه، پاره جگر پيامبر بود و عزيز مسلم خداوند جل و علا؟
مگر نه... .
چه رازى بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمه آسمان نشكست و زمين متلاشى نگشت؟
آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟
كسى هست در خانه فاطمه پس از او كه شايد اين راز سر به مهر، به دست‌هاى او گشوده شود؛ او اسماء، محرم اسرار فاطمه است.
از او بپرسيد، شايد پاسخ بگويد.
بگويد كه: «آرى حسنين سر به پاى مادر نهاده بودند و پايه‌هاى عرش را ضجه‌هاى خويش مي‌لرزاندند.
زينب و ام‌كلثوم، كائنات را با موهاى خويش پريشان مي‌كردند.
چروك بر پيشانى آسمان افتاده بود، زمين از درد به خود مي‌پيچيد، ناله‌هاى فرشتگان، داغ پيامبر را دوچندان مي‌كرد.
ولى چه بود آنچه آفرينش را بر پاى نگاه مي‌داشت؟
در آن شب تغسيل ماه، من ديدم كه على در مأمن تاريكي، سر بر ديوار خانه فاطمه، سر بر محور آفرينش، سر بر عمود آسمان نهاده بود و زار زار مي‌گريست».

اگر در عاشورا، سجاد ـ عليه‌السلام ـ مشت بر زمين كوفت و آسمان را به آرامش خواند، در آن شب، على سر بر ديوار كائنات، ملتقاى زمين و آسمان، محور آفرينش مي‌ساييد و با وجود بي‌قرار خويش، همه را به آرامش مي‌خواند.

مظلوميت آنچنان بر وجود تو سايه افكنده است كه يادت، بى اراده و ناگزير، آتش بر خرمن وجود مى افكند و خاطره ات، بغض را در گلو مى شكند.
در آن خانه كوچك، رازى به وسعت تاريخ نهفته است.
چنان مظلوميتى بر آن خانه كوچك سايه افكنده و چنان زخمى بر آن جگر تاريخ نشسته است كه هيچ حادثه اى نمى تواند دل هاى شيعيان، طواف كنندگان آن حرم خداوند را مسرور كند.
آري، آن مظلوميت نيلى كه بر چهره تو نشسته بود، نمى گذارد كه لبخند بر چهره نه تشيع و نه اسلام، كه حتى انسانيت پس از تو بنشيند.
به هر حال، آن در، بر آن پهلو شكسته است، چه تفاوت دارد كه در وفاتت اين خاطره عرش سوز و جگرخراش را تداعى كنيم يا در ولادتت؟
افشاگرانه‌ترين فرياد اعتراض تاريخ مظلوميت آنچنان بر وجود تو سايه افكنده است كه يادت، بي‌اراده و ناگزير، آتش بر خرمن وجود مي‌افكند و خاطره‌ات، بغض را در گلو مي‌شكند.
در آن خانه كوچك، رازى به وسعت تاريخ نهفته است.
چنان مظلوميتى بر آن خانه كوچك سايه افكنده و چنان زخمى بر آن جگر تاريخ نشسته است كه هيچ حادثه‌اى نمي‌تواند دل‌هاى شيعيان، طواف‌كنندگان آن حرم خداوند را مسرور كند.
آري، آن مظلوميت نيلى كه بر چهره تو نشسته بود، نمي‌گذارد كه لبخند بر چهره نه تشيع و نه اسلام، كه حتى انسانيت پس از تو بنشيند.
به هر حال، آن در، بر آن پهلو شكسته است، چه تفاوت دارد كه در وفاتت اين خاطره عرش‌سوز و جگرخراش را تداعى كنيم يا در ولادتت؟
مهم اين است كه تو مظلوم بزرگ‌ترين جنايت تاريخ واقع گشته‌اي.
مهم اين است كه صبر لايتناهى خدا در جانكاه‌ترين حادثه آفرينش در تو به تجلى نشسته است. مسئله، اشك‌هاى على است و لرزش گونه‌هاى على به هنگام شستشوى پيكر مطهر تو.
مهم، گريه‌هاى دادخواه و اشك‌هاى ظلم‌برانداز توست و سر بر ديوار نهادن على و زار زدن علي. آنچه جانسوز است، صبر توست در مصائب على و صبر على است در مصائب تو.
و از همه مهم‌تر، تشييع شبانه و مظلومانه پيكر توست.
چه كردند با تو كه اين تازيانه اعتراض جاودانه را ـ المخفية قبرا ـ بر پشت تاريخ روا دانستي.
چه ظلم‌ها بر تو رفته بود، چه حق‌ها از تو تضييع گشته بود و چه حقايقى در مقابل ديدگان تو تحريف شده بود كه اين اعتراض افشاگرانه را بر پيشانى تاريخ حك كردى و دشمن را بر كرسى رسوايى جاودانه نشاندي؟
و اين چگونه اعتراضى بود كه خداوند نيز به حمايت از آن برخاست؟
همان على كه مأمور به سكوت بود، همان على كه شمشير را به رغم كارسازى و برندگى در نيام پسنديده بود، همان على كه سخت‌ترين جنايات تاريخ را تاب آورده و دم برنياورده بود، چه شد كه در حمايت از اين اعتراض شكوهمند تو، بر بالاى بقيع ايستاد، شمشير از نيام كشيد و دشمن را تهديد به جارى كردن سيل خون بر زمين كرد؟

