یک جمله برای او که دوستش داشتید/دارید:

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی زشمع رویت تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت منزل در آب دیده
کردیم تا کسی را برما گذر نباشد.
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم ببخشین میشه تماشات کنم؟ گفت دیوونه‌ای؟ گفتم بله. گفت خوبه که دیوونه‌ای، مدتیه دیوونه گیر نمیاد که وایسه به تماشا. گفتم برو بابا، تو رو که همه تماشا می‌کنن. گفت همه که دیوونه نیستن، گفتم راس میگی، خندید. از صبح نگاهش کردم تا نزدیکای غروب، هی گفت خسته نشدی؟ گفتم خسته کدوم بود؟ گفت هیچی، راحت باش. موهاش رنگ شب بود، خودش رنگ روز، یه آدم عجیبی بود، انگار خورشید باشی و همزمان ماه هم باشی. بعد حالا اینا هیچی، تو صداش رنگین کمون داشت، از اون قوس رنگی‌ها که بچه بودیم تو کارتون‌ها بود، چه خوب بود وقتی بچه بودیم. انگشتای دستاش نازک بود، انگار شاخه ترد صنوبر باشه، هی خواستم دستشو بگیرم، ترسیدم دردش بیاد. گفت چرا حرف نمیزنی همه‌ش داری نگاه میکنی؟ گفتم حرف مال عاقلاست، شما بگو من میشنوم. الکی گفتم، حرفاشو نمی‌شنیدم، داشتم به صداش گوش میکردم. بعد تاریک شد، گفت من میرم دیگه. یخ کرد استخون دلم، چرا آخرش همه همین رو میگن؟ رفت. خواستم بگم نرو، من هنوز دلم تماشا می‌خواد، دیدم خیلی قشنگه وقتی میره، هیچی نگفتم. همون‌جا رو سنگ سیاه خوابیدم، گفتم فردا بشه باز میاد. اما دیگه فردا نشد. همه‌ش امشبه. امشب هم که تاریکه، موندیم سرگردون. ولی فردا که بشه میاد، بهش میگم میشه این بار هم تماشات کنم هم باهات بیام؟ بذار فردا بشه، میاد. می‌دونم میاد. امشب ولی تاریکه. پاشو یه شمع روشن کن، آدم عبوس که از آینه و نور می‌ترسی، تاریک شدی از بس که موندی تو تاریکی.
تو چی؟ امید داری؟ فردا میاد؟
فردا میای؟
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توی زندگیتون اگه بین دوست داشتن دو نفر گیر کنید چه میکنید؟
بنظر من اگه بین دوست داشتن دو نفر گیر کنید یعنی بجز اونی که دوستش دارین کس دیگه ای هم باشه باید به احساستون نسبت به نفر اول شک کنید
اگر واقعا عاشق یکی باشید محال یک نفر دیگه بیاد تو ذهنتون
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم ببخشین میشه تماشات کنم؟ گفت دیوونه‌ای؟ گفتم بله. گفت خوبه که دیوونه‌ای، مدتیه دیوونه گیر نمیاد که وایسه به تماشا. گفتم برو بابا، تو رو که همه تماشا می‌کنن. گفت همه که دیوونه نیستن، گفتم راس میگی، خندید. از صبح نگاهش کردم تا نزدیکای غروب، هی گفت خسته نشدی؟ گفتم خسته کدوم بود؟ گفت هیچی، راحت باش. موهاش رنگ شب بود، خودش رنگ روز، یه آدم عجیبی بود، انگار خورشید باشی و همزمان ماه هم باشی. بعد حالا اینا هیچی، تو صداش رنگین کمون داشت، از اون قوس رنگی‌ها که بچه بودیم تو کارتون‌ها بود، چه خوب بود وقتی بچه بودیم. انگشتای دستاش نازک بود، انگار شاخه ترد صنوبر باشه، هی خواستم دستشو بگیرم، ترسیدم دردش بیاد. گفت چرا حرف نمیزنی همه‌ش داری نگاه میکنی؟ گفتم حرف مال عاقلاست، شما بگو من میشنوم. الکی گفتم، حرفاشو نمی‌شنیدم، داشتم به صداش گوش میکردم. بعد تاریک شد، گفت من میرم دیگه. یخ کرد استخون دلم، چرا آخرش همه همین رو میگن؟ رفت. خواستم بگم نرو، من هنوز دلم تماشا می‌خواد، دیدم خیلی قشنگه وقتی میره، هیچی نگفتم. همون‌جا رو سنگ سیاه خوابیدم، گفتم فردا بشه باز میاد. اما دیگه فردا نشد. همه‌ش امشبه. امشب هم که تاریکه، موندیم سرگردون. ولی فردا که بشه میاد، بهش میگم میشه این بار هم تماشات کنم هم باهات بیام؟ بذار فردا بشه، میاد. می‌دونم میاد. امشب ولی تاریکه. پاشو یه شمع روشن کن، آدم عبوس که از آینه و نور می‌ترسی، تاریک شدی از بس که موندی تو تاریکی.
تو چی؟ امید داری؟ فردا میاد؟
فردا میای؟
چقدر قشنگ بود خان! اگه دست نوشته ي خودتون باشه عاليه
پر احساس قشنگ بود.
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
. بعد از تو دنیا عوض شد . نگفتم برایت ، دلم نیامد . گنجشکها از حیاط خانه رفتند ، درخت خرمالو خشکید . کفشهایم مرا به هیچ کافه ای نبردند . لباس آبی ام که تو دوستش داشتی ، پوسید . موهایم سپید شدند و روزگارم سیاه . هیچکس برایم مست نکرد و نرقصید ، که وسطش بخندد و بگوید غرق نشی ، با اون نگاه کردنت . هیچکس یادش نبود وقتی درد دارم ، دستش را بگذارد روی صورتم و آرام زیر گوش چپم زمزمه کند : ببوسمت؟ هیچکس نبود که کنارم بخوابد ، آرام نفس بکشد ، من بتوانم تا صبح به موسیقی نفسهایش گوش کنم و هی دیوانه تر شوم و هی شعر بنویسم روی ملافه سفید ، با نوک انگشت . بعد از تو ، نخوابیدم که خوابت را ببینم . نشد . نتوانستم . هی نشستم تا صبح به تو فکر کردم ، و آنقدر گریه کردم که رادیو گفت خشکسالی منتفی است ، ابرهای باران زا در آپارتمان کوچکی در تهران مستقر شده اند . بعد از تو هیچ شبی ماه آنقدر نیامد نزدیک زمین که من بترسم و به تو زنگ بزنم و تو آرامم کنی که فقط یک واقعه طبیعی است و قرار نیست دنیا تمام شود و ما دیگر هم را نبینیم . هیچکس نبود که در تاریکی سالن سینما ، یواشکی مرا ببوسد و بی صدا بخندد . هیچکس نبود که پشت تمام چراغ قرمزها کف دستش را ببوسم و دلم برایش غنج برود .... بعد از تو ، هیچ کس بوی گندم خام نداد . هیچکس خورشید من نشد ، گم شدم در شباشب بی پایانی که اسمش را گذاشته ایم زندگی . بعد از تو دنیا عوض شد . من اما نه . هنوز صبح ها می ایستم سر کوچه ، همانجا که آخرین بار دیدمت . به جای خالی ات نگاه می کنم ، آرام چشمهایم را پاک می کنم که عاقلان نبینند دیوانه گریه کرده . بعد ، راه می افتم در شهر ، به غریبه ها لبخند می زنم . کسی چه می داند ، شاید تو عوض شده ای ، شبیه یکی از این غریبه هایی . نکند بمانی بی لبخند ....
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بامن بخوان تا این ترانه را
با تو سفر کنم😭
با من بخوان تا در هوای تو
شب را سحر کنم
....
شاید شبی که میبرد افسانه مرا
روزی برایم از تو نشانه ای بیاورد
....
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو آه منی اشتباه منی چگونه هنوز از تو میگویم

