ღ ☼ ღ داستان زیبا ღ ☼ ღ

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند چند سال بعد، بعد از میهمانی شامی که با هم داشتند


در مورد هدایایی که برای مادر پیرشون که دور از آنها در شهر دیگری زندگی می کرد ، صحبت میکردند


اولی گفت : من خانه بزرگی برای مادرم ساختم

دومی گفت : من یک سالن سینمای یکصد هزار دلاری در خانه ساختم

سومی گفت : من ماشین مرسدس با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره

چهارمی گفت : همه تون می دونید که مادر چه قدر خوندن کتاب مقدس را دوست داشت و می دونین که دیگر هیچ وقت نمی تونه بخونه،

چون چشماش خوب نمیبینه. من راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه این طوطی

با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفته من تعهد کردم برای این طوطی به مدت بیست سال، هر سال صد

هزار دلار به کلیسا بپردازم مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه برادران دیگر تحت تاثیر سخنان برادر

چهارم قرار گرفتند پس از تعطیلات، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت:

میلتون( اولی ) عزیز، خانه ای که برایم ساختی خیلی بزرگه... من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خانه رو تمیز کنم. به هرحال ممنونم

مایک ( دومی ) عزیز، تو برای من یک سینمای گرانقیمت با صدای دالبی ساختی که گنجایش 50 نفر رو دارد ولی من همه دوستانمو از دست داده ام،

همچنین شنواییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام. هیچ وقت از آن استفاده نمیکنم، ولی از این کارت ممنون هستم

ماروین ( سومی ) عزیز، من خیلی پیرم که به سفر بروم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم خیلی تند میره اما فکرت خوب بود ممنون هستم

حدس بزن براي چهارمي چي گفته!!!

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.
حدس زدي؟
.
.
.


ملوین ( چهارمی ) عزیز ترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت و با هدیه ات منو خوشحال کردی

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جوجه ی خیلی خوشمزه ای بود ! و من هیچ وقت مزه آن را فراموش نخواهم کرد ! ممنونم


 

fati24

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
همیشه کارای کوچیک ابعادش وسیع تره..
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب وقتی ناشنوا باشی طوطی رو بخوری بهتر از اینه که حرص بخوری :D
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
:biggrin:وای خدای من
:biggrin: وای خدا من
:biggrin: خیلی باحال بود خدا بگم چی کارش نکنه
 

hadi1525

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوشمزه بوده دیگه......:biggrin:
ممنون پارمهرجان...داستان آموزنده ایی بود...:D
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
گل خانمی یادگاری...☼ زنگ تفريح 0

Similar threads

بالا