بارى اين اعتراض تو در تشييع شبانه‌ات و در مخفى كردن قبرت، اگرچه تاريخ را از تحريف مصون مي‌داشت و هرچند فرياد تظلم تو را بر جهانيان تا ابد طراوت مي‌بخشيد، اما سنگين‌ترين غم شيعيان تو گشت و عظيم‌ترين درد اسلام و بزرگ‌ترين اندوه انسانيت.
آن‌كه عزيزترين كسش را، پدرش را، فرزندش را، برادرش را، در جامه شهادت به خدا تقديم كرد، دلخوش است به اين‌كه هر از گاه در كنار قبر او مي‌نشيند و به تيشه اشك، راه بسته دل مي‌گشايد.
ولى آنكس كه قبرى براى عزيزش نمي‌شناسد چطور؟
او بغضش را با خود به كجا مي‌تواند ببرد؟
كجا مي‌تواند عقده دل بگشايد.
اين است مظلوميت تو و به تبع، مظلوميت شيعيان تو.
كجا گريه كنند عاشقان تو بر مصائب تو؟
كجا اشك بريزند دلدادگان تو بر مظلوميت تو؟
و كجا ضجه بزنند فرزندان تو در فقدان تو؟
اين است مظلوميت تو و به تبع، مظلوميت شيعيان تو... و اين است كه:
ياد تو به هر بهانه‌اي، وفات يا ولادت ، بغض را در گلويمان مي‌شكند و جگرمان را آتش مي‌زند

منبع




__________________________
صوت

یا زهرا س مدد

_____________________

 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار


سنگ‏ها بر سوگ تو ندبه می‏خوانند؛ در غروبی که شاخه‏ات را شکسته بودند.
امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بی‏حدیث حضور او، خاموش است.
... علی، شبانه یاس می‏کارد! شبانه، داغ دلش را به خاک می‏گوید؛ اگرچه فردا صبح، از سمت خانه همسایه بوی نان آید.
دوباره بغض حسن با حسین می‏گیرد.
و جای خالیِ مادر به خانه می‏پیچد.
کجاست فاطمه امشب؟ کجاست بانوی نور؟


___________________________

صوت

حضرت فاطمه سلام الله علیها


___________________________

 
آخرین ویرایش:

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
مرغ دل یک بام دارد دو هوا
گه مدینه میرود گه نینوا
.
:gol:
این اسیر بند قاف و شین و عین
گاه می گوید حسن گاهی حسین

.
:gol:
میپرد گاهی به گلزار بقیع
می نشیند پشت دیوار بقیع
.
:gol:
می نهد سر بر سر زانوی دین
اشک ریزان در غم بانوی دین
.
:gol:
عرضه میدارد که ای شهر رسول
در کجا مخفی بود قبر بتول
.
:gol:
از تمام نخلها پرسیده ام
آری اما پاسخی نشنیده ام
.

:gol:
یا امیر المؤمنین روحی فداک
آسمان را دفن کردی زیر خاک ؟
.
:gol:
آه را در دل نهان کردی چرا ؟
ماه را در گل نهان کردی چرا ؟
.
:gol:
یا علی جان تربت زهرا کجاست ؟
یادگار غربت زهرا کجاست ؟
.
:gol:
تا ز نورش دیده را روشن کنم
بر مزارش شعله ها بر تن کنم
.
:gol:
آه از آن ساعت که آتش در گرفت
جام را از ساقی کوثر گرفت
.
:gol:
یاد پهلویش نمازم را شکست
فرصت راز و نیازم را شکست
.
:gol:
آه زهرا تا ابد جاری بود
دست مولا تشنه یاری بود
.
:gol:
چون علی شد بی کس و بی همنفس
گفت یا زینب به فریادم برس



 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ای تربت گمگشته ات دارالسلام انبیا
صحن بقیع خلوتت بیت الحرام انبیا
تنها نه مام احمدی مام تمام انبیا
از کوثر احسان تو لبریز جام انبیا



عشق یعنی دل سپردن در الست
از می وصل الهی مست مست
عشق یعنی ذکر ناموس خدا
یا علی گفتن به زیر دست و پا

عشق یعنی جلوه صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی
عشق یعنی صبر در هنگام خشم
عشق یعنی جای سیلی روی چشم

عشق بر دل ها شهامت میدهد
عشق بر غم ها حلاوت میدهد
عشق بر دلداده فرمان میدهد
عاشق جان داده را جان میدهد
عشق باعث شد که دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق یعنی انقلاب فاطمه
عشق یعنی عشق ناب فاطمه
بیت الاحزان خراب فاطمه
عشق یعنی صحبت بی واهمه
حیدر در بند پیش فاطمه

آن که خود مرد دلیر جنگ بود
دستگیر فرقه ای صد رنگ بود
عشق یعنی عاشقی در تار و پود
گردش دستاس با دست کبود

عشق یعنی گریه های حیدری
دختری دنبال نعش مادری
عشق یعنی قلب چون آیینه ای
جای میخ در به روی سینه ای

عشق یعنی انتظار منتظر
سینه ای مجروح از مسمار در
عشق یعنی طاعت جان آفرین
رد خون سینه بر روی زمین




http://s1.picofile.com/file/7248899779/EshghYani1377.wma.html
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
بانوی من ...در میان کوچه غلاف شمشیر با دست تو چه کرد؟
بانوی من ....دست نامحرم از چه رو، روی صورتت حکاکی شده؟
بانوی من ... با فرزندت چه کردند؟
بانوی من ... با پهلویت چه کردند؟
بانوی من ...با استخوانهایت چه کردند که آنگونه به صدا در آمدند؟
بانوی من ... با قلبت چه کردند، آنگاه که از همسرت رو میپوشاندی تا کبودی صورت را نبیند؟چه در دلت میگذشت آنگاه که علی به خانه می آمد،اما نمیخواستی که او تو را ببیند؟
بانوی من ...در قلب علی چه میگذشت؟
بانوی من ... بانوی من به کجا می روی؟ قلب علی شکسته است، غم های دل علی با دیدن توست که التیام میابد....
بانو...بانو... چرا سخن از جدایی به میان آورده ای؟
بانو قلب علی می شکند آنگاه که می گویی "یا علی هذا فراق بینی و بینک" و قلب من نیز بانو....
بانوی من همسرت فاتح خیبر است، از چه رو عبایشان روی زمین کشیده می شود؟چرا تاب راه رفتن ندارند؟
.
.
.
زهرا جان
زهرا جان، کودکانت هنوز خردسالند، یتیمی درد سنگینی است زهراجان....
زهراجان، علی طاقت بازوی ورم کرده ندارد، بانو
زهرا جان، علی تاب پهلوی شکسته ندارد... زهرا جان، علی تنهاست....
زهرای من،شب غمگین و سنگین بانو ....غسل و کفن شبانه ، دفن شبانه کمرمان را همانند کمرت خم خواهد کرد...غم تو مارا خواهد کشت ....بانوی من بمان
.
.
.
علی جان
علی جان، فاطمه را ببخش که نبود تا فدای فاطمه تو شود....
علی جان،فاطمه را ببخش تا به جای فاطمه تو به پشت در رود.
میخ در جایش نه در پهلوی فاطمه توست....
علی جان، ببخش که فاطمه نبود تا صورت خود را سپر صورت زهرایت کند ....
علی جان، ببخش که فاطمه نبود تا دستانش را پیشکش نامردان کند تا دست فاطمه ات را کبود نکنند...
علی جان، ببخش که نبودم و اکنونی هستم که فاطمه ات غریبانه رفته است.
علی جان، فاطمه را ببخش و او را در غم خود شریک بدان.....

 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود ....................... خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود

ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه ................... گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
 

E ntezar

عضو جدید
کاربر ممتاز
عید ما امسال توام با عزاست

فاطمیه موسم شور و نواست

جابه جای خطه ایران زمین

زین مصیبت خیمه ماتم به پاست

در عزای زهره زهرا بتول

هر کجا رو می‌کنی ماتم‌سراست

عید ما امسال توام با عزاست

فاطمیه موسم شور و نواست

شیعیان رخت عزا در بر کنید

از سرشک دیده دامن‌تر کنید

پا به پای مهدی صاحب زمان

ناله‌ای جانکاه از دل سر کنید

بر عزاداران بود عشرت حرام

خون به جای باده در ساغر کنید

عید ما امسال توام با عزاست

فاطمیه موسم شور و نواست

با عزا توام شده نوروز ما

خیزد از دل ناله‌ی جانسوز ما

در غم زهرای اطهر این زمان

تیره همچون شام گشته روز ما



جای آن دارد که خاکستر شود

عالمی از آه عالم سوز ما

عید ما امسال توام با عزاست

فاطمیه موسم شور و نواست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
رسيده عيد و دلها شاد و خرم،
همه در فكر ديدارند باهم؛
همه آماده اند سفره بچينند،
به فكر سفره هاي هفت سينند؛
منم در سفره دارم هفت سين را،
ولي توأم شده باداغ زهرا(س)؛
بود سين نخستين سيلي كين،
به روي مادرم با دست سنگين؛
ببين بر سفره سين دومم را،
كه سويي نيست درچشمان زهرا(س)؛
بگويم سين سوم تا بسوزي،
كه مادر سوخت بين كينه توزي؛
ازين ماتم دل حيدر غمين است،
كه سين چهارمم سقط جنين است؛
به روي سفره سين پنجم اين است:
سر سجاده اش زينب حزين است؛
شده سفره پر از اشك شبانه،
ششم سين مانده سوت و كور خانه؛
چه گويم اي عزيز از سين آخر،
بُود آن سينه ي مجروح مادر
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی

تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی

حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه ، چه قرآن ِ کریمی

در خانه ی زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می سوخت حریم دل مولا چه حریمی

آتش مزن آتش در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی

حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیان مصیبت از زبان مولاتی فاطمه(سلام الله علیها)

در کتاب «ارشاد القلوب» نقل شده که مولاتی فاطمه(سلام الله علیها) فرمودند:

هیزم بسیار بر در خانه ما آوردند، تا خانه و اهلش را بسوزانند، من پشت «در» ایستاده بودم،

و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش ، سوگند می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند.

عمر ، تازیانه را از دست قُنفذ غلام آزاد شده ابوبکر گرفت و با آن بر بازویم زد و اثر آن چون رگه های بازو بند در بازویم باقی ماند .

آنگاه لگدی بر در زد و در را به طرف من فشار داد.

در این هنگام به صورت بر زمین افتادم ، در حالی که فرزند در رحم داشتم. آتش زبانه می کشید و صورتم را می سوزانید،

او با دستش مرا می زد، گوشواره ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فرا گرفت، محسنم بی گناه ، سقط و کشته شد.


«بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»

«به کدامین گناه کشته شدند!!!»


 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



کدامین شب از آن شب تیره تر بود ** که زهرا حایل دیوار و در بود

شبی کاندر هجوم تیغ بیداد ** سرت را سینه زهرا سپر بود

زمان بر سینه خود سنگ می کوفت ** زمین از داغ زهرا شعله ور بود

عطش نوشان کوفی آتشین اند ** که حتی کوثر آنجا بی اثر بود

شراب کوفیان خون حسین است ** شراب فاطمه خون جگر بود

تو می دیدی ولی لب بسته بودی ** که آیین محمد (ص) در خطر بود

ندانستم که در چشم حقیقت ** کدامین مصلحت مد نظر بود

گلویت استخوانی آتشین داشت ** که فریادت فقط در چشم تر بود

چرا ابلیس را رسوا نکردی؟ ** عقاب تیغ تو بی بال و پر بود؟

فدای تیغ عریان تو گردم ** کسی آیا ز تو مظلوم تر بود؟
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت
توحید انعکاس نمایان تری نداشت
جز در مقام عالی زهرا فنا شدن
مُلک وجود فلسفه‌ی دیگری نداشت
زهرا اگر در اول خلقت ظهور داشت
شاید خدا نیاز به پیغمبری نداشت
فرموده‌اند در برکات وجود او
زهرا اگر نبود علی همسری نداشت
محشر بذون مهریه‌ی همسر علی
سوگند می خوریم شفاعت گری نداشت
حتی بهشت با همه‌ی نهرهای خود
چنگی به دل نمی زند اگر کوثری نداشت
دیروز اگر به فاطمه سیلی نمی زدند
دنیا ادامه داشت ، دیگر محشری نداشت



 
بالا