تو همسفر نیمه راه منی چگونه هنوز از تو میگویم

پناه منی تکیه گاه منی که زمزمه ات مانده در گوشم

گناه منی بی گناه منی که بار غمت مانده بر دوشم

بهانه ی من بغض خانه ی من گرفته دلم گریه میخواهم

خیال خوش عاشقانه ی من همیشه تویی آخرین راهم

بهانه ی من بغض خانه ی من گرفته دلم گریه میخواهم

خیال خوش عاشقانه ی من همیشه تویی آخرین راهم

صدای توام پا به پای توام تو میبری ام رو به خاموشی

غریبه ترین آشنای توام که میشکدم این فراموشی

تمام منی نا تمام منی چه بغضی بدی در گلو دارم

بیا و بگو فکر حال منی ببین که هنوز آرزو دارم

بهانه ی من بغض خانه ی من گرفته دلم گریه میخواهم

خیال خوش عاشقانه ی من همیشه تویی آخرین راهم

بهانه ی من بغض خانه ی من گرفته دلم گریه میخواهم
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر تو بازنگردی
قناریان قفس قاریان غمگین را
که آب خواهد داد
که دانه خواهد داد ؟

اگر تو باز نگردی
بهار رفته در این دشت برنمی گردد
به روی شاخه گل غنچه ای نمی خندد
و آن درخت خزان دیده تور سبزش را به سر نمی بندد

اگر تو بازنگردی
کبوتران محبت را
شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد
شکوفه های درختان باغ حیران را
تگرگ خواهد زد

اگر تو بازنگردی
به طفل ساده خواهر که نام خوب تو را
ز نام مادر خود بیشتر صدا زده است
چگونه با چه زبانی به او توانم گفت
که برنمی گردی
و او که روی تو هرگز ندیده در عمرش
دگر برای همیشه تو رانخواهد دید
و نام خوب تو در ذهن کودک معصوم
تصوری ست همیشه
همیشه بی تصویر
همیشه بی تعبیر

اگر تو بازنگردی
نهالهای جوان اسیر گلدان را
کدام دست نوازشگر آب خواهد داد
چه کس به جای تو آن پرده های توری را
به پشت پنجره ها پیچ و تاب خواهد داد

اگر تو بازنگردی
امید آمدنت را به گور خواهم برد
و کس نمی داند
که در فراق تو دیگر
چگونه خواهم زیست
چگونه خواهم مرد

حمید مصدق
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن‌که می‌گوید دوستت دارم
خُـنـیـاگر غمگینی‌ست
که آوازش را از دست داده است

ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود

هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من

عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود

آن‌که می‌گوید دوستت دارم
دل اندُه گین شبی ست
که مهتابش را می جوید

ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
هزار ستاره‌ی گریان
در تمنای من

عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود
احمد شاملو
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است

مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...

ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است

میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است

اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...
فاضل نظری
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من فقط بلدم
تظاهر کنم تو را...
نمی خواهم
که عاشقت نیستم!
تو خودت خوبتر از هرکسی میدانی...
تمام جهان هم مرا بخواهند هیچ کسی...
برای من "تو" نخواهد شد
هیچ کسی.....!
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی‌دونم تا کدامین طلوع خواهم بود و در کدامین غروب خواهم زیست ، اما بیاد داشته باش همیشه دوستت داشته بودم و دارم .
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو دیگه حق نداری بگی کی مواظبم باشه ،برو از خط های سیمکارتم بیرون . به اینام بگو ساکت باشن
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا